سلام به همه دوستان عزیز من فرهادم سالمه قدم و وزنم و پوستم سفید داستانی رو که میخوام براتون بگم بر میگرده به حدوده سال پیش من یه خواهر دارم به اسم فتانه که سال و نیم از من کوچیکتره خواهرم خیلی زیباست قدش حدودا وزنش رو نمیدونم اما پوست خیلی سفیدی داره سینه هاش هم درشته ما همیشه تو خونه خیلی راحت میگشتیم من همین یه خواهرو دارم مادر و پدرم هم هر دو شاغلن چند بار وقتی خواب بود باسنشو مالیده بودم از هر فرصت کوچیکی هم واسه دید زدنش استفاده میکردم داستان بر میگرده به یه شب رفتم تو اتاقش یه سی دی بردارم دیدم رو تختش خوابه یه تاپ تنشه که سینه های توپولیش خودنمایی میکنه رفتم بالای سرش و آروم دست زدم به سینش وااااای که چه حالی میداد سینه های گرد و خوش فرم خواهرمو دست میزدم حس کردم بیداره اما هیچی نمیگه دیگه روم بیشتر شد دستمو بردم تو تاپش دیدم سوتین ناره همین جور داشتم میمالیدمش نوکه سینشو گرفته بودم جوری که سدامو بشنوه میگفتم جووووون کی میشه بخورم این سینه مرمریو از سدای یه ماشین سنگین که از خیابون رد میشد یه دفه به خودش لرزید و چشاشو باز کرد و با غرغر گفت وای خستم میخوام بخوابم دستمو کشید بیرون و روشو برگردوند فوری پریدم تو اتاقم و زیر پتو کیرمو میمالیدم دیگه روم باز شده بود فردا صبح زود رفتم در مغازه و ظهر رفتم باشگاه از باشگاه اومدم خونه نابستون بود و هوا گرم خواستم برم حموم دیدم خواهرم حمومه بعد از یه ربع اومد با حوله رفت تو اتاقش بلند سلام کردم گفتم میرم حموم رفتم زیر دوش دیدم صابون نیست داد زدم فتانه صابون نیست اومد لای در بهم داد دیدم با سوتین و شورته تا حالا اینجوری جلوی من نگشته بود یه دفه شق کردم منم پرو درو تا آخر باز کردم ازش گرفتم اونم خیلی خونسرد یه نگاه به کیرم کرد و هیچی نگفت و رفت نفهمیدم چطوری خودم شستم فوری با حوله اومدم بیرون رفتم تو اتاقش دیدم با سوتین و شورت نشسته جلوی آیینه داره آرایش میکنه دیدن اون بدن سفید و خط سینش بدجور حشریم کرد خیلی ریلکس برخورد میکرد بهش گفتم هوا گرمه ها تو هم که راحتی گفت از تو که راحت تر نیستم همین جوری درو باز میکنی همه چیتو به رخ ما میکشی مونده بودم چی بگم گفتم خوب من و تو که این حرفا رو نداریم خودتم با شورت و سوتین نشستی جلوی من گفت اگه با هم این حرفا رو نداریم پس چرا انقدر حولتو سفت بستی اون بد بخت داره خفه میشه داشتم شاخ در میاوردم این فائزست به خودم اومدم و خیلی پر رو گفتم باشه الان حولمو باز میکنم تا بند حوله رو باز کردم کیرم عین فنر پرید بیرون رفتم جلو گفتم ببینش همین جوری بی حرکت داشت نگاه میکرد منم از فرصت استفاده کردم دستمو کردو تو سوتینش واااای که چه حالی میداد فتانه هم کیرمو گرفت میمالید بهش گفتم بریم رو تخت سوتینشو باز کردم جالب اینجاست که هیچی نمیگفت خوایبدم روش شروع به خوردن سینش کردم دو دستی سینشو میمالیدم و محکم میخوردم میگفتم جووووووووون سینت مزه عسل میده شبا به سینت عسل میمالی فتانه عین کر و لالها فقط خودشو در اختیارم گذاشته بود و لذت میبرد دستمو بردم سمت شورتش دستمو گرفت منم گفتم تو رو خدا یه کم فقط میمالمش اما باز نذاشت منم دیدم این فرصت غنیمته به زور شورتشو در آوردم وااااااااااااااای یه کس خوشگل و تپلی داشت شروع کردم به لیسیدن کسش آخ که چه حالی میداد چوچولشو میک میزدم به مدل های مختلف کسشو خوردم بعد دمرو خوابوندمش با دستم لای باسنشو باز کردم سوراخ باسنشو لیس میزدم حس میکردم خوردن باسنش بیشتر بهم حال میده بهش گفتم کیرمو میخوری با سر گفت نه منم اصرار نکردم همون جور که دمرو خوابیده بود کیرمو گذاشتم لای رونای توپولش و لا پایی کردم تا ارضا شدم بعد کسشو خوردم براش تا اونم به ارگاسم رسید وقتی ارگاسم شد گفت بسه دیگه پاشو بههش گفتم چطور بود گفت عالی بود اما دیگه نمیخوام تکرار کنیم منم قبول کردم الان سال از اون جریان میگذره و ما دیگه سمت هم نرفتیم خصوصا که الان ماهی میشه نامزد کرده امیدوارم از خاطره من خوشتون اومده باشه ببخشید اگه بد نوشتم اما اتفاق کاملا واقعی بود که برام رخ داده بود ممنون نوشته
0 views
Date: July 15, 2018