خواهرزن مهربان

0 views
0%

چند سالی بود که ازدواج من و نسیم میگذشت از همون روزهای اول چشمم دنبال خواهرزنم بود البته خودش هم بی میل نبود خیلی از وقتها به من نگاههای شهوانی میکرد. در آن زمان خواهرزنم مجرد بود و سال اخر دبیرستان بود یه روز نسیم زنم گفت برای چند روز میرم خونه مادرم اگر خواستی تو هم بیا. من اون روز تو اداره خیلی کار داشتم وقتی کارم تمام شد ساعت 6 بود پیش خودم گفتم یه سری میزنم و زود برمیگردم خونه چون خیلی خسته بودم .

وقتی به خونه مادرزنم رسیدم دیدم تو خونه خواهر زنم تنهاست پرسیدم بقیه کجارفتن؟ خواهرزنم سمیه گفت که برای خرید رفتن راستی قبلا منو سمیه یه روز تنهایی رفته بودیم سینما که تو سالن هنگام خروج رفتم از پشت بهش چسبیدم با کمال تعجب دیدم نه تنها از من فاصله نگرفت بلکه خودشو بیشتر به عقب متمایل کرد که من دقیقا بین دو لپ کونش قرار بگیرم خلاصه به از کمی خوش وبش به سمیه گفتم راستی کی وقت داری بریم بیرون؟ گفت مثلا کجا گفتم سینما! خنده ای کرد وگفت بهت خوش گذشته؟ فوری گفتم به شما چی با زیرکی گفت خوب بود ولی کم بود سریع رفتم کنارش نشستم دستمو دور گردنش انداختم و با موهاش بازی کردم هیچی نگفت یه تیشرت با شلوار استرج تنش بود. با دستم سرشو به خودم نزدیک کردم به ارومی لبم را روی لبش گذاشتم برای چند دقیقه ای لبام رو لبش بود دیدم چشمهایش بسته شده خیلی نرم اهسته خوابوندمش رو زمین وسینه هاشو مالیدم شروع به ناله کرد منم دستم بردم زیر لباسش و سینه هاشوش گرفتم. اولش فقط مالش دادم تا اینکه دیدم تسلیم محض شده شروع کردم به خوردن سینه های کوچیک و سفتش.

صدای اه ونالش بلند شد خودمو کشیدم روش اما هنوز لباسم تنم بود وقتی حسابی سینه هاشو خوردم برگردوندمش اول شلوار خودمو کشدم پایین بعدش کیرمو گذاشتم وسط کونش واز روی شلوارش عقب جلو کردم یه دستم زیر بدنش بود و سینه هاشو محکم گرفته بودم با دسته دیگم اروم شلوارشو کشیدم پایین تا سر زانو با چشمای خمار الود گفت حواست هست من هنوز دخترم گفتم نترس عزیزم من با کونت کار دارم کیرمو بااب دهانم خیس کردم گذاشتم روسوراخ کونش اروم فشار دادم با صدای شهوانی گفت ازت خواهش میکنم خیلی فشار نده دردم میاد تا حالا کسی به بدنم تماسی نداشته منم خیلی اذیتش نکردم پیش خودم گفتم بهتره باهاش مدارا کنم تا بعد چون حالا حالا باهاش کار دارم خلاصه بعد از چند دقیقه ای که اروم تلنبه زدم ابم اومد همشو ریختم رو کونش بعد بلند شدم با دستمال کونشو تمیز کردم.

از این جرایان مدتی گذشت تا اینکه یه روز زنم گفت عروسی یکی از فامیل دعوت شدیم من به اتفاق زنم و پسر کوچیکم بامادرزنم وسمیه خواهر زنم رفتیم عروسی اخر شب چون دیر وقت بود مادرزنم گفت بریم خونه خودشون ما هم رفتیم من بازنم و پسرم تو یه اتاق خواب بودیم و خواهر زنم و مادرش هم یه اتاق دیگه هنوز ساعتی نگذشته بود که گریه پسرم دراومد حالا گریه نکن کی گریه کن دیدم نخیر نمیخواد ساکت شه مادرزنم اومد اتاق ماگفت پسرم تو باید صبح بری سرکار این بچه نمیزاره بخوابی من ایجا میخوابم تو برو پیشه سمیه منهم از خدا خواسته رفتم اتاق سمیه همین که وارد اتاق شدم دیدم خواهرزنم دمر خوابیده با یه شلوارک وتاپ سریع لباسامو دراوردم حتی شورتمو اروم رفتم روش خوابیدم گرمای کیرمو از روی شلوار حس کرد زودی برگشت گفت تو ایجا چه کار میکنی الان مامانم میاد گفتم نترس عزیزم مادرت تو اتاق ما خوابیده خودش منو فرستاد اینجا باشنیدن این حرفم چشماش برقی زد و گفت صبر کن الان میام از اتاق خارج شد یک ساعتی طول کشید تا بیاد بهش گفتم پس کجا رفتی خنده ای کردو گفت رفتم دیدم پسرت مامانمو خوابونده ولی خودش بیداره تا خوابش کردم طول کشید بعدش با عشوه اومد کنارم دراز کشیدوباعشوه گفت امشب فقط میخوام تمام بدنمو سیاه کنی با خوردن پایه ایی گفتم چه جورم لباسشو کندم از لب شروع کردم تا رسیدم به سینه هاش بعدش رفتم سوراغ کوسش عجب کوس سفیدو توپلی داشت زبونم گذاشتم لب کوسش حالا نخور کی بخور تا صبح خوردم و از کون کردمش چند ماه بعد خبر اومد که خواهر زنم خواستگار داره خلاصه بساط عروسیش برپاشد بعداز نه ماه هم بچه زایید حدودا یک سالی شد که از اخرین ملاقات منو خواهرزنم میگذشت.

یه روز زنگ زد به گوشیم که برم خونشون کارم داره من اداره بودم گفتم الان سر کارم. با خنده گفت مرخصی بگیر والا سرت کلا میره. تا اینو شنیدم گفتم کوس خواهر کار زدم بیرون رفتم خونه اش. زنگ زدم درو باز کرد رفتم تو دیدم تنهاست گفتم حمید شوهرت کجاست گفت مدرسه هستش امروز کلاس تقویتی داره دیر میاد بعدش رفت تو اتاق بچه چند دقیقه ای نشسته بودم دیدم با یک تیشرت استین حلقه ای یه دامن کوتاه اومد تو هال. کمی هم ارایش کرده بود بهش گفتم جایی میری با خنده شهوتی جواب داد میخوام دوباره دامادت کنم اینو گفت نشست رو زانوم ازش لب گرفتم تو یک چشم بهم زدن تمام لباسمونو داراوریم سینه هاش از شیر پر بود به خاطر همین شروع به خوردن کوسش کردم نالش در اومد رفت سراغ کیرم شروع به ساک زدن کرد بعدش با صدای شهوانی گفت به این میگن کیر اخه کیر شوهرم کوچیکه سیرم نمیکنه میخوام جرم بدی خوابید و پاهاشو داد بالا گفت بکن من هم کیرم تمام و کمال کردم تو کوسش شروع به تلمبه زدن کردم البته اینو بگم که من همیشه تو ماشین اسپری لیدوکایین دارم حسابی اسپری زده بودم یک ساعتی میگذشت من با شدت تمام تلمبه میزدم دوبار خواهر زنم ارضا شده بود اما من هنوز نشده بودم بعد مدتی ابم داشت میومد گفتم چه کار کنم گفت بریز توش من هم همشو ریختم حالا چند سالی هست که ماهی دو سه بار هم خودشو میکنم هم خواهرشو.

Date: February 5, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *