خدایا منم میبینی صدای دلم رو میشنوی

0 views
0%

شاید این داستان برای شما داستان سکسی نباشه ولی ممکنه درد زندگی یه انسان یک همجسم مثل خودتون باشه داشت توی من تلمبه میزد گیس های دم اسبی ام را گرفته بود و بیرحمانه تلمبه میزد انگار نه انگار من انسان درد احساس میکنم و ناگهان تلمبه ها تموم شد و صدای ناله اش بلند شد فهمیدم ارضا شده از روم بلند شد و کاندوم رو در اورد و تهش را گره زد و در سطل اشغال انداخت اسمش احمد بود مردی هیکلی قد بلند با صورتی خوش فرم که اگر کمی اخلاق داشت یه جنتل منی بود برای خودش بلند شدم و رفتم لباس هایم را پوشیدم اومد بهم پول بده دیدم به جای 400 هزار تومن 300 تومن داد سرش داد زدم و بهش گفتم احمد اقا اینکه 400 هزار تومن نیست چرا پولمو کامل نمیدی دفعه پیش هم همینکارو کردی با عصبانیت یه سیلی محکم بهم زد که نزدیک بود اشکم در بیاد بهم گفت دفعه اخرت باشه سر من داد میزنی میدونی چرا 100 تومن کم کردم چون اه و اوه که نمیکنی ساکم بلد نیستی بزنی و همش دندون میزنی با گریه از اونجا اومدم بیرون زنگ زدم به سیاوش که ببینم داروهای مامانم رو گرفته یا نه بهش گفتم کجام و گفت نزدیکتم همون جا وایسا الان میام اما برای اینکه از اون خونه ی لعنتی دور شم رفتم سر کوچشون سیاوش بعد از 10 دقیقه رسید تا اومد بپیچه تو کوچه منو دید و وایساد اومدم کیسه دارو هارو ازش بگیرم که گفت شد 500 هزار تومن گفتم سیاوش من 300 بیشتر ندارم گفت خوب پس دارو ها رو نبر گفتم نمیشه مادرم مریضه دارو هاش واجبه بهت قول میدم فردا برات بیارم یه نگاهی به هیکلم انداختو بهم گفت شاید بتونی یه جوری برام جبران کنی راه بیوفت بریم خونه وقتی رسیدیم خونش که در واقع یه خونه ی تک واحدی قدیمی و کلنگی بود حالم بد بود احساس بدی داشتم اما به خاطر مادرم مجبور شدم برم تو خونش و قتی وارد خونه شدیم به من گفت برو تو پذیرای لخت شو تا بیام خونش داغون بود دیوارا ترکای بزرگ برداشته بود کف خونه لباس ریخته بود انگار صد سال پیش جاروش زده بودن و خلاصه اماده عملیات شدم اومد لباشو گزاشت رو لبام و یه چند دقیقه ای لب گرفت ازم بعد پاهاشو باز کرد ودستاشو برد پشتش و به زمین تکیه داد و گفت بخورش کردم تو دهنم بو میداد و مزه لجن گفتم برو بشورش رفت شستش و قبل از اینکه بیاد رفت کاندوم از کمدش اورد کیرش کلفت نبود ولی دراز بود و راحت تو دهنم جا میشد یه چند دقیقه ای براش خوردم بعد کاندوم رو کشید رو کیرش و بازم تکرار بعد از این که کارش تموم شد بیحال افتاد رو زمین ساعت ده و نیم بود که رسیدم خونه مادرم با ویلچر اومد سمتم و گفت سلام مامان جون قربونت برم کجا بودی عزیز دلم چرا اینقدر دیر اومدی گفتم بعد از سر کار رفتم خونه دوستم مژگان و کیسه دارو هارو بهش دادم و بوسش کردم گفت عزیز دلمی مادر پول این دارو ها رو از کجا اوردی بهش گفتم از رئیس فروشگاه قرض گرفتم چی میتونستم بهش بگم اگر بهش میگفتم شیرینش تک دخترش فاحشه توی خیابون شده چی کار میکرد لباسامو در اوردم و رفتم زیر دوش اب داغ گریه میکردم و اما فریاد هامو توی دلم سر کوب میکردم تا مادرم نشونوه و ناراحت نشه و توی دلم گفتم خدایا فریاد های سرکوب شدمو میشنوی منم میبینی نظر یادتون نره پایان نوشته

Date: July 17, 2019

One thought on “خدایا منم میبینی صدای دلم رو میشنوی

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *