این داستان که برای شما دوستان می نویسم در سال 1384 پیش آمد و واقعییت دارد اون موقع من 22سال بیشتر نداشتم البته قبل از این موضوع با دختر دیگری بودم به نام زهرا که از من یک سال و نیم کوچکتر بود و اهل شهرستان مرند بود اما زهرا من فقط سکسم در حد مالش بود نه بیشتر خوب حالا بریم سر اصل موضوع من سال 83 از روی لج و لجبازی با پدر و مادرم به دروغ گفتم که در مشهد کار گیر آوردم و با همین بهانه رفتم به مشهد مدتی در خانه ی داییم زندگی می کردم تا این که بعد از مدت 6یا 7 ماه پدرم گفت تا کی می شه خانه داییت بمونی و رفت برایم یک خانه خریداری کرد حالا من مانده بودم با یک خانه مجردی و یک ماشین صفر کیلومتر روزی تلفن خانه به صدا در آمد وقتی که جواب دادم دیدم دختری است که دنبال شخصی به نام مریم می گشت و اسرار داشت که با او صحبت کند وقتی که فهمید که ما خانه را از آنها تازه خریدم ناراحت شد و تلفن را گذاشت یک دفه به فکر من رسید که به شمارش زنگ بزنم و بگم که من میتوانم مریم را برایش پیدا کنم با شنیدن این موضو ع خیلی خوشحال شد قرار شد که شماره همراه همراهش رو به همراه آدرس منزل به من بدهد تا من به مریم بدم من هم که از خدا خاسته قبول کردم و گرفتم و فقط بهش گفتم اسم شما چیست که نشانی یا اسمی از شما خاصت بهش بدم گفت خدیجه هستم از بابل از آن روز به بعد تماس های ما شروع شد و به دوستی کشید تا اینکه روزی از من خواست تا بهش عکس بدم تا من رو ببینه من گفتم نه عکس نمیدم اگر میخای من رو ببینی باید قرار ملاقات بزاری قرار بر این شد که ما همدیگه رو در شمال ببینیم و من گفتم باشه به شرط اینکه با هم بریم به ویلای ما که در شهر محمود آباد هست اول قبول نکرد ولی بعد گفت من فقط در یک صورت میاد که بتونه مدتی اونجا بمونه تا به این بهانه به پدر و مادرش بگه که میره به خانه یکی از دوستاش و بعد هم میره به خانه داییش که در شهر نوشهر بود من هم که ار خدا خاسته قبول کردم از اینجا اصل موضوع شروع شد ما قرار رو گذاشتم و من هم رفتم ترمینال مشهد و بلیت گرفتم برای شمال و قرار شد که در ترمینال بابل با هم روبه رو بشیم و از اونجا با مینی بوس به طرف محمد آباد به راه بیفتیم وقتی رسیدم به بابل با نگاه اول از روی مشخصاتی که داده بود شناختمش و دیدم از اونچیزی که تصور کرده بودم خوش اندام تر و خوشگل تر بود تسمیم گرفتم از فرصت استفاده کنم و یک سکس آنچنانی با خدیجه داشته باشم رفتیم تا به ویلا رسیدیم و بهش گفتم بریم آبگرم کن رو روشن کنم که تا میریم نهار رو بخوریم آب گرم بشه تا یک دوش آب گرم بگیریم خستگی راه از تنمون بیرون بره خدیجه هم قبول کرد و گفت باشه مشکلی نداره وقتی از نهار برگشتیم خدیجه گفت من یه چرتی میزنم تا تو از حمام بیرون بیای که گفتم نه با هم میریم با هم میایم خدیجه اول با تعجب به من نگاه کرد و گفت با هم با هم که نمیشه گفتم چرا نشه اگر بخای میشه گفت آخه حرفش رو بریدم و گفتم ببین اگر تو این مدت که با هم هستیم هر روز با هم این کار و نکنیم من به زور باهاش سکس انجام میدم پس بیشتر به سود خودته که موافقت کنی وگر نه خدیجه با حالتی عجیب ناچار به قبول کردن شد و به من گفت من من گفتم میدونم چی میخای بگی خیالت راحت باشه رفتیم به طرف حمام لباس های من رو قرار شد اون در بیاره و لباس های اون رو من وقتی که لباس هاش رو در آوردم باورم نمیشد دیدم یک سینه کوچیک و جم و جور به همراه یک کس سفید بدون مو جلوی من بدون حرکت ایستاده بی اراده شرو کردم مثل فیلم هایی که دیده بودم به خوردن سینه های کوچکش که گفت بزار من هم لباس های تو رو در بیارم بعد وقت داری بلند شدم و لباس هم رو از تنم در آورد وقتی به شرتم رسید گفت وای چقدر بزرگه و چقدر کلفت تا بحال همچین کیری ندیده بودم گفتم چه بخای چه نخای مال خودت پس از حمام که بیرون آمدیم بغلش کردم و روی تخت خواب دراز به دراز خوابوندمش و شرو کردم به خوردن گردنش اول نمی گذاشت اما با کلی تلاش باز هم اداده دادم که دیدم نفس هاش به شماره افتاد رفتم پایین تر شروع کردم سینه هاش رو مالیدم و خوردم دیگه از شدت لزت داشت به خودش می پیچید و ناله می کرد دستم رو بردم روی کسش دیدم خیس خیس شده بلند شدم که برم کسش رو لیس بزنم و بخورم که دیدم با دستاش سر من رو گرفت و نفس نفس زنان گفت من تا حالا سکسی نداشتم و خوشحالم که اولین سکسم با تو ست فقط قول بده کاری کنی که اولین سکس من خاطره ای برای همیشه عمرم باشه گفتم پس هرکاری که گفتم انجام بده گفت باشه دو بار گفت دوست دارم خیلی دوست دارم شروع به خوردن کسش کردم دیدم که باکره هست هر بار زبونم رو به چوچوله اش میکشیدم مثل مار به خودش می پیچید و آهی بلند می کشید تا اینکه دیدم لرزه ای به تنش افتاد فهمیدم ارضا شد بعد گفتم حالا تو باید کیر من رو بخوری ساک بزنی گفت بلد نیستم گفتم یاد میگیری کیرم رو تو دستش گرفت تا اومد تو دهنش کنه دیدم داره به حالت بالا اوردن حوق میزنه که گفتم باشه نمیخاد شروع کردم دوباره خوردن کسش که بی اراده می گفت بسه بکن توش دارم دیونه میشم آخ آخ من هم بلند شدم تا بکنم تو کسش یادم افتاد که هنوز باکره هست گفتم تو که هنوز باکره هستی با داد بلندی از جاشبلند شد و گفت پس چی فکر کردی و من رو خوابوند و بون مقدمه امد و نشست روی کیر من در یک لحظه دیدم جیغ بلندی کشید و گریه کنان از روی من بلند شد وقتی به خودم آمدم دیدم روی کیرم و مقداری روی شکمم خون ریخته بلند شدم اشک های خدیجه رو پاک کردم خون های روی کسش رو به همراه خونی که رو تن خودم بود پاک کردم و خوابوندمش روی تخت و شروع کردم به کردن کسش کمی که ادامه دادم دیدم داره دوباره ارضا میشه ادامه دادم تا ارضا بشه که همزمان احساس کردم داره آبم میاد تا آمدم بلند بشم من رو گرفت و آبم داخل کسش خالی شد بهش گفتم چرا نگذاشتی بلند شم گفت جای آب تو توی کس من هست قول بده تواین یک هفته که پیشت هستم بجز تو کسم جای دیگه آبت رو خالی نکنی از اون موقع به بعد تو اون یک هفته که پیش من بود هر روز 4 الی 5 بار می کردمش 2 بار هم از کن کردمش که داستانش رو بعدا براتون میگم الان هم مدتی هست ازش خبری ندارم نه به تماس های من جواب میده نه زنگ میزنه آدرس خونه رو هم که میرم میگن از اونجا رفتن نوشته
0 views
Date: September 24, 2024