اول از همه ی دوستان میخوام که اگه داستان ایرادی داشت به بزرگی خودشون ببخشن و به جای بد و بیراه راهنماییم کنن چون اولین باره که داستان مینوسم و اینم بگم که عین واقعیته و شاید برای خیلی ها این ماجرا پیش اومده من اسمم سیاوشه و 31 سالمه که 9 ساله ازدواج کردم اونم با دختری که مریض بود و به خاطر اینکه چند سال عاشقش بودم چشامو رو مریضیش بستم و باهاش ازدواج کردم سال اول زندگیمون مثل بهشت بود و با وجود فقر مالی رو آسمونا بودیم سال دوم و سوم کم کم مریضی خانمم خیلی مشکل درست کرد و اعصاب و روانش بهم خورده بود و دیگه از حرفها و بوسه های عاشقانه خبری نبود و من هم که خیلی احساساتی و به اینها محتاج بودم پیش هر دکتری رفتیم فایده نداشت من بودم و یک دنیا کمبود کم کم فکر اینکه به زنم خیانت کنم افتاد تو وجودم چند ماه گذشت و بالاخره تسلیم آتیش هوسم شدم دختری رو که قرار بود بهش پیشنهاد بدم 21 سالش بود و اسمش مهتاب بود شمارشو از طریق دوستام پیداکردم و بهش زنگ زدم اولش راضی نمیشد که با من دوست بشه و میگفت تو زن داری منم ماجرا رو بهش گفتم که دیگه بریدم و خودمم به اندازه ی کافی عذاب وجدان دارم تو دیگه رو زخمم نمک نپاش بعد چند روز درد دل قبول کرد که رابطه مون فقط در حد تلفن و دیدار معمولی باشه چند روزی گذشت و دیدم وضع اون از من بهتر نیست و اونم قبلا یه نفر دلش رو شکسته و با یکی دیگه ازدواج کرده خلاصه نقاط مشترک واسه نزدیک شدن زیاد شد تا اینکه یه هفته بعدش بهش پیشنهاد دادم که بیاد خونه ی ما اونم با هزار اصرار قبول کرد به شرط اینکه فقط یه دیدار معمولی باشه یه روز صبح که سر کار بودم زنم تلفن کرد که میره خونه باباش و برای شام هم میمونه که منم برم اونجا منم که از خدا میخواستم از خوشحالی داشتم پرواز میکردم بلافاصله به مهتاب تلفن کردم که ظهر ساعت 1 که کوچه خلوته و همسایه ها بیرون نیستن بیاد یه حس دوگانه داشتم هم شاد بودم و هم غمگین ولی دیگه کاریش نمیشد کرد داشتم آتیش میگرفتم 3 ساعت مرخصی از شرکت گرفتم و خودم رو رسوندم خونه و ساعت 1 و نیم مهتاب هم رسید هم اینکه اومد تو همدیگه رو بغل کردیم و بی اختیار لب به لب شدیم اونم چه لبی میگرفت زورم بهش نمیرسید دیدم حال اون از من بدتره همینجوری که از هم لب میگرفتیم رفتیم رو تخت و ازش خواهش کردم بذاره باهاش راحت باشم اونم خیلی راحت قبول کرد تو همون حال که لبم رو لبش بود دستم رو کردم تو شورتش و کوسش رو مالیدم تا حالا دختر به این حد حشری ندیده بودم کوسش خیس شده بود لباساشو درآورد و فقط یه سوتین و شورت زرد مونده بود رفتم روش دراز کشیدم و از لبش اومدم رو گردن و سینه های سفت و کوچیکش دیگه اونم صداش دراومد و از ته دل میگفت سیاوش دوستت دارم دلم رو 1000 میزد و با بوی عطر خوبی که داشت بدتر از قبل میشدم اومدم رو نافشو لیس زدم و کم کم رفتم رو کوسش قهوای و صاف و کوچیک ولی خوردن داشت شروع کردم به خوردن کوسش و داشت دیوونه میشد و میگفت سیاوش بخور بخور فدات بشم زبونتو بذار توش و چچولمو یواش گاز بگیر منم که رو هوا بودم براش میخوردم تا اینکه گفت بده کیرتو بخورم کیرم رو درآورد و منم یه سیگار روشن کردم اون کیرم رو تا نصف میخورد و من سیگار میکشیدم چه حالی میداد چند سال بود تو حسرت همچین سکسی بودم کیرم شق شده بود و سیگارمم تموم شد خوابوندمش رو شکم و روی پشتش دراز کشیدم پشت گردنش رو میخوردم و از زیر کیرمو رو کوسش که میکشیدم می لرزید بهم گفت سیاوش بکن کیرتو بکن تو کونم منم یه کم با انگشت کونش رو گشاد و خیس کردم و کیرمو رو سوراخ کونش گذاشتم با یه دستم کون سبزه و سفتش رو گرفتم و با دست دیگه م کیرمو فشار دادم تو کونش خیلی تنگ بود ولی با دو سه تکون کردم توش صداش دراومد منم دهنش رو گرفتم و فشار میدادم من تلمبه میزدم و اونم دستشو رو کوسش میکشید 10 دقیقه ای بود که میزدم صداش دراومد گفت جونم کیرتو بخورم داشت آبش می اومد منم که باحرفاش بیشتر تحریک میشدم داشتم تموم میکردم و اون یه آهی کشید و منم کیرم رو تا ته کردم توش و تو همون حالت آبش رو ریختم تو کونش و روش دراز کشیدم و از پشت سرمو به سرش رسوندم و با یه لب محکم سکسمون رو تموم کردیم نوشته _1984
0 views
Date: November 8, 2024