سلام من رضا 27سالمه قدم 175 وتا حدودی هیکل ورزشکاری دارم با یک خونواده خشک ومقید ازدواج کردم از خانمم خیلی راضیم خیلی هم خوشگله اما خونوادش خیلی خشک وگیرن یه خواهر داره که نگو ونبین هم خوشگله هم مغرور ومن تصمیم داشتم یه روز این غرور رو بشکنم همیشه زیر چشی یه لبخند هایی بهش میزدم اما اون تحویل نمیگرفت دختر بود و ازدواج نکرده و تروتازه یک روز که من سرکار بودم زنگ زدن که خانمت وقت زایمانشه من رهم جنگی خودمو رسوندم خونه پدرخانم که دیدم جای زن خواهر زنه ازش پرسیدم که خانم کجاست گفت بردنش بیمارستان واز اونجا تا بیمارستان حدود یک ساعت راه بود اخه شهر ما بیمارستان خوب نداشت من هم خسته بودم واعصاب خورد پول هم نداشتم به خواهز زن گفتم پول نداری بهم بدی گفت مرد پول نداشته باشه دیگه باید چی بگم گفتم نداره گفت مردهم مردای قدیم گفتم مگه مردای الان چششونه گفت مرد باید پول داشته باشه گفتم این یکی از ایتم های مرد بودنه سرتونو درد نیارم گفت چندتا ایتم هست گفتم همشو که نمیشه بگم رشته تجربی بود گفت بگو گفتم مرد نترس مقتدر جذاب ورزشکار و گفت تو کدومشی گفتم همش گفت مثلا چیت جذابه گفتم خوشگل خوش تیپو ول کن دیگه نمیشه همشو گفت گفت تعارف نکن همش وبگو وخلاصه ما هم که دنبال بهونه بودیم گفتم همه زنا ازما خوششون میاد گفت چرا گفتم چون احساس میکنم میتونم هر زنی رو خوشحال نگه دارم گفت مثلا چه زمینه ای گفتم بعد از منو منو التماس خواهر زن گفتم سکس حالا راخت شدی خیلی جاخورد خلاصه گفت سکس یعنی چی اخه یخ کم چش وگوش بسته بود اما ظاهرا داشت فیلم بازی میکرد من گفتم عملیات شبانه عملیات انتحاری و دیگه احساس کردم داره دودولم شق میشه با پررویی تمام گفت این چرا اینطوریه گفتم چون تو ازین حرفا زدی و تنها هم که هستیم بعد گفت مگه تنهایی چی میشه گفتم تنهایی رفتم دستشو گرفتم تو دست ول کن نکن عیبه گفتم من هنوز نکردم که چی چی عیبه من راضی تو راضی گور بابا خاله عمه ناراضی دستش و بوسیدم انگشت کوچیکشو لیسیدم گفت دارم یه جوری میشم گفتم همون سکسه بعداز دستش رفتم سراغ بازوهاش ورفتم سراغ گردنش بدبخت اولین بارش بود که اینطوری میشد دستم رو ازکنار گردنش بردم طرف سینش که خواست مقاومت کنه اما وقتی دختر شهوتی میشه مقاومتش به زیر صفر میرسه سینه شو خوردم مزه سینه خانومم رو میداد اخه دو قولو بودن بعد از سینه خوردن بسیار دیدم که خیلی اخ واوخ میکنه بدون معطلی لباساشو دراوردم داشتم میرفتم طرف کسش که یادم اومد خدود دوساعتی گذشته باتید زئد دست به کار میشدم رفتم طرف کسشو کسش رو تا دهنم وزبونم جاداشت خوردم فهمیدم بعداز 10دقیقه کس خوردن بیحال شد ودهن من هم پراز اب کس شده بود گفتم حالا نوبت منه گفت من دخترم گفتم میدونم گفت پس چطوری گفتم راه میون بر داریم یه کم کیرمو با اب کسش غسل دادو رفتم سراغ کونش یه کم اضافه وزن داشت اما خیلی ناز بود اول انگشت کردم تو کونش و بعدش خوردمش و بعدش هم اصل کاری رو فرستادم تو یواش یواش زدم خیلی درد میکرد اخه حدود 20سانته گفت نمیشه نکنی گفتم نه گفت خوب بیا از حلو بکن تا هم من خال بکنم هم تو تازه درد هم نداره گفتم باشه حلاصه رفتم سراغ کس پرده دارش یواش گذاشتم تو کسش هم دردش میکرد هم خوشش میومد هم میترسید من هم نترس زدم توش وفرستادم تا ته یه اخ بلند گفت وشروع کرد به جیغ زدن من هم نامردی نکردم و حدود 20 دقیق باکسش خال کردم بعد 20 دقیق داشت ابم میومد انصافا سخت بود ابم رو بیرون بریزم اما چاره نبود واب مبارک رو ریختم رو سینش و بعدش هم که اون ارضا شده بود انگار دوباره میخواست امامن دیگه حون نداشتم کیرم وخورد تا تمیز شد بعد ازون قضیه دیگه خبری از غرور نبود اکثراوقات هم که میگفت منو ازدانشگاه برگردون خانمم هم که میرفت خونه باباش چون تنها بود تو راه برگشت همیشه یه دست میاوردمش خونه یه دست خودم ارضا میشم واون هم هم 3 یا4دست ارضا میشد تا وقتی که خواست شوهر کنه رفت پردش رو دوخت اما دیگه رابطه نداریم وخیلی هنوز هم دیگه رو دوست داریم والسلام نوشته
0 views
Date: August 8, 2018