سلام خودتان با خواندن این خاطره متوجه میشوید که داستان خیالی است یا حقیقت دارد اصراری به باوراندن آن ندارم غرض به اشتراک گذاری تجربه ای است که درعین تلخ بودن و ماهیت خیانت وارش باعث تداوم زندگی خانوادگی من شد عیدسال 86 سفری بهمراه همسرم ناهید به شیراز و لار و بندرعباس داشتیم من معتاد به تریاک بودم و کاملا نسبت به ناهید بی توجه و اصلا نیازهای جنسی اورا برآورده نمی کردم در لار میهمان پیرمردی بنام کریم بودیم که از دوستان قدیم داییم محسوب میشد پیرمردی هیز و چشم چران که از همان برخورد اول چشم از ناهید برنداشت وقتی به خانه رسیدیم و اسکان یافتیم رسما شاهد لاس زدن کریم با ناهید بودم ولیکن بدلیل اعتیاد و اعتماد بیش از حد به همسرم همه چیز را به نوعی علاقه پدر و فرزندی برداشت می کردم روز بعدناهید به حمام رفت برای پرهیزاز اضافه گویی خلاصه گویی می کنم نمیدانم چه اتفاقی افتاده بود که بعد از بیرون آمدن کریم بدنبال خانمم افتاده بود و شعر عروسی میخواند و یک سرویس آرایشی گرانقیمت به ناهید هدیه داد کمی شک برانگیز بود روز سوم یا چهارم به باغی در خارج از لار رفتیم دیگر نگاههای کریم و ناهید را رمزآلود میدیدم البته بگویم که فرزندان اون پیرمرد هیز که از من هم مسن تر بودند بهمراه خانواده هایشان آمده بودند نزدیک غروب کریم به ناهید گفت که انتهای باغ سبزی کاری دارد و اگر دوست دارد با او جهت چیدن سبزی بیاید و ناهید هم قبول کرد من از شدت کنجکاوی و شک دیگر کلافه شده بودم با این فکر که اگر همراهشان بروم متوجه چیزی نخواهم شد به بهانه خریدن نوشابه و دوغ از در باغ بیرون زدم و مستقیما به انتهای باغ رفتم ماشین را پارک کردم و از دیوار خودم را بالا کشیدم ودر پناه درختی که شاخه های انبوهی داشت خودم را پنهان کردم بعد از حدود نیم ساعت که دیگر داشتم از آمدنشان ناامید میشدم از دور دیدم که می آیند هوا تقریبا به تاریکی رفته بود دردلم خداخدا میکردم که شک ام بیمورد باشد تقریبا به ده متری زیردرختی که من بالایش بودم که رسیدند ناگهان کریم از پشت ناهید را بغل کرد باورم نمیشد ناهید از او هول تر بود مردک شلوارش را پایین کشید و روی سکو نشست و ناهید هم شلوارو شرتش را با هم پایین کشید و روی پایش نشست عجیب عطش نالی می کرد که من هرگز ازو نشنیده بودم درکمال خجالت و ناباوری شهوت سراپای وجودم را گرفته بود نمیدانستم باید چه کنم چون دقیقا خودم را مقصر این قضیه میدیدم بعد ناهید بصورت سگی بروی زمین نشست و پیرمرد کیرش را وحشیانه در کس ناهید فرو میکرد کیرش بطرز عجیبی کلفت بود ولی بلند نبود بعداز حدود بیست دقیقه ناهید برگشت و همه آب منی آن مردک را خورد و بسرعت برگشتند شش روزی که آنجا بودیم به انحاء مختلف گم میشدند و من میدانستم که مشغول چه کاری هستند ولی بقدری بیغیرت و افتاده بودم که حتی نمی توانستم اعتراض بکنم در نهایت اینکه من نه همسرم را طلاق دادم نه او را کشتم بلکه بخود آمدم ترک کردم و رسیدگی به نیازهای اورا سرلوحه کارهایم قرار دادم و درکمال ناباوری خودم تماشای سکس همسرم با آن پیرمرد موجب شهوت بیش از حد من میشود البته چند سال بعد در از خود بیخودی یک سکس با ناهید جریان را برایش گفتم که او دقیقا بمن گفت که از بی محلی و بیغیرتی تو بود که من مجبور به خیانت شدم باقی سکس هایش با کریم را در فانتزی های شبانه مان برایم تعریف میکند و خدا میداند که نمیدانم باید ناراحت باشم یا خیر ولی از این مطمئن هستم که سالهاست این خاطره مرا تحریک و آتش شهوتم را نسبت به ناهید شعله ور میسازد شاید از نظر روانی باید بگویم که با چشمان آن پیرمرد پیر به ناهید مینگرم نوشته
0 views
Date: February 21, 2020