قسمت قبل حرفم را قطع کرد و گفت یعنی تو نبودی که چند روز پیش که راحله اومده بود کمکت کنه نگذاشتم ادامه بده نمیخواستم از دهانش اون گندی را که زدم بشنوم گفتم همه اش یک اشتباه بود نباید اینجور میشد من اشتباه کردم اونم اشتباه کرد با تحقیر نگاهم کرد آره اون اشتباه کرد که یه عمر خودش رو از دست گرگها دور نگه داشت اما گفتم اما چی بگم غلط کردم بگم گوه خوردم راضی میشی برم بپاش بیفتم منو ببخشه تو چشام رو پر از اشک کردم تو منو میبخشی بخدا شیوا من پشیمونم نفهمیدم ببخش با حیرت منو نگاه میکرد دهانش باز مونده بود و گفت احمد تو که اینقدر دلت رحیم است تو که یه مرد با غیرتی چرا باز حرفشو قطع کردم چرا بیغیرت شدم چرا نامرد شدم چرا خر شدم ببخش شیوا دست خودم نبود شیوا که گیج میزد گفت خوبه خوبه مرد گنده چقد احساساتی خب میگفتی فردا پس فردا چرا با بی محلی بهش گفتی تا ببینم وقتی تو کمک خواستی مگه راحله فوری نگفت خودم میام حالا من گبج شده بودم و دهانم باز بود و ناخودآگاه گفتم یعنی بهت نگفته حرفم را خوردم چرا گفت بهش با بی تفاوتی گفتی اگه وقت کردم میام درستشون میکنم راحله هیچوقت از ما خواهشی نداشته ولی وقتی میگه تموم شیرای آب خونشون نشتی داره رادیاتورا کار نمیکنه میدونی وقتی جواب سر بالا دادی چی شد نزدیک بود به همه چب گند بزنم نزدیک بود خودم دستی دستی رسوا کنم بخودم اومدم و با قیافه تعجب آمیز و حق بجانب گفتم بابا من که چیز بدی نگفتم همین روزا سرم خلوت بشه میرم همش درس میکنم نوکر تو و خواهرت هم هستم از خوشحالی رفتم طرفش بغلش کنم گفت بایست کنار نفهمیدی چی شد تو نرفتی براش درست کنی لوله کش محل رو برده مرتیکه ناپاک دیده یه زن تنهاست و یه آپارتمان میخواسته بهش دست درازی کنه راحله هم با یه بشقاب زده تو صورتش خونی مالیش کرده مرتیکه هرزه دمشو گذاشته سر دوششو رفته اگه تو غیرت داشتی و میرفتی خواهر بیچارم نصفه جون نمیشد اگه اون مرتیکه موفق میشد نتونست ادامه بده زد زیر گریه تو دلم گفتم این راحله دیگه چه روباهیه عزیزم من که گفتم غلط کردم چشم خودم زودی میرم هم ترتیب کاراشو میدم هم اون لوله کش بی ناموس و خرکش میکنم گفت لازم نکرده بری آبروی خواهرم رو تو محل ببری میری فوری تموم کاراشو درس میکنی دو روز دیگه دوستاش خونشون دعوتند و همه شیرا خراب رادیاتور هم کار نمیکنه و خونه اش شده یخچال گفتم ای بچشم شما امر کن خانم گفت همین الان میری تا درستشونم نکردی برنگرد خودمو دلخور گرفتم گفتم امروز که نععع شوفاژ خونه رو دیروز ریختم بهم راش میندازمو میرم یه چپ نگام کرد و گفت برو زودی باش گوشیمو برداشتم و زدم بیرون چند تا نفس عمیق کشیدم رفتم پایین زنگ زدم راحله زودی برداشت گفتم راحله اینا چی بود گفتی چرا باهام هماهنگ نکردی نزدیک بود به همه چی گند بزنم خندید گفت تو جونور و گند زدن حالا کی میای گفتم کی بیام گفت تا ساعت 5 اینجا باش گفتم پنج چرا همین حالو بیام بهتر نیست گفت 5 برس بعد بهت میگم چرا منتظرتم و قطع کرد کار شوفاژخونه ساعت 1 تموم شد دست به آچارم عالیه ولی حالا کو تا 5 اگر برم بالا شیوا منو ناهار نداده میفرسته راحله که گفتت 5زودتر نشه کیرم سیخ شده بود و داشت زیپ لباس کارم رو میترکوند نشستم سیگاری آتیش زدم یاد دیروز همین موقعها افتادم هر 3 چهار هفته ای یه بار برا کون کردن میرفتم سراغ جنده پولی اسمش فخربه هیکل تپول اما یکنواختی داره به نوع تپلی قشنگ و با حال اما سیاه اینکه میگم واقعا سیاه سیاه براق اطراف شهر یه خونه داغون داشت با 3 چهار توله قدو نبم قد میگفت شوهرش یه سال پیش برا کار رفته قطر دیگه نیومده و خبری ازش نیست بی پولی و جنده گی هر بار میرفتم یه ساعت میموندم و فقط کوتش میزاشتم بچه هاش تو حیاط بودن عادت داشتن سلام میکردن بهم مبگفتن عمو همیشه شیرینی میبردم براشون فخری اول لخت میشد با کون تپل و سیاه لختش جلوم قدم میزد نمیزاشت هیچ کاری کنم لباسام رو در میاورد عالی با لب و دست و دندوناش ساک میزد کونش تنگ نبود از بس داده بود مینشست رو پاهام خودش تنظیمات کیر و کون رو انجام میداد و بالا و پایین میرفت و پستوناش رو میکرد تو دهنم و در میاورد بعد هم میرفت رو دسته یه مبل داغون با شکم دولا میشد و منهم تا بیخ کیر میکردم توش موهاشو میگرفتم مثل کابوی کونش گرد بزرگ بود یه چیز میگم امتحان کنین کون سیاه کردنش یه چیز دیگه اس چنان میکردم که فخری جنده هم دادش درمیومد من حالیم نبود چون کونشو زیاد کرده بودم به این زودی هم آبم نمیومد تکنیک فخری این پس از کلی کون دادن کیرم رو میکرد تو دهنش و با یه انگشت میکرد تو سوراخ کونم عجیب اثر میکرد آبم میومد بعد هم مانند قهرمانا پا میشد و تخم سگ لپم رو میکشید و میگفت خسته نباشی شادوماد ساعت رو نگاهی کردم و چرت زدم 3 بود رفتم بالا شیوا خواب بود ناهار و خوردم رفتم بعد از نیم ساعت دوشی گرفتم موهای دور کیر و کونو زدم باید وقتی میخوام راحله رو بکنم هیچ مانع و اصطحکاکی نباشه خدا کنه اونم صافش کرده باشه 20 دقیقه به 5 زدم بیرون زنم سفارش کرد تموم نشتیاش رو بگیرم منم گفتم چشم نمیزارم یه قطره آب هدر بره خود 5 بود که رسیدم ابزارا و لباس کار و برداشتم و رفتم منتظر آسانسورم نشدم ده پله یکی کردم و رسیدم دم در که دیدم در واحدشون باز شد راحله با فاطمه دخترش اومدن بیرون فاطمه سلام کرد راحله چادرشو تنگتر کرد و گفت خوش اومدین احمد آقا شما بفرمایین تو تاکسی خبر کردم میاد میبرش تولد دوستش به فاطمه گفتن عمو حالا که زوده برا جشن تولد گفت نه عموم میخوایم خودمون کاغذ رنگیا رو بزنبم بادکنکا رو باد کتیم آرایش کنیم گفتم خوش بحالت برو بسلامت همونجوری که با فاطمه صحبت میکردم راحله که پشت سرش بود چادرشود باز کرد قربونش برم یه تاپ و دامن کوتاه صورتی پوشیده بود و سینه ها و رونای سفیدشو نشونم داد و چشمکی بهم زد دهنم آب افتاده بود و کیرم دیوونه بار به زیپ شلوارم میکوفت رفتند پشتش که به من شد چه پیچ و تابی زیر چادر نمازش میداد و میرفت ده دقیقه بعدش اومد و تا رسید چادرشو باز کرد و انداخت یه گوشه و ایستاد جلوی من که رو مبل بیقرار شده بودم بوی عطر صابون میداد باید حموم کرده باشه حتما موی کوس و کونشم زده باشه از زیر دامن کوتاهش دستمو بردم تو و دو کپلش سفید و سفتش رو گرفتم از اون شورتای نخ در بهشت پوشیده بود با انگشت نخ شورتش رو زدم کنار و انگشتمو کشیدم به سوراخ کونش که میشد فهمید چقد تنگه دامنش رو کشید بالا تا خوب ببینم بوی رطوبت پوست و عطر صابون جای خودش بوی کوسش هم میومد ادامه دارد نوشته احمد 45 ساله از
0 views
Date: August 18, 2019