داستانی رو که براتون می زارم داستان زندگی خانمی هست که الان به عنوان منشی در شرکت من کار می کنه اسمش رها هست و 28 سالشه انصافا زن سکسی و زیبایی هست پوست روشن و کاملا صاف بدن لطیف و قد بلند و بدون مو و صدای کاملا نازک و دخترانه با این که حدود بیست و هشت الی 29 سالشه ولی صداش مثل صدای دختهای 16 و هفده ساله می مونه داستان رو همانجور که از زبان خودش شنیدم براتون تعریف می کنم البته این رو بگم که از خودش اجازه گرفتم و بعد نوشتمش این هم داستان از زبان خود رها خانم اوایل ازدواجم خیلی خوب بود تا اینکه شوهرم بخاطر شرایط شغلیش مجبور شد ازم دور باشه هر چند ماهی چند روز بیشتر پیشم نبود هر چی اسرار می کردم می گفت نمیشه صبر کن کارمو عوض می کنم منم کم کم داشتم خسته میشدم یه زن کاملا شهوتی بودم و احساسی چون تو خونه بیشتر مواقع تنها بودم کم کم روی اوردم به سایتهای سکسی و بیشتر مواقع خود ارضایی می کردم تا اینکه یه روز تصمیم گرفتم برم شهری که شوهرم اونجا کار می کرد اونو ببینم دو ماهی بود نیومده بود یه دوست قدیمیم تو اون شهر داشتم که چند سال بود ندیده بودمش شمارشو از مادرشینا گرفتم زنگ زدم گفت اره هستیم خیلیم خوشحال شد با شوهرم هماهنگ کردم رفتم اونجا که رسیدم زنگ زدم به شوهرم گفتم من میرم خونه دوستم اینم ادرسش هست بیا دنبالم اونجا که رسیدم دوستم بود با شوهرش رفتم داخل صحبت و خنده تا شب شوهرم اومد و رفتیم بیرون تلفن شوهرم چند بار زنگ خورد و جواب نداد منم بی خیال بودم شب رفتیم خونه ایی که شوهرم تو اون شهر اجاره کرده بود با خوشحالی تموم رفتم یه دوش بگیرم اماده بشم واسه یه سکس خوب وارد حمام که شدم دیدم موی بلند زن تو حمام زیاده باز بیخیال شدم دوش گرفتم اومدم بیرون صدایی شوهرم زدم دیدم جواب نمیده تو خونرو گشتم دیدم نیست رفتم به طرف حیاط دیدم داره با تلفن صحبت می کنه صداش کردم یه دفعه ترسید تلفنو قطع کرد شک کردم اما چیزی نگفتم اینقد شهوت تمام وجودمو گرفته بود که به هیچی فکر نمی کردم امد داخل نشستیم دیدم هیچ احساسی نشون نمیده از خودش رفتم طرفش بحرحال هر جور بود تحریکش کردم خیلی برام سخت بود علتشم هنوز نمیدونستم اون شب گذشت اما من ارضا نشدم صبح که بلند شدم یه صبحانه درست کنم گوشی شوهرم رو اوپن بود کنجکاو شدم بازش کردم دیدم یه پی ام داره بازش کردم دیدم نوشته شده عشقم کجایی شماررو برداشتم پی امم پاک کردم بیدار شد اون روزم چیزی بهش نگفتم گفت چند روز می مونی گفتم دو سه روز گفت من امشب شب کارم تو خونه تنهایی گفتم پس من میرم خونه دوستم گفت برو عصر زنگ زدم به دوستم گفت شب میایم دنبالت بریم بیرون شبم میریم خونه ما شب اومدن دنبالم رفتیم بیرون شب رفتیم خونشون من لباس یادم رفته بود بیارم به دوستم گفتم بریم لباس بیاریم گفت باشه رفتیم کلید انداختم رو در کوچه وارد شدم دیدم یه کفش زنونه و کفش شوهرم دم در حاله اروم نزدیک شدم از کنار پنجره نگاه کردم دیدم شوهرم پای زنرو باز کرده و داره کسشو لیس می زنه کاری که اون می گفت من بدم میاد انجام بدم یه دفعه سرم گیج رفت حالم بد شد سریع به طرف بیرون رفتم به ماشین دوستم که رسیدم گفت چی شد اوردی گفتم تو اتاق بود کلیدم دستم شوهرمه همین طور می خوابم اونم گفت بابا لباسه منو بپوش رفتیم حالم بد بود داشتم دیوونه میشدم تو خونه دوستم که رسیدیم گفتم من میرم یه دوش بگیرم رفتم داخل حمام گریه کردن یه دوش گرفتم اومدم بیرون دوستم گفت هر جا راحتی بخواب تو سالن یا تو اون یکی اتاق گفتم من همین جا تو سالن می خوابم لباس که واسم اورده بود لباس خواب بود گفتم این تمام بدنم توش پیداست گفت شوهرم خوابه صبح هم که تو لباستو عوض می کنی اونا رفتن منم لامپو خاموش کردم هر کاری کردم خوابم نبرد یه نیم ساعتی گذشت دیدم صدای ناله میاد اول ترسیدم بعد متوجه شدم دارن سکس می کنن صداشون بلندتر شد منم داشتم حشری میشدم بلند شدم برم دستشویی دیدم چراغ اتاق خوابشون روشنه درم یه کم بازه نا خواسته رفتم کنار در نگاه کردم شهوتم خیلللللی زیاد شد از طرفیم میترسیدم رفتم طرف دستشویی یه خورده با کسم بازی کردم اما درست نمیشد کسمو بمالم بی خیال شدم اومد بیرون رفتم دراز کشیدم خوابم برد صبح که بلند شدم دیدم صدایی نیست گفتم خوابن رفتم طرف دستشویی وارد که شدم دیدم شوهر دوستم تو دستشویی یه لحظه خشکم زد من با اون لباس و شوهر دوستمم داشت دستشویی می کرد کیرش اویزون برگشتم یه معذرت خواهی کردم رفتم بیرون رفتم لباسمو پوشیدم خجالت می کشیدم اومد بیرون یه لب خند زد رفت طرف اتاق خواب منم بیرون نشسته بودم اومد سلام کرد گفتم سحر کجاست گفت هنوز خوابه تا دیر می خوابه گفت برم یه صبحانه اماده کنم تا سحر بیدار بشه بخوریم رفت تو اشپزخانه منم گفتم شما بیاید من درست می کنم رفتم تو اشپز خانه چایی درست کردم گفتم استکان کجاست گفت بزارین بیام خودم میارم اومد داخل من پشتم بهش بود یه دفعه به بهانه اینکه از بالا سرم تو کابینت استکان برداره چسبید بهم و یه سی سانیه ای همون حالت دنبال استکان می گشت که برگشت گفت اینجل نیست جای دیگست منم یه خورده خوشم اومده بود یه جوری شدم تو دلم خالی شد یه حسی پیدا کردم تو همین فکرا بودم که شوهرم زنگ زد گفت از سر کار اومدم بیام دنبالت گفتم بیا صبحانه خوردیم شوهرم هم امد رفتیم اما دیگه دنبال اون نبودم دنبال انتقام بودم بهش گفتم یه چند روز دیگه می خوام بمونم گفت بمون رفتیم خونه عصر به سحر زنگ زدم گفتم سحر بیا بریم بیرون گفت باشه اومد رفتیم بیرون سحر گفت دیشب چی شد یه دفعه حالت بد شد من متوجه شدم اما گفتم شاید دوست نداشته باشی من بدنم جریانو واسش تعریف کردم گفت دیوونه ای تو هم برو دنبال عشقو حال خودت گفتم توبودی این کارو می کردی گفت من همین الانم دوستا دوست پسر دارم از همکارام تعریف کرد چه جوری حال می کنن و شب شد سحر منو رسوند رفت منم اومدم خونه شوهرم نبود زنگ زدم گفت یه خورده دیر میام منم رفتم تو فکر شوهر سحر اون شب شوهر زمانی اومد که من خواب بودم صبح بیدار که شدم رفته بود زنگ زدم به سحر گفتم برای نهار بیا اینجا گفت من تا سه سر کارم شوهرمم تا یک سر کار دیر میشه تو بیا خونه ما امشب با شوهرت گفتم نه من زیاد مزاحم شدم گفت نه بیا اسرار منم گفتم خبرت میدم زنگ زدم به شوهرم گفت من میام اما زود باید برگردیم امشب دارم میرم با مدیر شرکت جایی یکی دو روز هم نمیام که منم باحاش بحث کردم من تو این شهر غریب می خوای بزاری بری کجا گفتم منم میرم و قطع کردم چند بار زنگ زد جواب ندادم به سحر زنگ زدم گفتم اینجوری شده گفت خوب اشکال نداره اون زودتر بره تو بمون تا زمانی که میاد خونه حالا هر چند روز شد گفتم نه می خوام برگردم گفت دیوونه ولش کن بیا خونه ما منم قبول کردم شب رفتیم اونجا شوهرم زدو رفت من بودم با سحر و شوهرش شوهر سحر رفت خوابید منم با سحر نشستیم تا دیر بعد سحر رفت منم یه شورتک با تاپ پوشیدم خوابیدم تو سالن خوابم برد نمیدونم چقدر گذشت یه موقع احساس کردم یه دستی داره کونمو میماله اول ترسیدم بعد گفتم بزار حال کنه منم یه حالی میبرم چیزی نگفتم کم کم دستش رفت طرف کسم یه خورده که مالیدش خیس شدم دستشو از بالا اورد برد داخل شرتکم یوواش کسمو میمالید منم داشتم خفه میشدم از شهوت یه خورده سر انگشتشو کرد تو کسم تکون داد به نفس نفس افتادم یه تکونی خوردم ترسید بلند شد رفت منم حالم خرررراب داشتم میمردم از شهوت هر چی منتظر شدم نیومد داشت کم کم هوا روشن میشد خوابم برد صبح که بلند شدم دیدم هیچکس تو خونه نیست زنگ زدم به سحر گفت من تا سه نمیام هر چی دوست داری درست کن واسه ظهر ما هم میایم نشسته بودم پای تی وی دیدم در باز شد شوهر سحر اومد داخل گفت ببخشید یه چیز یادم رفته اومدم بردارم گفت چیزی لازم ندارین گفتم ممنون فقط من نمیدونم واسه ظهر چی درست کنم به سحرم گفتم گفت هر چی دوست داری گفتم نمیدونم چ ی درست کنم گفت قرمه سبزی گفتم جاشو نشون بدین ببینین همه چیز هست بعد من درست می کنم گفت بزارین برم الان بر می گردم رفت یه نیم ساعت بعد برگشت رفت تو اتاق دیدم لباس عوض کرده یه شرتک پوشیده بود تنگ قشنگ اندازه کیرش مشخص بود گفتم مگه شما نمی خواین برین سر کار گفت نه میمونم تو خونه اومد جای وسایلو نشون داد منم مشغول بودم گفت چیزی لازم ندارین گفتم نه خودم درست می کنم اومد تو اشپز خانه داشتیم صحبت می کردیم متوجه کیرش شدم دیدم یه کم بلند شده من خم میشدم برای انجام کار کونمو دید میزد اب ریخته بود کف اشپزخونه لیز شده بود یه دفعه خوردم زمین یه خورده کمرم درد گرفت اومد بالا سرم بلندم کرد تو بلند کردن کیرشو میمالید بهم کفت چیزی نیست گفتم یه خورده کمرم درد داره خوب میشه گفت ببینم زخم نشده تاپمو زد بالا گفت نه فقط قرمز شده بیاین یه کم استراحت کنین خوب میشه نشستم رو مبل گفت صبر کنین رفت یه پماد اورد گفت بزارین واستون بنالم با این پماد دردش کمتر میشه از من که نه از اون که اره دراز کشیدم شروع کرد ماساژ دادن کسم خیس شده بود شهووووووتی شده بودم کم کم دیدم دستش داره میاد پایین تر چیزی بهش نگفتم اومد پایین تر دیدم داره شورتکوم در میاره تا اون زوز همچین احساسیرو نداشت کسی این کارو برام نکرده بود داشتم لذت میبردم شورتکمو در اورد تاپمو در اورد بلندم کرد برد رو تخته خواب گفت اینجا راحترین ماساژشو روی تخت ادامه داد پامو باز کرد اومد بین دوتا پام نشست دستش به بالای کمرم که میرسید کیرشو رو کونم حس می کردم هر بار که دستش به طرف بالا میرفت کیرش رو کونم کشیده میشد منم حشری تر میشدم دیگه اب از کسم راه افتاده بود خیس شده بودم که بالش زیر سرمو برداشت گذاشت زیر شکمم یه خورده پامو بازتر کرد اومد رو کونم سر کیرشو گذاشت نزدیک کسم با دستاشم سر شونمو ماساژ میداد کیرش جلو که میومد میرسید به کسم چند دقیقه ادامه داد خودم یه کم دادم عقب که کیرش بره تو کسم سرش رفت یه دفعه خوابید روم گفت عززززززیزززززم و قتی کنار گوشم اینو گفت یه حس خیلی خوب داشتم اروم سر کیرشو گذاشت در کسم چند بار عقب جلو کرد یواش کیرشو کرد تو کسم منم تا اون روز هیچ کیری جز شوهرم تو کسم نرفته بود داشتم یه چیز جدیدتر و کلفتر تجربه می کردم یه اهههههههههههههی کشیدم گفت جووووووووووووووون چقدر کست تنگه احساس می کنم دارم کون می کنم سرعتش بیشتر کرد منم دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم بلند ناله می کردم چند دقیقه ای با سرعت زد یه دفعه احساس کردم تمام بدنم گرم شد یه اهههههههههههه بلند کشیدم ارضا شدم گفت چیه گفتم چیزی نیست ادامه بده چند دقیقه بعد اونم ارضا شد ابشم ریخت رو کمرم تمیزش کرد بلند شدیم این شروع انتقام بود بعد چند ماه دیگه از شوهرم خسته شده بودم ازش درخواست طلاق کردم و اون هم به شرط بخشیدن مهریه پذیرفت الان حدود یک سالی هست که منشی شرکت من شده نوشته
0 views
Date: February 14, 2020