سلام به همه من 24 سالمه داستان من برمیگرده به یک سال پیش که سرنوشتمو رقم زدم تو کنکور کاردانی به کارشناسی تو یه دانشگاهی قبول شدم کاش انتقالی نمیگرفتم از اون دانشگاه به یه دانشگاه نزدیک محل زندگیم انتقالی گرفتم 1سالی بود ازدواج کرده بودم شوهرم کارش تهران و کشورهای مجاور بود عاشق هم بودیم وهستیم شوهرم خیلی خیلی آقا و از هر لحاظ عالی بود ولی از شانس بده من چون دانشگاه میرفتم از هم به دلیل کارش و درسم جدا بودیم ماهی یک هفته مرخصی میومد خلاصه نیاز به با هم بودنو خیلی احساس میکردیم برم سره اصل مطلب تو اون دانشگاه ترم 2 که بودم یه درس جدیدی با استادی بود استاد وقتی وارد کلاس شد 50 شبیه شوهرم بود واقعا هی میدیدمش شوهرم یادم میافتاد عین برادر دوسش داشتم بدلایلی که توضیحش تو اینجا امکان پذیر نیست خارج از حوصله ما به هم نزدیک شدیم در حد اس و ایمیل و ملاقات حضور در دانشگاه هر چه رابطه بینمون بیشتر میشد بیشتر بهش دل میبستم راستش واقعا دوستش داشتم عین برادر نه نظری نه سوئه قسطی شوهرمم که پیشم نبود با وجود و دیدنش تو دانشگاه کمبودشو کم احساس میکردم من پاکه پاک میخواستمش ولی انگار این نزدیکی و خواستن بیش از حد من اشتباه بود ایشون نظره سکس روم داشتن متاهل هم بودن من از یه خانواده متعهد بودم ایشون هم همینطور ولی نمیدونم چطور تو منجلاب افتادم یه روز بهم گفت سوار ماشینم شوم یه دوری بزنیم منم تو خوابگاه بودم کاملا دو دل خدایا برم نرم اونقدر بهش اعتماد داشتم که فکر نمیکردم باهام اونکارو بکنه بعد از ظهر 6 بود که سواره ماشینش شدم از کمربندی شهر رفت یکم باهم حرف زدیم تو وسطه راه جایه خلوت وایساد گفت باید ببوسمت با کلی پافشاری من اینکارو انجام داد این آخره قضیه نبود رفت جایه خلوت من پشته ماشین بودم اومد عقب بغلم کرد اونکار که نباید میشد شد ما زنا کردیم بزرگترین گناه زندگیمو رقم زد ایشون رفت خونه من خوابگاه شبو روز نداشتم از یه طرف نفرت از اون کارش از یه طرف عاشقش شده بودم در حقیقت با رفتاراش معتادم کرده بود به خودش خلاصه همه روزه تو عذاب وجدان بودم از کارم از گناهم شوهرم برام هیچ کمبودی نزاشته بود چرا اون غلطو انجام دادم چند مدتی گذشت استادم باز فکره اون کارو کردو بعد از مدتی که احساس نیازش شدت گرفت بهم ایمیل فرستاد منم عشقو دوست داشتنش سرو پا وجودمو گرفته بود پیشنهادشو قبول کردم ایندفعه رفتم خونشون با هم باز گناهمونو تکرار کردیم من به خاطر دوست داشتنش میخواستم پیشش باشم ایشون به خاطر هوس کاش شوهرم پروژش 1سالی طول نمیکشید اونموقع این بدبختی سرم نمیومد بعده اون مدت که استادم ارضا شدن یه ایمیلی فرستاد که دیگه نه من نه ایشون ما زنا کردیمو من که کلا اسیرش شده بودم خیلی ضربه روحی بهم زد شده بودم کالایی واسه استفاده که وقت نیاز میشدم خوشگلش عزیزش بعده ارضا شدنش منو بخیرو ایشوو به سلامت تو اون شهری که من زندگی میکردم ایشون دوست فامیلی داشتن بعدها متوجه شدم و شنیدم که چه ها پشت سرم گفتن حرفه ایشون چند جایه شهر پخش شده به یکی گفته یکی به چند نفر پخش کرده فرموده از من استفاده کرده و خدا خدا میکنم به گوش فامیل یا شوهرم نرسه اگه برسه هم آبرویه ایشون هم من در میونه من کتکه دوستداشتنمو خوردم ایشون فقط برایه لذت و تحریکات جنسی باهام حرف میزد من بچه نبودم بیشتر از سنم تجربه دارم ولی فکر میکردن بگذریم من این داستانمو اینجا گذاشتم ولی توصیم به خانمها اینه ما جنسمون احساسی و تحریک پذیره نزاریم کسی جز خانواده و عزیزامون وارد احساساتمون بشن چون غیره اینا هرکی بگه عزیزی گلی زیبایی فرشته ای همه و همه وسیله ای برای استفادت هستن که رامت کنن من مدیون شوهرمم من خاکه پاشو میبوسم و تو اون دنیا نمیدونم چی جوابشو بدم زندگیتونو پاک نگه دارین پاکی نعمتیه که هر کسی لیاقته نگه داشتنشو نداره من اشتباه بزرگی کردم توبه کردم این سایتم ایمیل میزنم استادم بیاد بخونه ولی از اینجا میگم نباید با آبروی من بازی کنی دعا کنین اون حرفایی که گفتین پشته سره من به گوشه شوهرم نرسه هیچوقت حلالت نمیکنم خدایا استغفرالله ربی اتوبهی علیه نوشته
0 views
Date: October 21, 2018