خواهر زیبای زن عمو ۱

0 views
0%

سلام اسم من مهران ۲۰ سالمه ماجرای داستان برمیگرده به تابسون امسال که ۱سالم بود پدرم و عموم آپارتمان چهار طبقه ای که باهم شراکتی ساخته بودن تموم شد قرار بود یه طبقش ما بشینیم و یه طبقش عموم اینا و دو طبقه دیگر بفروشیم زیاد طول نکشید که یکی از طبقه ها بفروش رفت یه آقای جوانی به اسم آقای رستمی همراه خانومش اومدن طبقه ۴ فقط مونده بود یه روز عموم و زن عموم اومدن که با بابام صحبت خواهر کوچیک زن عموم الهام که با صاحب خونش بحثش شده ودنبال خونه میگرده که اجاره بکنه اگه اشکالی نداره تا زمانی که خونه خوب گیرش بیاد بیاد طبقه ۴ زندگی کنه البته اجاره خونه هم بده منم خوشحال شدم که حداقل میتونم هفته ای چندبار اتفاقی باهاش روبرو بشم الهام خواهر کوچیک زن عموم ۳۸ ۳۹ سالشه شوهرش سالها پیش تو تصادف فوت کرده و یه دختر داره که تازه ازدواج کرده و رفته شهرستان بابام با اینکه میلی برای قبولی این کار نداشت ناچار شد قبول کنه و قرار شد زن عموم بهش بگه من که از خوشحالی توی پوست خودم نمی گنجیدم فردای اون روز صبح ساعت هفت بود دوستم سهیل زنگ زد از خواب پریدم گفتم چته سر صبح گفت که با ماشین میام دنبالت بریم باشگاه چون تازه کنکور داده بودیم حسابی وقتمون آزاد بود پاشدم آماده شدم اومدم پایین در کوچه رو که باز کردم دیدم یه زن خیلی شیک پوش جولوم و ایستاده سلام خوبی آقا مهران سلام خیلی ممنون اومدم واحد چهار رو ببینم بفرمایید داخل من دیرم شده تشریف ببرید بالا هنوز صحبتم تموم نشده بود که زن عموم اومد و الهام راهنمایی کرد داخل منم درو بستمو رفتم دوستم که تو ماشین بود میگفت اون زنه کی بود گفتم همسایه جدیدمان سهیلم شرو کرد خوش به حالت و از این جور حرفا یه مدتی گذشت اسباب کشی کرد و حالا دیگه تقریبا همخونه یا همسایه بودیم ما طبقه دوم بودیم عموم اینا طبقه سه آقای رستمی طبقه اول بود و الهام هم طبقه چهار زندگی میکرد چند باری توی راه پله و پارکینگ و حیات رودرو شده بودیم و سلام احوال پرسی میکردیم منم از شدت حشر میمردم وگذشت و من دیگه کارم به جق زدن کشیده بود و منی که زیاد اهل جق زدن نبودم اصلا از فکرم بیرون نمی رفت و روزی دوبار واسش جق میزدم یه شب که واسه آوردن کیفم از ماشین به پارکینگ رفتم دیدم که الهام تازه ماشینشو پارک کرد و داشت پیاده میشد که منو دید سلام سلام این وقت شب کجا بودی با خودم گفتم این چه حرفی بود رفته بودم دارو خانه احساس میکنم سرما خوردم میخوای بیام بریم کلینیک نه بابا یه مسکن بخرم بهتر میشم ممنون شب بخیر اومدم خونه و تا صبح خوابم نبرد صبح دوباره تو پارکینگ دیدم که داشت سوار ماشینش می شد سلام بهترین سلام سرم داره گیج میره درد میکنه میخواین بیام بریم دکتر نه بابا خودم میرم توام کار داری نه باو مشکلی نیست بهتره بااین حال رانندگی نیکنین اومد سوار ماشین ما شد رفتیم دکتر رو من بیرون منتظر بودم گفتم چی گفت دکتر گفت هیچی از کم خوابی استراحت کنم بهتر میشم رفتم داروخانه و دارو هاشو گرفتیم برگشتیم تا آسانسور همراهی کردم گفت بیا بالا هم یه چای بخور هم وقت دارو هارو بهم بگو رفتم بالا گفت تو بشین من لباس عوض کنم بیام نشستم رو صتدلی آدم زیاد مذهبی نبود براش مهم نبود که کسی بدون روسری ببینتش اینو از خیلی وقت پیش میدونستم دیدم اومد چشمم بهش افتاد یه تیشرت زرد با ساپورت مشکی از شق درد داشتم می مردم رفت تو آشپز خونه یه مدت گذشت دیدم خبری نشد گفتم یه نگاهی بندازم دیدم کف آشپزخونه دراز به دراز افتاده دستو پامو گم کردم رفتم جلو دستمو بردم زیر گردنش گرفتم و با دست دیگم از زیر پاهاش بلندش کردم توی بغلم گذاشتمش روی مبل یکم آب زدم به صورتش دیدم به هوش اومد و گفتم حالت خوبه گفت یهو نفهمیدم سرم گیج رفت کی منو گذاشت اینجا گفتم من گذاشتم ببخشید گفت نه بابا ممنون خداحافظی کردم و اومدم پایین عصر ساعت ۵ اینا بود که رفتم بالا درو زدم باز کرد گفت بیا داخل رفتم تو گفتم بهتر شدین گفت اره خبلی خوبم واقعا خیلی تحریک کننده بود هیکل کشیده ای داشت و وزنشم تقریبا ۷۵ اینا میشد که یهو چشمم افتاد به پاهاش ناخون های بلند با لاک بنفش فوق العاده بود همین طور به پاهاش خیره شده بودم که گفت به چی نگاه میکنی گفتم پاهات خیلی قشنگه گفت ممنون با خودم گفتم این چه حرفی بود که گفتم رفت چای آورد و اومد روبروی من روی صندلی نشست و گفت که اگه میخوای میتونی پامو ببسوسی البته اگه بخوای منم گفتم چرا نخوام رفتم روبروش رو زمین نشستم شرو کردم به بوسیدن پاهاش همه ی انگشتای پاشو لیسیدم پاهاش کاملا خیس بود چشماشو بسته بود دستمو گذاشتم لای پاهاش روی رون هاشو مالیدم چیزی نگفت کم کم دستمو بردم سمت کسش که یهو بلند شد با صدای بلند گفت پرو نشو دیگه منم پاشدم گفتم التماست میکنم فقط همین یه بار دستاشو دور گردنم حلقه کردم بلندش کردم جیغ کشید منو بزار رو زمین لبابو بردم گذاشتم روی لباش اولش مقاومت میکرد بعدش همکاری کرد بعدش همین طور که تو بغلم بود گذاشتمش روی کاناپه در گوشم گفت که الان نمیشه بهم فرصت بده یه وقت دیگه نمیخواستم ناراضی باشه قبول کردمو اومدم بیرون مزه لباش فوق العاده بود ادامه دارد نوشته

Date: March 26, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *