خواهرشوهر دوستم

0 views
0%

وباره سلام سینا هستم که خاطره های حق السکوت و امتحان رو نوشتم و حسابی فحش خوردم البته بگم فحش های نا حق بره برای آبا و اجدادشون قراره نظر بدین نه فحش اون دفعه هم گفتم اینا اتفاقاتی که برام افتاده و میفته اگه تو داستان قبلی یادتون باشه من با پروانه دوست بودم که یه خواهرشوهر به اسم زهرا داشت که باهاش راحت بود و همیشه که پروانه بهم زنگ میزد من با زهرا هم حرف میزدم زهرا اونموقع سال سوم دبیرستان بود و چون آمارمو داشت که اصلا دور هیچکدوم از دختر دبیرستانیا نمی رفتم کلی برام حال میکرد و برای پروانه هم تعریف کرده بود اونم دیگه کمتر گیر میداد تا اون موقع من فقط چندبار زهرا رو از دور دیده بودم لاغر بود با قد متوسط ولی پوستش سفید بود تا یه روز که با پروانه قرار شد بریم بیرون من ماشین آوردم و چند کوچه پایین خونه شون منتظرش بودم که دیدم زهرا هم اومده باهاش یه مانتو کوتاه تنش بود با یه شال سبز رو سرش نزدیکتر که اومد دیدم خیلی ضایع هم آرایش کرده بود ولی در کل قیافه ش بدک نبود نشستن تو ماشین از همون لحظه ی اول که زهرا نشست تو ماشین میخ شد تو آیینه ی ماشین منم روم نمیشد چیزی بهش بگم که دیدم در گوشی ولی یکمی بلند که منم بشنوم به پروانه گفت چه چشایی داره آخه من رنگ چشام سبزه دیدم پروانه هم خندید زهرا تو ماشین داشت بدجور لوس بازی درمیاورد یه عروسک تو ماشین بود که برش میداشت و میبوسیدش یا میکشیدش رو سینه هاش چند لحظه نیگاش کردم که متوجه شدم داره اشاره میده منم از لج اون ماشینو یه جای خلوت نگه داشتم به زهرا گفتم میشه جلو بشینی که رفت جلو نشست ولی داشت پشتو نگاه میکرد که افتادم به جون پروانه و همه جاشو خوردم اونم بهش برخورده بود ولی به روی خودش نیاورد هیچی اونروز گذشت زهرا رشته اش انسانی بود و منم تو دبیرستان ریاضی میخوندم یه بار که پیش پروانه بود و بهم زنگ زدن گفت آقا سینا میتونی تو درسام کمکم کنی گفتم من اجازم دست پروانه س که پروانه گفت فردا شب بیا اینجا شوهرم نیست خونه زهرا هم میاد اینجا منم قبول کردم فردا شبش ساعتای بود که راه افتادم به خونه هم گفتم امشب میرم پیش یکی از دوستام البته اونا عادت کرده بودن که من شب خونه نباشم رسیدم در خونه باز بود آیفون رو زدم و رفتم تو دیدم پروانه یه تاپ مشکی تنش بود با یه شلوار تنگ که آدم با دیدنش سیخ میکرد دیدم زهرا هم خیلی خودمونی لباس پوشیده همونجوری مثل پروانه یه تاپو شلوار تنگ پاش بود البته چون لاغر بود بهش نمیومد بعد از سلام و احوالپرسی پروانه رفت تو آشپزخونه برام غذا بیاره که من هرچی گفتم سیرم قبول نکرد و غذا رو آورد میگفت باید امشب برای یه سکس هارد آماده بشی این وسط زهرا هم میخندید غذا که سالاد الویه بود رو سه نفری با هم خوردیم زهرا خواست بره کتاباشو بیاره که دیدم پروانه رفت تو اتاق و منو صدا زد منم پشت سرش رفتم زهرا اعصابش خورد شده بود میگفت پروانه نمیشه بزاری یه وقت دیگه تو همین حرفا بود که من در اتاقو باز کردم دیدم پروانه لخت رو زمین نشسته و منتظر منه با خنده به زهرا گفتم تو خودت پسر بودی از این مال میگذشتی دیدم روشو برگردوند گفتم زود تموم میشه و برمیگردم رفتم تو از دم در تا رسیدم پیشش شلوارو پیرهنو شرتو هرکدوم یه طرف پرت کردم امونش ندادم به پشت خوابوندمش و پاهاشو روی شونه هام گذاشتم سر سینا کوچولو رو میکشیدم رو کسش اینکارو خیلی دوست داشت که صدای اف و اوفش بلند شد و بدون معطلی کردم تو دو پوزیشن دیگه هم امتحان کردیم و خلاصه کارمون تموم شد اومدم بیرون دیدم زهرا دراز کشیده و حالش گرفته اس منم نشستم پیشش و گفتم کتاباتو بیار اونم بلند شد و با ناراحتی گفت تموم شد گفتم آره ولی نمیدونم یه جوری بودم با خودم گفتم چجوری امشب یه حالی با اینم بکنم اما نمی شد پروانه مثل عقاب میومد و میرفت یه ساعتی میشد که داشتم براش درس میگفتم و تو این مدت هم پروانه ازمون پذیرایی میکرد تا حدود ساعت بود که پروانه گفت میخوام برم حموم منم تو کونم عروسی شد گفتم درست شد پرسیدم میری حموم یا میخوای دوش بگیری هیچی جواب نداد و رفت تو حموم در حموم تو یکی از اتاق ها بود تا صدای دوش حموم اومد خودمو چسبوندم به زهرا شروع کردم به خوردن زیر گوشش و لباش که اونموقع فهمیدم که زهرا هم دلش میخواسته ولی نمیدونسته چجوری بگه چون همش میگفت الان پروانه میاد بس کن تمومش کن منم چون وقت تنگ بود سریع لباساشو در آوردم ولی لباسای خودمو در نیاوردم سوتین نبسته بود و سینه های ریزش اندازه ی دو تا لیمو بود که وقتی شروع کردم خوردنشون زهرا چنگ میزد تو موهام ولی همونجوری میگفت سینا بس کن ولی معلوم بود بدش نمیومد سریع رفتم سر اصل مطلب شلوارشو کشیدم پایین و گفتم داگ استایل وایسه کیرمو با کرمی که رو میز بود چرب کردم سوراخ کونشم همونطور کیرمو گذاشتم رو سوراخ کونش یه دستمو گذاشتم جلو دهنش و بهش گفتم دردت اومد گازش بگیر ولی جیغ نزنی و با اون دستم با سینه ها و کسش بازی میکردم میلیمتری جلو میرفتم جوری حشری بودم که انگار نه انگار ساعت پیش سکس داشتم دیدم زهرا تکون نمیخوره ولی هرچی جلوتر میرم فشار دندوناش بیشتر میشه شاید دو دقیقه همون حالت بودیم که دیگه بیشتر از نصف کیرم تو رفته بود همونجوری یواش یواش شروع کردم عقب و جلو کردن چند دقیقه ای طول نکشید که دست چپم خیس شد فهمیدم خانم ارضا شده و دیگه فشار گاز گرفتنش کمتر شد دیگه داشت آبم میومد که چیزی
بهش نگفتم و آبم تا آخرش تو کونش خالی کردم برش گردوندم یه لب اساسی ازش گرفتم و لباساشو تنش کردم و نشستیم پای درس دو دقیقه بعد پروانه حوله خواست زهرا نمیتونست راه بره من بلند شدم رفتم حوله رو به پروانه دادم اون شب تا صبح پروانه یه کلمه هم باهام حرف نزد ساعتای بود که اومدم حتی جواب خداحافظیمم نداد و تا یه هفته جواب زنگامم نداد که زهرا بهم زنگ زدو گفت باهاش یه دعوای حسابی کرده تا بعد از اون یه هفته دوباره انگار نه انگار پروانه بهم زنگ زد مثل اینکه هیچ اتفاقی نیفتاده با هم بودیم تا آخرای دوستیمون یه بار که بهم زنگ زد همه چیزو گفت که اون شب فقط دوشو باز کرده و تو حموم نرفته و همه چیزو دیده بود نوشته

Date: July 14, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *