خاک بر سر بی عرضه ام کنن

0 views
0%

تق تق تق تق صدای در بود اخه زنگ درخرابه فکر کردم خواب میبینم که لگد خورد بپام بابام بود وخه محمود ببین کیه سر صبحی چشمامو مالوندمو و بلند شدم کدوم کسکشیه سر صبح جمعه نمیذارن بخوابیم تابستون بود و هوا گرم چغوکا لای درختا جیک جیک میکردن و نسیم ملایمی میوزید با زیر شلواری و زیر پوش رکابی رفتم دم در کیه یکی گفت واکن پسرخاله درو واکردم داماد خالم بود با زنش و دخترش ثریا وای این همون ثریای چند سال پیشه که خلش اویزون بود با موهای وز کرده که همش ونگ میزد نه بابا حالا خانومی شده بود با موهای طلایی قدی کشیده و اندامی هوس انگیز با مانتوی زیتونی و یه شال قهوه ای که کمی از موهاشو پوشونده بود و رو شونش باد میزد بی تعارف اومدن توی حیاط من که با دیدن ثریا تو کونم عروسی شده بود جفتک زنون بطرف خونه رفتم و داد زدم پسر خاله با خانواده از تهران اومدن بابام که داشت با حوله صورتشو خشک میکردگفت چه خبرته هیکل بدو برو نون بگیر من که برا نون گرفتن همیشه صد تا ادا اصول در میاوردم سریع لباس پوشیدم و وقتی از نزدیک ثریا رد میشدم یه خنده ابلهانه کردم و او هم با حالت لوسی که از قدیم داشت پوزه شو برگردوند و تو دلم گفتم یه کونی از تو بکنم جنده خانوم و مثل قرقی رفتم نون گرفتم و برگشتم خلاصه چه درد سر من که حدس میزدم مثل چند سال قبل چند روز بمونن نقشه میریختم چطوری تق شو بزنم چون جمعه بود و بیکار بودم توی خونه اینور و اونور میرفتم و هی لباس عوض میکردمو تیپای مختلف میزدم چند بار به بهانه های مختلف خودمو به ثریا میمالوندم و یکدفه هم که کسی دور و ورمون نبود انگولش کردم که عصبانی برگشت یه چک محکم بهم زدو گفت ایکبیری دهاتی گفتم من یه ایکبیری نشونت بدم جنده خانوم خواهرم که بو برده بود گفت محمود تو روزای جمعه میرفتی فوتبال نمیخوای بری گفتم نه پام درد میکنه ظهر ناهارو خوردیمو بعد از ظهر رفتم پیش یکی از دوستام قضیه رو براش گفتم اونم خرکس عوضی یه چیز سیاه که اندازه یک نخود بود بهم داد گفت اینو بخور توپ توپ میشی و تا صبح تلمبه بزنی گهت میاد ابت نمیاد حالا نمیدونم چه گهی بود شیره بود تریاک بود بهر حال خیلی تلخ بود عین زهر مار القصه که اونوقت ساعتای ۸ یا ۸ ۵ بود که اون ذره گوهو خوردم البت با چایی بهم داد بعد رفتم خونه یکساعتی گذشت کله ام گیج شد چشمام دو دو میزد و خیلی شنگول شده بودم توی خونه ادا اطفار درمیاوردم بریک دنس میزدم و رقصای خرکی میکردم و ملق میزدم و همه برام دست میزدن و بهم میخندیدن که من فکر میکردم خیلی باحال میرقصم نگو مسخره ام میکردن فرداش خواهرم بهم گفت چه درد سر که تا ساعاتی ۱۱ که بابام اومد بزن برقص بود و ثریا و خواهرم هم رقصیدن که من با عطش و ولع خاصی به ثریا نگاه میکردم بعد شام من رفتم اتاق خودم و ثریا با خواهرم رفتن حموم دیگه همه خوابیده بودن و من منتظر تا کی ثریا از حموم بیاد بیرون چراغها خاموش بود و فقط یه چراغ خواب توی هال روشن بود و چراغ حموم فکر کنم ساعتای یک بود یه سایه دیدم که از حموم اومد بیرون سریع خودمو رسوندم به راهرویی که به حموم میرفت اینم بگم که حموم خونمون جاییه که از هال و اتاق خواب پدر و مادرم دید نداره دیدم ثریا در حالی که یه حوله دور کمرش بود و یه حوله رو سرش ایستاده و موهاشو خشک میکنه چون قد و هیکلش از خواهرم بزرگتر بود حدس زدم خودشه تا منو دید مثل جن زده ها گفت وااااااااااااای ترسیدم تویی گفتم اره عزیزم و مهلت ندادم از پشت بغلش کردم یه دستم از رو حوله رو کوسش گذاشتم و شروع به مالوندن کردم و دست دیگرم رو رو سینه اش ده بمال که میمالی حالا نمال کی بمال او هم که حشری شده بود هیچی نگفت وااااااااااااای چه بویی بوی صابون گلنار و بوی نمناکی در هوای گرم تابستون چه کیفی داشت لبامو به لباش نزدیک کردم صورتش خیس بود و از موهاش اب چکه میکرد خودش لبمو با لبش گرفت ده بخور که میخوری حالا نخور کی بخور انگار تو اسمونا رو ابرا بودم مثل توله سگا هس هس و فش فش میکردم واز عقب خودمو به کونش میمالوندم حالا نمال کی ولش کن بقیه شو نشستم و حوله رو کنار زدم و شروع کردم کسشو خوردن میدونین چی میگم اونایی که کس تازه از حموم در اومده رو خوردن میدونن چی میگم وااااااااااااای مزه هلو داشت هنوز اب از کسش چیک چیک میکرد و من تشنه لب د بخور بخور دست کردم تو شلوارم که حاجی رو راهی کنم دیدم ای بابا مثل اینکه مرده وااااااااااااای چرا اینجوریه دو سه دفه زدم به کله اش نه خیر حاجی خواب تشریف دارن دلم میخواست با انبر دست بیوفتم به جونش هر کار کردم بلند نشد تف زدم سرش و در کون ثریا مالوندم افاقه نکرد با خودم گفتم نکنه اخته شدم ولی اخته اینجوری نیس خایه هاشونو که میکشن اخته میشن منکه خایه دارم سرتونو درد نیارم یه ده دقیقه ای باهاش کلنجار رفتم کس مصب بی صاحاب اصلا به حرف نکرد یه دفه یادم افتاد که دوستم اون اشغالی بهم داد گفتم ای داد بیداد هر چه بود از اون گهی بود که خوردم اخرش ثریا دید من هیچ غلطی نمیکنم گفت چته اسکول سرمو انداختم پایین گفتم سر شب نمیدونم چی بود خوردم اینجوری شدم یه نگاهی به کیرم که اندازه یه خیار پلاسیده کوچولو توی مشتم بود کرد و گفت خاک بر سر بی عرضه ات کنن دهاتی و رفت به اتاق خواب فرداش رفتم پیش دوستم و هر چی به دهنم اومد بهش گفتم و خواهر مادرشو فحش دادم ولی چه فایده یه کون توپ تر و تمیزو حروم کردم البته داستان هنوز ادامه دارد و ثریا چند روز خونمون بود که ماجراهای جالبی اتفاق افتاد که اگه خواستین براتون میگم اگه هم فحش دادین ارزونی خودتون ادامه نوشته محمود کله

Date: January 8, 2025

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *