همه چی یهویی شد نمیدونم چطور برات بگم آههه کاش اون اتفاقات نمی افتاد با محند رضا رفتیم گلسترا رو با رسمی بلند عوض کنیم که یه مقدار سردرد داشتم و حال چونه زدن نداشتم ممد میشه خودت بری چی پس کی چونه بزنه خودت امروز و درست کن جبران میکنم باشه چکارت کنیم دیگه مرسی وایمیسم تا بیای رفت و منم آهنگ مورد علاقمو پلی کردم اشک تو چشامونه فک نکن برام اسونه ولی میدونم همیشه تش جداییه این یه قانونه تو همین حین محمدرضا زنگ زد گفت که کارش بیشتر طول میکشه و برو خونه من خودم میام راه افتادم بنزین نداشتم پول نقد هم همراهم نبود گفتم ۲ تا مسافر بزنم پول بنزینم جور شه دو تا دختر جوون دیدم ک ماشین میخواستن یه عالم وسیله هم داشتن نگه داشتم یکیشون صورت کشیده و پوست سفید و لطیفی داشت جلو نشست اون یکی هم که پوست سبزه و صورت گرد و زیبایی داشت ولی به پای اون یکی نمیرسید میدون نبوت تو کوچه عمار جایی بود که میخواستن پیاده بشن رفتم داخل کوچه آقا میشه از این وسایل کمکمون بیارین باشه میارم نمیدونستم که دارن بهونه میارن رفتم بالا وسایل رو گذاشتم صدای قفل شدن در اومد برگشتم و دیدم اون دختر سبزه کلیدو بین سینه هاش گذاشت و گفت ببین مااینجا لازمت داریم هستی یا نه چی نمیفهمم چی میخواین دروغ گفتم چون از اون حرکت حس پو آروییم بهم فهموند که چی میخوان اون بیلی که قایم کردیو میخوایم خفه شو هرزه ببین حاجی ما فهمیدیم که لز نیاز های جنسی مونو کامل رفع نمیکنه و به یه مرد نیاز داریم تا خودمونو ارضا کنیم ولی دنبال کس اشتباهی اومدین این سری سفیده هم زبون باز کرد اقا همین یکباره ما باید آلت یه مردو برای یکبار هم که شده تجربه کنیم وگرنه لذتی که از لز میبردیم از بین میره و یکنواخت میشه حس مظلومانه اش اعصابمو به هم میریخت یه طرف تو بودی و یه طرف نگاه ملتسمانه اون دختر گفتم که من وضع مالیم خوبه با پول راضی میشین سبزهه گفتش که هه حاجی دستت درد نکنه نه خیر ما پولکی نیستیم ما فقط اون دسته بیلو میخوایم اما اما نداره میخوای بری بیرون باید اون بیلتو آزاد کنی آهههه هر غلطی دلتون میخواد بکنین فقط سریع تر نقشه خوبی کشیدم و تقریبا عملی شد اومد که لب بگیره ازم منم وانمود کردم مشتاقم باور کن همش بخاطر تو بود نه کَس دیگه و نه هوس دستمو بردم سمت سینه هاش و آروم باهاش بازی کردم از زیر لباسی که پوشیده بود دستمو بردم و بدنشو لمس کردم تا به سوتینش رسیدم کلیدو اروم در آوردم و سریع تو آستینم گذاشتم گفتم که برن لخت شن سریع شروع کردن پسر پایه بودیو ما خبر نداشتیم خفه شو من فقط آزادیم و میخوام به محض وقتی شلواراشونو تا نیمه پایین کشیدن از خودم خجالت کشیدم سریع دست به کار شدم و سراغ در رفتم همه اون ۳۰ یا ۳۵ مترو دویدم اونام چون شلوار لی پاشون بود نمیتونستن بدوئن قفلو باز کردم خارج شدم رفتم سمت ماشین و نشستم تخته گاز برگشتم پیش محمد رضا فک میکردم رویا دیدم همه چیز گنگ بود زنگ زدم ببینم محمدرضا کجاس گفت که داره با قناریا میاد و بلاخره یارو راضی شده گفتم بیا منتظرتم پسر مگه نگفتم برو ها چرا ولی وسط راه دلم برات سوخت برگشتم آخی ترسیدی گم بشم هه هه بشکنه این دست که نمک نداره نخیر گفتم قناریارو نپیچونن ازت باشه باو ببخشید دوباره آهنگو پلی کردم اشک تو چشامونه فک نکن برام اسونه ولی میدونم همیشه تش جداییه این یه قانونه میدونم حق داری از دستم عصبانی بشی یا ترکم کنی ولی من هیج کاری نکردم که از خودم برنجونمت یا از عمد باشه فقط بازیچه نگاه به ظاهر معصوم اونا شدم و اینا اتفاق افتاد مهتاب من فقط تو رو میبینم اگه تو نباشی من کور میشم نیما چی باعث شد فک کنی من ترکت میکنم نمیدونم حس ششم میگفت نه تو کاریو انجام دادی که درسته اولا تو بازیچه شدی و خبر نداشتی دوما این ساده ترین راه واسه بدست اوردن آزادیت بود مرسی درک میکنی واقعا بهترین چیزی بود که تو این روز لعنتی شنیدم مرسی بابت همه چی نوشته
0 views
Date: June 23, 2019