خیانت حماقت یا اسارت

0 views
0%

بنام خالق خوبی ها و به یاد فراموشی بدیها ووریا هستم یبارم داستان نوشتم و تقریبا چن نفری ک کامنت گذاشتن و گویا خوششون اومده بود هرچند انتقادای بجایی هم وارد داستان شد چن روز پیش ک تو مسافرت به سر میبردم ب نت دسترسی نداشتم و تو گوشیمم کیس سکسی نداشتم ولی همش شهوت باهام همراهی میکرد بزارید از ۱۴ سالگیم یچیزاییو تعریف کنم گروه دوستی ک تو تربیت و شکل گیری ی ادم موثره از لحاظ سکسی منو جوری بار اورد ک همیشه تو نخ اینو اون باشم زنداییمم از این حیث مستثنا نبود و همیشه تو رویاهام خودمو با اون تصور میکردم تو فامیلامون فقط سوسن بود ک فوق العاده سکسی هستش با وجود ۴۰سال سن هنوزم ک هنوزه سرحال و شاداب و زیباس اهل تفریح و بگو بخند و لوکس بودن و تجمل پرسته از لحاظ خانوادگی در کل من و اون شاید بروز هستیم و در کل خوانواده ی ذهن بسته ای داریم همین دلیل باعث شده ک تو همین چن ساله رابطه ی خوبی با هم داشته باشیم داییم تو معدن کار میکنه و خدایی کارش خیلی خیلی سخته ی مرد قوی هیکل و جاافتاده از لحاظ مالیم وضعش خداروشکر خوبه تو معادن مختلفیم کارکرده و هیچوقت نشده ک بیشتر از یک سال یجا نگهش دارن و مدام تو جابجاییه با افتخار نمیگم اما چیزی ک واقعیت داره اینه ک من از زمانی ک فهمیدم جق زدن و کوس و کون و پرو پاچه چیه رفتم تو نخ خیلیا مثه اکثر کثیر پسرا ک یکیشونم زن داییم بود هر بار ک خونشون میرفتیم از هر فرصتی استفاده میکردم و دید میزدمش و در اخرم با یه جق کارو تموم میکردم و هر بار دچار عذاب وجدان میشدم و با ب یاد اوردن جمله ی هرکجا محرم شدی چشم از خیانت بازدار چ بسا ک محرم با یک نقطه مجرم میشود خودمو بدترین ادم دنیا فرض میکردم و بعدش با اولین فرصت پیش اومده توبه میشکستم مثلا عیدا ک میشد ما میرفتیم شهرستان اونا میرفتن مسافرت و من و داداشمو پسر داییم میموندیم خونه ی اونا داداش و پسر داییم کوجیکتر از من بودن و معمولا سرشون تو کار خودشون بود خونه ی داییم بزرگ بود و دوخوابه تا اونا میخابیدن من میرفتم اتاق زنداییم و حسابی با شرت و کرستاش ور میرفتم و با یه جق خودمو خلاص میکردم تو بعضی از شبا ک داییم میرفت ماموریت هر از چند گاهی میومد خونش فرصت بیشتر موندن کنار سوسن ایجاد میشد و سختی شب هایی ک ایجاد میشد برا من کمی لذت بخش بود تو یکی از اون شبا سوسن نشسته بود رو میز تلفن و با خواهرش حرف میزد با لباسایی ک پوشیده بود منو خیلی شهوتی کرده بود دیدن اندام سوسن و فیلم سوپرایی ک نگاه میکردم منو تحریک میکرد اما وجود هیچ کاریو نداشتم سوسن درحال حساب کتاب با خواهرش بود و حرف همو نمیفهمیدن ازم خواست ک برم پیشش بشینمو از ماشین حساب گوشیم استفاده کنم تا مشکلشون حل بشه یه تاپ پوشیده بود با ی دامن موهاشم همیشه دم اسبی میبست همه چیز برای یه خودارضایی خوب اماده بود انقد حساب کتابشون بد بود ک سه تامونم کلافه شده بودیم و من بیشتر جنبه ی سکسی کارو مدنظرم قرلر داده بودم طوری وایساده بودم ک کیر بلندشده و سفتمو چسبونده بودم ب رونش و اخرای کار دستمو انداخته بودم دور گردن سوسن و تو عالم بچگیم و خیال بافیام ب اولین تنوع ارضا شدنم داشتم میرسیدم احساس میکردم ک متوجه شده ولی ب روم نمیاره کار من تموم شدو رفتم دسشویی و خیلی زود ارضا کردم خودمو چن بارم ک حموم رفته بود دید زده بودمش خلاصه بگم از ۱۴سالگی هر فرصتی پیش میومد نسبت ب سوسن سواستفاده میکردم تا این ک گذشت و گذشت و بزرگتر شدم و کمی عاقل تر اخلاقمم بهتر شده بود و از اینکه سوسن ب من اعتماد داشت و خوشو بشش با من بیشتر از همه بود سو استفاده نمیکردم و پیش خودم دیگه پیش داییم خودمو شرمنده نمیدونستم اما تو اخرین سفری ک به شهرستان داشتم اتفاقی افتاد ک حال الان منو یجوری کرده گنگ و پوچ شدم نسبت ب شرایط ایجاد شده عروسی دعوت بودن و داییم نبود دنبال ماشین میگشتن ک برن ولی داییم زنگ زد گفت اگه میتونی بچه هارو ببر عروسیو فردا صبح بیاید منم با هماهنگی از خونواده رفتم مثه همیشه سوسن عالی ظاهر شد اما تعجب کردم ک چرا چادر پوشیده ولی وقتی تو ماشین نشست و از شهرستان دور شدیم متوجه شدم ک لباساش انقدی جذاب هست ک محیط شهرستانمون قبولش نکنه با خنده و شادی رسیدیم من بودم و زندایی و دختر داییم عروسی خیلی خوب بود و شاد یه حیات بزرگ بود ک دورتا دور میز و صندلی چیده بودن عاشق اینجور عروسیم ساعت ۳صبح شده بود ک کم کم داشتن ارکستو جمع میکردن تا فردا بشه و روز از نو مشروب خوردنی چون چن نفر بودن ک من پیششون نمیتونستم بخورم رعایت کردمو سهممو از ساقی گرفتمو گذاشتم تو ماشین داشتیم با جمع مردونه میرفتیم خونه ی ساقدوش ک بخابیم ک سوسن زنگ زد و گف بیا فلانجا وقتی رسیدم از پله ها بالا رفتمو صداش زدم هیچکس تو اتاق نبود جز سوسن ک وقتی دیدمش بعد از چن سال دوباره نسبت بهش تحریک شدم اخه داشت لباسشو عوض میکرد و نیم تنه ب الاش تقریبا لخت بود برخلاف انتظارم هیچ تکونی ب خودش ندادو جلوم مانتوشو برداشتو پوشید و من داشتم خجالت میکشیدم ک گفت شب نمیمونیم پرسیدم چرا ک گفت هم خسته ام هم اینجا جا نیس هم اینکه لباسای روز عروسیم جا مونده گفتم خب شما بمون من برم بیارم ولی قبول نکرد و گفت ک فلان زن اینجاس و ما با هم مشکل داریم نمونم بهتره منم قبول کردمو گفتم باشه بریم وقتی بیرون زدیم کسی متوجه رفتنمون نشد و من اونجا بود ک فهمیدم دختر داییم باهامون نمیاد و اون میمونه شب بود و جاده تاریک از فرط خستگی تو ماشین خابش برد و نیم ساعت نشد ک رسیدیم خونشون بدون این ک بیدارش کنم دست کردم تو ساکش و کلیدو دراوردمو ماشینو بردم داخل وقتی رسیدیم داخل حیات از خاب بیدار شد و باهم رفتیم بالا حال عجیبی بهم دس داده بود تنها بودن من و سوسن یچیز طبیعی بود چون کل فک و فامیل منو قبول دارن اما اونشب و اون شرایط بازم منو برد ب چن سال پیش دید زدنام شرو شد سوسن با کلی خستگی رفت اتاق خوابش ولی بیرون نیومدو چیزیم نگفت بعد از یه رب خواستم بهش سربزنم و با یه لیوان اب وارد اتاقش شدم با همون لباساش لم داده بود رو تخت و فقط شلوارشو با ی دامن عوض کرده بود با حرف زدن من ب خودش اومد و از خستگیش گفت بعد از خوردن اب خیلی ریلکس ازم خواست ک ماساژش بدم اخه دایی من هر موقع منو میدید ازم میخاست ک پشتشو بمالم یا لگد کنم تا خستگیش در بره تو دانشگاهم با یه دختر رفیق شده بودم ک ارایشگر بود و مدرک ماساژوریم داشت و چنباری بهم اموزش داده بودو منم یچیزایی یاد گرفته بودم وقتی شرو کردم ب ماساژ دادن حال من بدتر شد و فکرای لعنتی ول کنم نبودن سوست یهو پاشدو فرار کرد سمت سرویس منم هاج و واج مونده بودم تازه فهمیدم ک حالش بد بوده از بس ک مشروب خورده بوده بیرون ک اومد کمکش کردمو بردمش رو تختش و ماساژو ادامه دادمو مدام بهش تذکر میدادم ک چرا مشروب خکردیو چی خوردی ک فهمیدم از جنس خراب بهش دادن حین ماساژ دادن گفتم اگه مشروب میخاسی چرا ب من نگفتی و اونم مدام میگف ببخشید و از اینجور حرفا گف بزا مانتومو دربیارم ماساژ دادنت بهترم میکنه وقتی دراورد و دوباره من تاپشو ک دیدم بازوهاش و رنگ پوستش منو هوایی کرد از اینجا ب بعد دیگه رفتار من جنس شهوت ب خودش گرفت با این حال جدیدم بوی غلیظ ارایششو حس میکردم کیرم بلند شده بودو بازم رفته بودم تو نخش تو حین مالیدن پشتش همش تو فکر بودم و الان ک مینوبسم میبینم تو اون لحظه ب هیچی جز سوسنو کردنش و بدنش فکر نمیکردم یعنی اگه یه لحظه ب خودم میومدم شاید اون اتفاق نمیافتاد از مالیدن کمرش اروم اروم ب مالیدن سینه هاس از بغل رسیدم من تو حین این کارا بودم ک سوسن دوباره حالش بد شدو رفت سرویس منم ب سرم زد و رفتم شیشه مشروبو از تو ماشین اوردم بالا حالشو پرسیدمو گفتم ک از ابنا خوردی ک گفت ن تو بطری نوشابه بود و شرو کردم ب توضیح دادن حالش خوب شده بود و رنگ ب صورتش برگشته بودو شرو کرد ب تعریف کردن و خندیدن رو کاناپه لم داده بودم ک ازم پرسید میخای بخوری گفتم اگه قلیون باشه اره بلند شدو رفت ذغال بزاره شیشه دستم بود و ب راه رفتنو کون قشنگش نگا میکردم خیلی خلاصه کنم ک نشستیم باهم چن پیکی بالا رفتیم و داغ کردیم قلیون کشیدنمون کلی حال داد بغل هم رو کاناپه ول شده بودیمو سوسن چسبیده بود بهم بدنش داغ کرده بودو حرارتش شعله ی شهوت منو بیشتر میکرد یکی دوتا حرکت با دوس دخترام حین کشیدن قلیون انجام میدادم ک تهش ب گرفتن لب ختم میشد اینجوری ک من مدام قلیون میکشیدمو ب سوسن نمیدادم و اونم حرصش منو میزد منم با مسخره بازی دستمو مینداختم دور گردنشو یکم فشار میدادم ک بیخیال بشه یا مثلا کام میدادم سمت دهنش ک اون دودو بده تو دهنشو از این طریق دهنمون بهم وصل بشه و بعد چنبار انجام دادن حرصش میگرفتو منو بشگون میگرف ماهواره روشن بودو اهنگای شاد پخش میشد یبار ک گردنشو گرفته بودم یهوو سینشو گرفتم تو دستمو فشار دادم ک یهو اونم ن گذاشت ن برداشت کیرو خایه ی منو گرفت تو دستش و محکم فشار داد شیلنگ از دستم افتاد حالا من فشار اون فشار بیخیال نمیشد تا اینکه گفتم باشع ول کن تا بدم بکشی گف اول تو سینمو ول کن اینو ک گفت یجوری شدم ولش کردمو ی دست نرم کشیدم رو سینش گفتم خو توم ول کن ک یهو اونم دوسه بار اروم اروم مالیدتشو گف بیا ول کردم قلیونو گرفتم گفتم بیا من میکشم میدم دهن تو تو بکش بده دهن من ک موافقت کرد دستم دور گردنش بود و دوسه بار ک این کارو کردیم لبمون چسبید بهم و من سریع سینشو مشت کردم و لبمو محکم چسبوندم ب لبش سینشو بازی دادم و بدنش خیلی زود شل شد یکم برگش پاش افتاد رو پامو دستم دور گردنش لب همو دیوونه وار داشتیم میخوردیم و من دستم رو سینش بود اینجوری بهتون بگم ک دوتا رون من شاید کوچیکتر از ی رونش بود کون سوسن جذابترین کونی بود ک من دیده بودم چون کپل و پهلو نداش و سینه هاشم ک ارزوی هر مردی بود با چهره ای نسبتا خوشگل در کل هیچی واسه بلند کردن کیر یه مرد کم نداشت از بوس کردنو مالیدن سینه و خوردن لبش رسیدیم ب اتاق خواب ب بهونه ی ادامه ی ماساژ چون تو حال خودمون نبودیم یکم نسبت ب هم خجالت میکشیدیم و کارگردانی بیشتر دست من بود بخاطر همین ماساژو بهونه کردم یکم روغن زیتون وسیله ی خوبی برا لخت کردنش بود رو تخت دراز کشیدو کمک کردم تا تاپشو دراره روغن ریختمو نشستم رو کونش جفتمونم میخاسیم زود ب سکس برسیم اما انگار رومون نمیشد و حرکتای همدیگرو ندیده میگرفتیم بهونه ی کثیف نشدن لباسام موجب شد تا من با ی شورت رو سوسن بشینم تموم شدن کمرش کار منو کشید سمت کونش دامنو با شرتش کشیدم پایین ووووی انگار در سعادتو باز کردم دستم اونقدی چرب بود ک نیاز ب روغن نداش اما یکم روغن از بالا ریختم تو درزش و شرو کردم ب مالیدن و برشگردوندم و شرو کردم ب مالیدن سینه هاش سفید و صورتی چقد رو سینه خوبن جشماش بسته بودو دستاشو گذاشتم رو سینه هاش و مالیدنو با دستای خودش عادت دادمو رفتم پایین لز زیر ناف تا کوسشو شرو کردم ب لیس زدن وقتی لبام خورد ب لبه های کوسش اه کشید و مالیدن سینه هاش شدت پیدا کرد لبای قلوه ایشو داشت گاز میگرف ک منو هوایی کردو رفتم رو لبشو ب عاشقاته ترین شکل کنار هم لب گرفتیم از هم و دستشو گذاشتم رو کیرم و شرو کرد از رو شرت مالیدن بلند شدم رفتم لای پاشو زبونمو مجددا چسبوندم ب کسش و حسابی خوردم دوس داشتم بزارم لای سینه هاش پاشدم شرتمو کندمو رفتم رو شیکمش کیرمو بردم سمت دهنش و با عشوه گری شرو کرد ب لیس زدن انگار بلد نبود اولش فقط زبون میزد فقط و بعدش سرشو میکرد تو دهنش ولی وقتی عدم رضایتمو دید با اینور اونور کردنش چنبار تا ته خوردتش دراوردمو کیرمو گذاشتم لای سینه هاش خیلی خوشم میاد کیرم لای سینه ی زن باشه و اونم سینه هاشو بهم فشار بده تو همین لذت چن دقیقه ای کاسبی کردم همونجوری برگشتم ۶۹شدم رو کسشو چن دقیقه ای حسابی از خجالت هم درومدیم دیگه واقعا سوسن تو ابرا بودو منم باخودش داشت میکشیید با خودش اه و نالش منو مجاب کرد ک برم سر وقت اصل کاری بالشو برداشتمو گذاشتم زیر شکمش و افتادم روش سر کیرمو با تف خیس کردمو کردم توش ی جیغ پررنگی کشید و بعدش با عقب جلو کردنام جیغاش پررنگتر شد فارغ از همه ی دنیا بودمو خیلی چیزارو فراموش کرده بودم خستگی باعث شد تا سوسن بیاد رو من و چن دقیقه هم اون هنرنمایی کرد دیگه اخرای کار بود ک سگیش کردم و تو حالت داگی یکم از کون سوسن فیض بردم واقعا لذت بخش بود و یه لحظه ب یاد شبایی افتادم ک بخاطر اون کون لامصب ساعت ها مشغول بودمو جغ میزدم ولی کردن کون اونجاش بده ک بوی میزنه بیرونو حال ادم بد میشه اون همه هم ک فکر میکردم تنگ نبود و از خیرش گذشتمو کیرمو با شرت تمیز کردمو بازم گذاشتم تو کسش تتو حالت داگی بود ک جفتمون باهم با یه اه بلند ارضا شدیمو همرو ریختم تو کسش افتادم دوشو شرو کردم ب گاز گاز کردن لاله ی گوشش و بوسیدن لپش و گفتن حسم ب سوسن و مدام قربون صدقه هم رفتیم ولی با شنیدن صدای اذان ب شدت رفتم تو لک و حالم از خودم بهم خورد ک چراااا تو ی خط خلاصه کنم ک جفتمونم از کردمون پشیمون شدیمو چن ساعتی هرکدوممون ی گوشه ای خوابیدیم صب بدون ی کلمه حرف راه افتادیم سمت عروسی و اونجام ک جدا شدیم از هم و تصمیم گرفتم تو ماشین باهاش حرف بزنم و با حرفایی ک زدیم قول دادیم ک این خاطرع کلا از یادمون پاک بشه و هیچگاه اتفاق مجدد نیافته نمیدونم چیکار باید کنم تا از این حس لعنتی رها بشم چیزی ک برای این سایت مهم بودو من تعریف کردم و اماده ی هر گونه نقد و حتی فحش هم هستم ولی خواهشم اینه ک فحش ناموسی ندید و از خجالت خودم دراید ولی باور کنید ک من پشیمونم و اگه داستانمو با ابو تابش تعریف کردم برا رعایت همه جنبه ها بود بابت هرگونه غلط املایی و طویل بودن داستانم معذرت میخام شاد باشید نوشته

Date: May 25, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *