خیانت به سبک رفاقت 1

0 views
0%

به نام خالق عشق هوا سرد بود و روی درخت ها برف نشسته بود و فضایی کاملا دو نفره ایی رو ایجاد کرده بود و من طبق معمول یقه ی پالتو ی بلندم رو بالا کشیدم مثل یه بچه لاک پشت مظلوم توی لاکم فرو رفته بودم و با یار دیرنه ام می سوختم کام های سنگین از سیگارم که توی این مدت فقط اون بود که عمق غم و تنهایی من رو درک کرده بود یاور همیشه مومن در حال هنرنمایی بود و داشت آهنگ چشم من رو می خوند بازم من رو بردتوی دریای خاطراتم هوا سرد مثل همیشه ولی گرمای دست های عشقم سردی هوا رو به خوبی از یادم برده بود همین جور به هم تکیه داده بودیم تقریبا یه ربع بود بینمون هیچ حرفی رد و بدل نشده بود که یه دفعه دل ارام گفت علیرضا تو واقعا من رو دوست داری منم با یه لبخند ملیح و با آرامش خاصی گفتم معلوم که نه در همین حال چشمم رو چرخوندم و با اخم غلیظ دل آرام مواجه شدم دال آرام گفت چرا بلند خندیدم و گفتم من عاشقتم گفت پس همیشه با من می مونی با لبخندگفتم الان که دیره فردا بهش فکر میکنم اگر به نتیجه رسیدم خبرت میکنم این تیکه کلام من بود دل آرام صورتش رو چرخوند طرف من و لب هامون به هم نزدیک شد یه دفعه دست کسی رو رو ی شونم حس کردم توی دلم گفتم بر خر مگس معرکه لعنت نا خواسته از دریای خاطراتم به سمت ساحل واقعیت حرکت کردم و دیدم سهیل پشت سرم دست به سینه وایستاده بدون اینکه حرفی بزنم سرم رو برگردوندم به درخت های سر پاک خیره شدم که سهیل با عصبانیت گفت بازم رفته بودی تو فکر و حتما هم داشتی به اون عوضی فکر می کردی که یه دفعه با اخم بهش نگاه کردم تا اومدم حرفی بزنم گفت باشه غلط کردم من اخم هامو باز کردم سهیل گفت علیک سلام نمی خوای به من جا بدی تا بشینم دود سیگار رو دادم بیرون و گفتم سلام خودم رو کشیدم سمت چپ نیمکت سهیل گفت خوب چی شد تمومش کردی تازه یادم افتاد که برای چی توی این سرمای سگ کش از خونه بیرون اومده بودم دود سیگارم رو دادم بیرون و خیلی آروم گفتم نه سرم رو برگردوندم طرف چپ خودم و داشتم توی ذهنم چهره ی سهیل رو که از شدت عصبانییت سرخ شده بود رو تصور می کردم که سهیل گفت برای چی من فردا باید کارو تحویل بدم گفتم به جهنم برو بگو هنوز طرحشون آماده نشده و دیر کردش رو از مبلغ قرار داد کسر کنن سهیل گفت این سومین باره که از موعد تحویل کار گذشته و کار رو تحویل ندادیم فکر کنم دیگه چیزی از مبلغ قرداد نمونده من باید برای یه شرکت بازرگانی یه تیزر تبلیغاتی آماده می کردم و سه ماه از تاریخ تحویل کار گذشته بود سهیل این دفعه با عصبانیت بیشتر گفت از موقعی که این جدنه خانوم با رئیسش ریخته رو هم و تو رو تنها گداشته دیگه دستت به کار نمیره سهیل مدیر برنامه ها و مسئول بستن قرداد های من بود من کیفم رو برداشتم و کام آخر رو از سیگارم گرفتم و ته سیگارم رو پرت کردم تو باغچه و گوشیم رو برداشتم و سمت ماشین حرکت کردم همین جور که ازش دور می شدم صدای سهیل می اومد که داشت داد میزد و می گفت ما رو کیرتم حساب نمی کنی حالا به صاحب کار چی بگم داد زدم و گفتم نمی دونم یه جور حلش کن دیگه رفتم توی ماشین که با گرمای توی ماشین که از سرمای بی رحم بیرون بهتر بود و می شد به عنوان هوای گرم ازش یاد کرد که یه دفعه نگاهم به عروسک آویزون به آینه اوفتاد و دوباره رفتم توی غار تنهایی و در خلصه خاطراتم فرو رفتم رفته بودم به یه شرکت بازرگانی برای تحویل کار تازه دانشگاه روتموم کرده بودم و سعی می کردم بهترین کار رو تحویل صاحب کار بدم تا بتونم توی این شهر شلوغ و پر از طراح برای خودم اسم ورسمی پیدا کنم و همیشه سرموقع برای تحویل کار به شرکت طرف قرارداد می رفتم تا گزند دست صاحب کار ندم اون روز یک کت وشلوار طوسی با یک پیرهن سفید پوشیده بودم یه تیپ کاملا رسمی برای جلب توجه صاحب کار وارد شرکت که شدم خودم رو به منشی معرفی کردم و گفتم با مدیر شرکت سرساعت 15 قرار دارم منشی حرفم رو تایید کرد و گفت بفرمایید تا اون موقع نمی دونستم مدیر اون شرکت کیه و چه سلیقه ای داره وارد اتاق شدم و طرح رو بهش نشون دادم گفت به نظرم طرح خوبی ولی باید خانم قربانی مسئول تبلیغات شرکت هم اون رو تایید کند و به من گفت توی سالن اتاق سمت چپ من رفتم بیرون و پیش خودم گفتم عجب خری مرتیکه حالا این خانم قربانی دیگه کیه در زدم یه صدای دخترونه و زیبا گفت بفرمایید در رو باز کردم و داخل اتاق شدم یه میز توی اتاق بود که تا حالا لنگه اون رو ندیده بودم یک صندلی بزرگ مشکی پشت به میز بود اتاق کاملا زیبایی بود تمام پارامترهای طراحی صحنه و چیدمان رو رعایت کرده بود مثلا تضاد رنگ بین سیاه و سفید استفاده کردن از المان های سنتی در یک فضای مدرن که باعث میشد آدم احساس آرامش کنه پشت میز پنجره های قدی بزرگی بود که چشم انداز زیبایی از شهر به نمایش در آورده بود صندلی رو برگردوند و به من گفت بفرمایید یه خانوم نسبتا ریز نقش با آرایشی ساده و مقنعه سرمه ای ولی صورت زیبا و متناسبی داشت و هیچ کدام از اجزای صورتش تو چشم نبود کاملا معمولی یه غرور و جذبه ی خاصی داشت که جذابیتش رو بیشتر می کرد نشستم روی صندلی جلوی میزش و گفتم کلهر هستم گفت بله می شناسمتون از این حرفش یه خورده جا خوردم که خودش ادامه داد کارهاتون رو دیدم و خودم شما رو به مدیر معرفی کردم حالا اگه میشه طرحتون رو ببینم کیفم رو گذاشتم روی پا هام و کاغذ ها رو از توش در آوردم و به سمتش گرفتم کاغد هارو ازم گرفت و عینکش رو از توی کشوی میزش در آورد و به چشمش زد و مشغول وارسی طرح ها شد 45 دقیدقه گذشت و هیچ حرفی نمی زد و فقط طرح ها رو نگاه می کرد زیر لب گفتم زنیکه مسخره شو در آورده مارو الاف خودش کرده که یه دفعه گفت بله چیزی گفتید با دست پاچگی گفتم بله یعنی نه با شما نبودم بالاخره به حرف اومده بود و شروع کرد به حرف زدن درباره ی طرح ها در کل طرح های خوبی هستند ولی باید روی جزئیاتش کار کنید شروع کرد نواقص کار رو گفتن بعضی موارد رو خیلی خوب اشاره می کرد اما در بیشتر مواقع وسواس زنانه بود و همین کفر من رو در می آورد در آخر گفت نواقص رو برطرف کنید و تا هفته ی دیگه طرح رو برام بیارید حرصم گرفته بود اما با یه لبخند مصنوعی گفتم حتما از جام بلند شدم و طرح هارو ازش گرفتم و توی کیفم گذاشتم و به سمت در حرکت کردم یه دفعه با صدای بلند گفت خداحافظ تازه یادم افتادچه سوتی دادم اینقدر عصبانی بودم یادم رفته بود خداحافظی کنم برگشتم سمتش و گفتم روز به خیر دستگیره در رو گرفتم که دوباره گفت اگر امکان داره شمارتون رو بدید تا درباره ی طرح ها باهاتون صحبت کنم شاید قرار گذاشتیم با هم روی طرح ها کار کردیم از شنیدن این حرف تعجب کردم پیش خودم گفتم مار از پونه بدش میاد در خونه اش سبز می شه و بلند گفتم بله حتما کارت ویزیتم رو بهش دادم و از اتاق خارج شدم صدای باز شدن در منو به خودم آورد سهیل بود داشت می گفت خدارو شکر نرفتی و گرنه حتما تا خونه از سرما میمردم سلام به دوستان شهوانی و به خصوص بر و بچ داستان خون من تقریبا دوسال توی سایت میام و میرم و یه سالی هست روی این داستان کار میکنم و از دوستانی مثل مکس ماهونی و مهندس گل پسر کمک گرفتم خوشحال میشم نظرتون رو درباره ی داستان بدونم لطفا امتیاز یادتون نره به قول سیلور هرکی داستان رو بخونه و امتیاز نده من حلالش نمی کنم امضا تنها ترین بی کس شهوانی نوشته علیرضا بی

Date: October 10, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *