داداشم و دختر دایش

درود آرش هستم این قضیه سربه سر داداش وچیکم با دختر دایشه سکسی در کار نیست هر دوشون 7 و 8 سالشونه من با داداش کوچیکم خیلی رفیقم داداشم 7 سالشه و خیلی پر حرفه واقا کلافه میشه آدم البته خیلی با دخترا خوب حرفمیزنه خوب مخ میزنه منو داداشم خیلی باهم شوخی میکنیم و همو میزنیم ازین بچه بازیا براش در میارم یه روز ازم پرسید اسم این چیه کیر گفتم سوسیسه دیگه مگه نمیدونستی گفتش نه یعنی این سوسیایی که ما میخوریم از اینجای گاو و گوسفند درست میشه نمیدونستم چی بگم گفتم آره دیگه گفتش پس من دیگه سوسیس نمیخورمو ازین حرفا گفتش داش اسم این چیه کون گفتم همبرگر گفتش پس همبر گرو از اینجا گاو گوسفند میگیرن گفتم اره یه روز توی عید بود فکر کنم منو پسر دایم داشتیم کالاف 7 زامبی میزدیم من رفتم داداش کوچیکمو سر بزنم با دختر دایم بودش داشتن بازی میکردن رفتم تو حیاتو دیدم نیستن پشت درو دیدم نه نبودن زیر پله آپارتمانمون طبقه هم کف یه از دیوار میادو زیرش خالیه و از پشت ساختمون راه داره داشتم بالا میرفتم کفششونو دیدم اومدم پایین دیدم شلوار داداشم پاین کشیده و داره به دختر دایم یاد میده که اسم این سوسیه و اسم این همبر گر دختر داییم با تعجب نگاش میکرد داداشم همینجور داشت توضیح میدادو رسیده بود به ساخت ساز سوسیسو همبر گر دختر دایم گفتش پس چرا ما 2 تا همبر گر داریم شلوارشو کشید داداشم با تعجب نگاش میکرد کوسشو دست زد گفتش پس جیش از کجا میکنی وقتی 2 تا همبر گری خدایش من نمیدونستم اینارو نگاه کنم یا گوشامو بگیرم هر دوش خیلی کیری خنده دار بود دختر دایمم گفتش ازین جلو جیش میکنیم از پشت په په گوه خلاصه همدیگرو همینجور داشتن دست مالی میکردن که پسر دایم صدام زد این 2 تا کوچولو هم منو دیدنو ترسیدن منم اول به پسر دایم گفتم دارم میام بعد بهشون گفتم ازین کارا نکنین کار بدیه ازین حرفا خدا آدمو میبره جهنم ازین حرفای ترس دادن به بچه ها اینام در حین گریه و خجالت گفتم به پدر مادراتون چیزی نمیگم اینو که گفتم انگار نه انگار خیلی ریلکس منو بوس کردن رفتن پی بازیشون خخخخخخخخخخخخخخ برای پسر دایم که گفتم کلی خندیدیم ولی الان ازین میترسم اینا بزرگ تر بشم زنو شوهر هم نشن تو سن 10 15 سالگی خخخخخ فدا مدا کوسشر بود ولی یه خاطره خنده دار بود هر وقت فکرشو میکنم خیلی خنده میکنم سپاس بدرود نوشته آرش یگانه