سلام دوستان خوبه شهوانى خاطره من سکسى نيست ولى از کسانى که روحيه لطيفى دارن خواهش ميکونم نخونن خب خاطره من بر ميگرده به بهار سال 87 از خودمو خانمم بگم من مردى 29 ساله به گفته اطرافيان خوشتيپ با هيکل ورزش کارى و همسرم پرستو زنى 27 ساله بلونده واقعا خوش قيافه و خوش هيکل منو پرستو قبل ازدواج باهم دوست بوديمو و با سختياى زيادى دستو پنجه نرم کرديم تا تونستيم ازدواج کنيم از اونجاى که فرهنگ خونواده ها بهم نميخورد چون پرستو از خونواده تقريبا مذهبى بود خوب موضوع از اونجاى شروع شد که از زندگى ما سه سال بيشتر نگذشته بود که موتوجه عوض شدن رفتارش نسبت به من شدم اخه ما خيلى گرم و حشرى بوديم و هفته اى سه بار باهم سکس داشتيمو و منم ارضاش ميکردم ولى پرستو کم کم نسبت به من سرد شده بود ماهى يه بارم بزور ميکردمش منم از اونجاى که خيلى دوسش داشتم کارى نميکردم تا زمانى که خودش ميخواست از اين موضوع چند روزى گذشت و من کم کم داشت شک ورم ميزاشت چون همش سرش تو گوشيش بود همش در حاله اس ام اس دادن بود ازشم ميپرسيدم کيه ميگفت رويا دوستم تازه اشنا شدم باش اخه کار منم يه جورى بود صبح که ميرفتم مغازه شب ساعت هشت ميام خونه يه روز که اومدم خونه ديدم پرستو داره با تلفون صحبت ميکونه و متوجه منم نشوده شنيدم که ميگه فردا ميام عشقم قطع کن الانه است که شوهرم پيداش شه من اينو که شنيدم شکم دو برابر شد تا منو ديد سرم داد کشيد که چرا فال گوش واستاديو از اين کس شعرات منم به ناچار قسم خوردم که هيچى از حرفات نشنيدمو تازه رسيدم دم در کولى الکى باش شوخى کردم که شک نکنه شب داشتم روانى ميشدم فردايش مغازه نرفتم واستادم کشيک خانومو دادم طرفاى ساعت 11 بود که ديدم بلللللله خانوم شيک و پيک کرده حسابى خوشگل شده چند دقيه اى گذشت ديدم يه ماشين پرايد سوارش کرد پرستو هم جلو نشست دونبالشون رفتم تا رسيديم به يه خونه ويلاى خدا چي ميديدم واااى پرستو با يه پسر تقريبا 25 ساله که من تا قبلشم نديده بودمش وارد خونه شدن اينارو که ديدم ميخواستم بميرم يه نقشه چيدم که مچ اينارو تو خونه خودم بگيرم شب شد گفتم من چند روزى نيستم دارم ميرم جنس بيارم واسه مغازه اخه من بوتيک لباس دارم گفت اع دلم برات تنگ ميشه گفتم باشه و به شوخى گفتم نيست که ما خيلى رنگ کوستو ميبيم پس دورى برات سخته تحمول کن تا بيام فرداى لباسامو جم کردم رفيقم سامان رو که يکى از رفيقاى دوراو بچگيمه گزاشتم مغازه تقريبا ساعت پنج بود که بهم زنگ زد گفت کجاى عشقم منم گفتم تازه رسيدم تهران گفت باشه مواضب باش بوووس باى حتى نزاشت خدافظى کنم گوشيو روم قطع کرد منم سريع رفتم دورو وره خونه واستادم بعد يک ساعت ديدم همون پسره زنگ ايفونو زد در باز شدو رفت تو ساختموون منم يه چند دقيقه گزت واستادم تا کارشون شروع بشه بد وارد شم بعد چند دقيقه درو ارومو بى سرو صدا باز کردم رفتم تو ديدم بلللللله شروع کردن و پرستو هى داره قربون صدقه کيرش ميره ميگفت جوووووووون على کيرتو دوست داارم جرم بده عشقم منم فورا گوشيمو در اوردم ازشون فيلم گرفتم تا مدرکى دستم باشه او پسرهم روش خوابيده بود ميگفت شوهر کس کشت کجاست ببينه زنش زيرم خوابيده تا اينو گفت وارد اتاق شدم گفتم شوهر کس کشش اينجاست تا منو ديدن شوکه شدن هر دو تاشون شروع کردن به گوه خوردن على اومد لباساشو ور داره که فرار کونه چنان موشتى زدم تو دماغش که خون پاچيد رو ديوار اتاق گرفتم به موشتو لقد گرفتن پسررو پرستو اومد مارو جدا کونه يه سيلى خوابوندم زير گوشش پرت شود عليو گرفتم لوخت از خونه پرت کردم بيرون بدون حتى شورتش اتماس ميکرد لباساشو بدم ولى يه لغد زدم از پله ها پرت شود پاين درو بستم اومدم گفتم گوشيت کجاست مادر جنده اها يالا گفت رو ميز گوشيو برداشتم گفتم شمار اين پسررو چي سيو کردى گريه کرد گفت رويا شمارشو بر داشتم گوشيو موحکم زدم تو سرش خورد کردم ديدم سرش داره خون مياد کمر بندمو باز کردم تا ميخورد زدمش اونم فقط گريه ميکرد التماسم ميکرد که نزنمش واااااى خدا اخه منى که تا قبلش روش دست بلند نکرده بودم ميديدم که چه بلاى دارم سرش ميارم ولى وقتى صحناى که داشت به کس ديگه ميدادو ياد اوردم حرسم گرفت وحشيانه تر ميزدمش اروم که شدم رفتم با چاغو سيمه ايفونو قطع کردم و تلفونه خونرو زدم خورد کردم کليدشو گرفتم ازش درم قفل کردم فورا زدم بيرون رفتم پيشه سامان موضوعو براش تعريف کردم از اونجاى که سامان چنتا رفيقه شر داره ازش خواستم مادر عليو بگايم رفتم خونه به پرستو گفتم ادرسشو بده گريه کرد گفت ندارم بازم شروع کردم به زدنش که گريه کرد بالاخره ادرسو داد فرداى شود با سامانو ابوذر دوسته سامان و دوتا از دوستاى ابوذر که من تاحالا نديده بودمش رفتيم سمت ادرس ديدم بلهههه اى خونه همو خونه اى که من اولين بار موچشونو گرفتم به سامان گفتم تو بورو دنبالش سامان زنگ خونه رو زد ديديم خودش درو وا کرد با دماغ باد کرده و باند پيچى کرده سامان گفت سلام على اقا افتخار ميدى چند لحظه وقتتونو در اختيارم بزاريد گفت شما سامان گفت بيا بت ميگم على شک کرد رفت عقب سامان به زور اوردش بيرون چاقو رو گزاشت لبه گردنش گفت سوار شو اونم ترسيد دادو بيداد کرد که ابوذرو دوستاش فورا پياده شدن سوار ماشين کردنش ديديم کوچه داره شلوغ ميشه سريع گازو گرفتيم فرار کرديم برديمش به يه خراب شده اى که جاى پرتى بود اول که کولى کتک خورد سامان گفت لختش کنين اونم گريه ميکرد بم ميگوفت گوه خورم حسين تورو خدا ولم کنين ديدم سامان اينا دارن به زوور ميکوننش منم گوشيمو در اوردم ازش فيلم بگيرم که يه وقت هواى شکايت نزنه به سرش بعد اينکه بى رحمانه کرديمش تقريبا بى هوش شوده بود ماهم لباساشو ور داشتيمو لخت ولش کرديم همونجا امديم شب که شد رفتم خونه ديدم داره گريه ميکونه گوشيمو در اوردم فيلگو بش نشون دادم هيچى نميگفت فقط گريه ميکرد شب شد اس ام اس زدم به سامان گفتم واسم جنده جور کونه از اونجاى که سامان مجرد و تو کار جنده بازى بم گفت کجا ميخواى بکونيش گوفتم کاريت نباشه جور ميکونى يا نه که ديدم بعد چند دقيه زنگ زد شماره دختريو بم داد گفت اسمش مهرناز فقط بگو من دوست سامانم شمارتو از او گرفتم امشب ميخوامت چند دقيقه بد شد زنگ زدم بش ديدم يه خانومى پشت خط که چقدر با نااز حرف ميزد گفت شما گفتم رفيق سامان گقت مکان دارى گفتم اره پس کوجا بيام دنبالت ادرسو دادو رفتم دنبالش تو راه همه چيو واسش تعريف کردم گفت درسته اشتباه کرده ولى کار تو اشتباه تره گفتم تو فقط پولتو بگير کار نداشته باش وارد خونه که شديم ديدم تو اتاق خوابيده مارو که ديد انگار برق 220 ولتى بش وصل کردى تو شک رفت گفتم چيه مزه خيانتو بچش حالاهم گم شو از اتاق بيرون گريش گرفته بود منم تو اون وضيت ديدمش دلم براش سوخت رفت بيرن منم اون شب تا خود صبح مهرنازو کردم از حرص و ناراحتي و عصبانيت دير ارضا شدم فرداى شد پول مهرنازو دادم رفت پرستو صبح که منو ديد گفت طلاقم بده ميخوام جدا شم منم گفتم اره گزاشتم برات چند روز گزشت مامانش بم زنگ زد که پرستو کجاست گوشيش چرا خواموش چرا شماها پيداتون نيست گفتم مامان شب ميام پيشت بهت ميگم چرا شب شد مغازرو بستمو رفتم خونه مامانش همه چيزو واسش تعريف کردم اولش خونوادش باورشون نشد ولى وقتى فيلمو که ديدن از خجالت تو چشمام نگاه نميکردن اخه بهتون گفتم که پرستو خونواده مذهبى داشت باباش گفت طلاقش بده بزار هر گوهى ميخواد بخوره گفتم نه ميخوام مزه خيانتو بازم بچشه مامانش گفت هرچى ميلته چون ما ديگه دخترى به نام پرستو نداريم رفتم خونه واسش تعريف کردم باور نکرد زنگ زدم به باباش گزاشتم رو ايفون گفتم بابا پرستو ميخواد باهات صحبت کنه گفت بره به جهنم ما پرستو ديگه برامون مرد اينو گفت گوشيو قطع کرد پرستو شروع کرد به گريه کردن گفت منو ببخش زندگى برام تکرارى شده بود غلط کردم حسين گوه خورم ببخشيد منو منم گفتم باهات زندگي ميکنم ولى نمي بخشمت حتى تختامونم جدا ميکنيم حتى رنگه بيرونو بدونه من نميبينى اونم قبول کرد الان چند ساله از اين موضوع گذشته و من و پرستو مثل دوتا ادم مرده ايم و هيچ حسى نسبت به هم نداريم و تنها چيز مشترکمون اينه که حس شهوت بينمون مورد منو پرستو فقط داريم باهم زندگى ميکنيم ولى هيچ حسى به هم نداريم حتى باهم حرفم نميزنيم و پرستو با من هيچ جا نميره و منم با پرستو هیچ جا نميرم نه اينکه تنهاى جاي برم نه کلن مرده متحرکيم ولى من مثله خيلى از مرداى بي غيرت نيستم که از کوس دادنه زنم لذت ببرم نه من غيرتم بهم اين اجازه رو نميده و به نظرم کار دوروستيو کردم و نظر شمارو نميدونم و در اخر ببخشيد که خاطرم طولانى شد ولى اين بغص لعنتى داشت خفم ميکرد خواستم يکم اروم شم نوشته
0 views
Date: August 23, 2018