من یه پسرم که عاشق پا هستم البته نه هر پایی پاهای زیبا و بلوری یه روز رفته بودم تو مغازه وسایل بگیرم که یه پسر 16 17 ساله اومد تو با دمپایی انگشتی اول نگاش کردم خیلی خوشگل بود و ناز بعد نگاهم افتاد به پاهاش عجب پاهایی سفید نرم و کوچولو فکنم سایز 39 یا 40 بود بعد که درومد تعقیبش کردم و فهمیدم همسایه کوچه پایینی ماست فردای اون روز صبح رفتم ومنتظر موندم تا بیاد بیرون حدود 1ساعتی نشسته بودم که دیدم درومد بیرون یکم که دورتر از خونه شد رفتم و گفتم سلام خوبی گفت مرسی شما کاری دارین گفتم شما همونی نیستی که تو محله بالایی میای فوتبال گقت اره چطور گفتم ما میخوایم یه تیم بدیم و منم دیدم خوب بازی میکنی میای تو تیم ما گفت اخه کدوم تیم من اونقدرا هم حرفه ای نیستما گفتم نه بابا عالی هستی و خلاصه شب اونروز بردمش تو تیم سالن خودمون که داشتیم البته برنامه ریزی کرده بودم خلاصه خوشش اومده بود و میگفت تیمتون خوبه ما یه تیم داشتیم که بعضا میرفتیم و تو سالن بازی میکردیم با هم دوست شدیم و یروز دیگه زدم به سیم اخر و گفتم دیگه نمیتونم صبر کنم گفتم یه شرط با هم بزنیم گفت چی گفتم میریم خونه ما پلی استیشن هر کی برد طرفش باید شرطو اجرا کنه گفت حالا شرط چیه گفتم هر کی برد باید طرف مقابل ببره جورابلی اونو بشوره تمیز بیاره خندید و گفت اخه این دیگه چه شرطیه گفتم دیگه دیگه گفت باشه هستم ولی تو میشوری خلاصه اونروز رفتیم و منم به عمد باختم اولش گفت نه بیخیال ول کن زشته ولی من جوراباشو گرفتم اون شب اون جورابا تا صبح بو کردم و لذت بردم بعد شستم و دادم بهش گفت وای واقعا شستی اینارو بابا ایول اصلا روم نمیشد بگم من فوت فتیش شدید دارم خلاصه چند روز بعد دوباره قرار بازی گذاشتیم و شرط اینبار کار رو یکسره کرد خوب شرط چی باشه خوب هر کس باخت باید بره بستنی بخره بیاره بماله به پاهای طرف و بخوره ول اینبار تو میبازی وای این ئدیگه چه شرطیه من عمراااااا نخورم پارو اهههه گفتم یه بازیه دیگه استرسش زیاده حالا قبول کن اخه من چطور پا اه لاقل بعد حموم باشه کثیقه اخه نه همونجا بعد فوتبال اخههه اخه نداره دیگه باشش ششششش ه ولی خیلی بده این شرط جوراب شستن از این بهتر بود خلاصه روز بازی رسید و منم باز به عمد باختم ببین این شرط بده اخه کی با بستنی پا میخوره الان پاهام عرق کرده بو میده وای با این حرفاااا دییونه شدم صبر کن الان میام بستنی اوردم خوابید پاهاش دراز کرد و منم نشستم کنار پاهاش یه پاهای بلوری جلوم بود وایییییییی اروم بینیمو بردم و بوی پای اون منو مست کرد اروم زبون میزدم و لای انگشتاش لیس میزدم اونم خجالت میکشید و بعضا میخندید و بعد بستنی رو گذاشتم کنار و شروع به خوردن پاها کردم پس بستنی نمیزنی اه بستنی چیه جلو طعم زیای این پاها اوم و شدید تر میخوردم پاشنه پاشو چنان میمکیدم که توی عمرش همچین برق نیفتاده بود وای توداری از خوردن پاهام لذت میبری دوس داری اره خیلیییی بزار زیاد بخورم انگار خوشش اومده بود اونقد خوردم که طعم دهنم عوض شد و 2بار تو این حال ارضا شدم بعد همه ماجرارو گفتم و اونم قبول کرد و گفت خوشش اومده به شرطیکه هر موقع بخواد باید بخورم منم گفتم چشم و به ارزوم رسیدم نوشته عشق
0 views
Date: July 10, 2019