سلام دوستان این داستان واقعیه و فقط اسم ها تغییر کرده من امینم با قد ۱۸۵و وزن تقریبا ۸۰ و هیکلمم مرتبه این داستان برمیگردع به ۴سال پیش ک راهنمایی بودم من ی دختر دایی دارم ک اون موقع خیلی دوست داشتم سینه هاشو بخورمو با بدنش بازی کنم و خونه داییم دقیقا رو به روی خونه ماس و اینکه دختر داییم سینه های بزرگی داره و خیلی سفیده و اندامش فوق العادس و تغریبا ۱۰سال ازم بزرگتره و پدرشم کشاورزه و اینم بگم ک اصلا بهم نخ نمیداد و تحویلم نمیگرفت وقتی تو جمع بودیم ی روز که رفتم خونشون داییم و زنداییم و پسر دایی کوچیکم رفته بودن سر زمین و برادر بزرگشم ک سربازی بود اول رفتم و تو خونه نشستیم و حرف زدیم بعد گفت میرم خونرو مرتب کنم ک بعدشم باید یکم استراحت کنم و برم بازار و بعد بلند شد با جارو حیاطو آب و جارو کرد و منم یواشکی دید میزدمش ک وقتی چاک سینه هاشو خط شرتش زمان خم شدن ب چشمم خورد دیوونه شدم وااااااای وااااای و بعد گفت میخوام بخوابم و یک حرفی زد ک مطمئنم اگه بگم باور نمیکنید و خودمم جا خوردم گفت حواست باشه اگه بابا اینا اومدن منو زود بیدار کنی چون من بدون لباس زیر میخوابم و رفت تو اتاق و با یک پیراهن گشاد و مانتو مشکی اومد بیرون ک منم از ترس اینکه داییم اینا بیان نشستم ی گوشه و گفتم ولش کن شر میشه و اونم ی پتو کشید رو خودش و خوابید بعد ۱ربع خواستم امتحانش کنم ک بیداره یا ن چون ی دختر جلوم خوابیده بود ک ی محله تو کفش بودن وقتی صداش کردم هیچ جوابی نداد و رفتم آروم از رو پتو تکونش دادم ولی بازم بیدار نشو انگار دنیارو بهم داده بودن و وقتی پتو رو زدم کنار حشری تر شدم و باز صداش کردم دیدم خوابش خیلی سنگینه آروم دکمه های پیراهنشو باز کردم ک وااااااای دوتا سینه دیدم ک تو فیلم سوپرم تا اون موقع ندیده بودم خیییلی سفید خوشگل و خوش فرم بعد یکم مالوندمو بعد با ولع خوردم و داشتم دیوونه میشدم و کیرمم میخواست شورتمو جر بده و چیز جالبی ک این وسط فهمیدم این بود ک اون بیدار بود و اینو از چشماش فهمیدم ک میلرزید ک هر جور من میخواستم تاب میخورد بعد ترسیدم سمت کسش برم ک نتونه خودشو کنترب کنه و از خواب بیدار شه و از خجالت بمیرم و سریع دکمه هاشو بستمو صداش کردم گفتم پاشو زیاد خوابیدی ک دقیقا خونوادشم همونجا اومدنو بعد سلام و احوال پرسی یکم نشستیم دختر داییم گفت من میرم دوش بگیرم و داییمم گفت ماهم باز باید برگردیم و شب دیر میایم چون خیلی کار مونده و فقط اومدیم وسایل ببریم و من رفتم خونه وقتی داییمینا رفتم دیدم دختر داییم داره میرع سمت حموم اخه حمومشون تو حیاط بود و حیاطشون از خونمون کامل دیده میشد سریع رفتم درشونو زدم و اومد دم در گفتم تنها و توهم تنهایی بزار اینجا بمونم گفت نخیر میخوام برم دوش بگیرم گفتم من میشینم تا بیای دیگع یکم فکر کرد و گفت باشه بعد رفت حموم و بعد نیم ساعت صدام زد گفت بیا رفتم دم در حموم و وقتی درو باز کرد باز یک سینش به چشمم اومده دیوونه شدم و گفت برو حولمو بیار منم کارشو واسش انجام دادم و چن دقیقه نگذشت ک دیدم ی حولشو دورش پیچیده و ی چادرم سرشه ک بدو بدو رفت تو اتاق پشتی منم ک حسابی تو کف بودم و هیچکاری ازم بر نمیومد نشستم تو حیاط تا اونم حاضر شه و بره و منم برم خونه اما یهو دیدم صدام میزنه امییین امیییین گفتم جان گفت بیاااا وقتی رفتم داخل اتاق ی حوله وسط پهن بود و یهویی از پشت در مثل جن اومد اینور و گفت رو حوله دراز بکش اون کثافتم لخت مادر زاد جلوم واستاده بود و اون کون و کوس و سینه داشت میکشت منو یهو حولم دادو لباسامو در اورد و گفت شرو کن گفتم چیو گفت بخورش و سینه هاشو تپوند تو دهنمو منم با ولع و حرس میخوردم و داشتم تموم لذت دنیا رو میبرم و یک دفعه کیرمو گرفتو گذاشت لا پاش و کسش انقد خیییس بود ک کیرم راحت سر میخورد و منو بغل کردو گذاشت رو خودش چون ازم بزرگ تر بود و زورشم بیشتر و منم در حالی ک سینه هاشو میخوردم خودمو بالا پایین میکردم ک گفتم میتونی جا کنی تو سوراخ کونم بعد منو دراز کردو یک ساکی زد ک داشتم دیوونه میشدم و خیلی ناگهانی حالت سگی واستادو گفت امییین جون من جون هرکی دوست داری جرم بده زوووود زوووود بعد از پشت خودمو چسبوندمو کیرمو دم کسش میمالوندم ک باعث شد دیوونه تر بشه و یهو گفت بکن تو کونم سوراخشو لیس زدمو یک تف زدم سر کیرمو یواش گذاشتم رو سوراخش و چون اون موقع کیرم یکم کوچیک بود و کون اونم بزرگ با یکم زور رفت توووووش و ی اه و ناله ای شروع کرد ک ک منم داشتم دیوونه میشدم خودشو تن تن عقب و جلو میکردو میگفت اه اه بکنم منو جر بده گفتم داره آبم میاد گفت بریزش تو کونم اه بعد ریختم تو کونشو افتادمو اونم اومد رومو کیرمو دوباره ساک زد و بعد بغلم کردو نیم ساعتی خوابیدیم و مثل اینکه بیرون رفتن و اینا همش دروغ بود و من رفتم خونمون و بعد اونم خیییلی سکس کردیم و قول میدم بازم در مورد سکسای دیگمون بنویسم واستون نوشته
0 views
Date: August 23, 2018