چشمام اون چیزی را که میدیدن باور نمیکردند. این شاید تنها جملهای باشه که به وسیلهی اون بتونم حالتمو توصیف کنم. خواهرم فرناز با دوست صمیمی من در حال قدم زدن به سمت خونمون بودن. از حالتشون بیشتر به نظر میومد که حرفهای عاشقانه به هم میزنند و تنها چیزی از رفتارهایشان دریافت نمیشد دقیقا همون چیزی بود که من انتظار داشتم. فرناز در حال قهقهه زدن بود و مهرشاد هم مثل همیشه با یه حالتی که ناشی از شوخطبعیش بود، لبخندی به لب داشت. معلوم بود مهرشاد در حال مخزنی از خواهرمه. فرناز یه شلوار جین تنگ پوشیده بود با چکمههای قهوهای. پالتوی کرمی تنش بود که دکمههاشو باز کرده بود و زیرش یه لباس یقهاسکی و مشکی پوشیده بود. فرم شلوارش به نوعی بود که با حرکت رونهاش که از جلو معلوم بود، شهوت مختصری برای مردا ایجاد میکرد. مهرشادم همون تیپی را داشت که دو ساعت پیش توی مدرسه ازش دیده بودم. از حرکات سریع و لرزونش معلوم بود سردشه. فرناز همونطور که داشت میخندید کلیدو توی قفل در انداخت و با مهرشاد وارد خونه شدن. هنوز درست ماجرا را نفهمیده بودم. چه دلیلی داشت که خواهرم اینقدر خودشو به مهرشاد که ۶ سال ازش کوچکتره نزدیک کرده بود. پدر و مادرم خونه نبودن و خواهرم میدونست که من زود بر نمیگردم خونه. با تمام این اوصاف فکر کنم تنها احتمالی که باقی میموند بعیدترین احتمال بود: فرناز و مهرشاد میخواستن با همدیگه یه صفایی بکنن. خب. بذارین بعد از این مقدمه خودمو معرفی بکنم. من قبلا توی این سایت یه داستان نوشته بودم که با توجه به ارتباط این داستان با اون لینکشو میذارم. ماجرا اینه که من و مهرشاد دو تا از شاگردهای مدرسهی علامه حلی(تیزهوشان) بودیم. داستان قبلی از این قرار بود که من با مامان مهرشاد توی ۱۶ سالگی اولین سکسم را تجربه کردم. بعد از اون سکس خیلی کمتر خونشون رفتم. دوست نداشتم چشم تو چشم مامانش بشم. مامانشم اینو فهمیده بود. میدونست دچار عذاب وجدان شدم. میخواست آرومم کنه. این بود که از طریق ایمیل کلی با هم مکاتبه کردیم. خیلی سعی میکرد آرومم کنه و بهم بفهمونه اصلا کارمون اشکالی نداشته. اما بعد از مدتی فهمید که مشکل من دو قسمت داره. اولی اینکه هنوز حس شهوت وحشتناکی نسبت بهش دارم، دومی اینکه نمیتونم از حس عذاب وجدانم رهایی پیدا کنم. این شد که قرار گذاشتیم هر یک یا دو ماه با هم سکس داشته باشیم. اون بینظیر بود و همیشه به بهترین شکل منو ارضا میکرد ولی همیشه یه مشکل وجود داشت و اونم همون حس عذاب وجدان بود. سخت میتونستم توی صورت مهرشاد نگاه کنم. در مجموع تا اواسط سال سوم دبیرستان که این داستان مربوط به اون موقعه فقط ۶ بار با مامان مهرشاد سکس داشتم. این اون داستان ( سکس من با مامان دوستم) بود که بد نیست بخونیدش.
0 views
Date: June 24, 2018
چه خانواده خوبی
دا داش باغیرت
خائنان درجه یک ایرونی
سلام خاله مهین هستم از تهران حضوری قیمتم برای شب تا صبح 600 برای ساعتی 400 نصف مبلغ کارتی قبول می کنم نصفشو داخل مکانم هر جاییم مکان داشته باشی و قابل اعتماد باشی میتونم بیام 27 سالمه سفید رو هستم قد وزنم 65-168 سایز سینه هام 65 از پشت جلو میدم ساک میزنم اگه واقعا پایه حال کردن هستی این شمارمه 09338617680 زنگ بزنی یا از وات ساپ https://wa.me/989338617680 یا از تلگرام https://t.me/mahin7680 پیام بفرستی اونایی که شک دارن یا خیال میکنن سرکاری یا کلا به قصد مزاحمت زنگ بزنننننن بی قید بند بلاکشون میکنم