سلام اسمم شهروزه۳۱ خانومم مریمم هم سنیم خوشگله کون گردی هم داره تو دانشگاه باهم آشنا شدیم بعد ازدواج کردیم من خیلی منحرفم خیلی هم گرایش به جنس مخالف دارم ماجرا از اونجا شروع شد که شبا که میخاستم بخابم چشامو که میبستم میدیدم زنم با کس دیگه ای هستش واین احساس شبای دیگه مزه دیگه ای داشت واحساس میکردم داره حال میده واین در حد تصور وخیال بود روزا گذشت تا اینکه خیال برم داشت و دوس داشتم بازنم درمیون بزارم ولی چطوری خیلی اذیت میشدم تا اینکه یه شب زمانیکه با زنم سکس میکردم تو گوشش تصوراتمو گفتم و راحت شدم ولی زنم چشاشو بست وهیچی نگفت من از گفتنش ناراحت شدم چن وقت گذشت تا اینکه بازم زمان سکس باهم دیگه تو گوشش گفتم ایندفه با آبو تاب بیشتر خانومم برگشت گفت چی میگی واسه خودت مگه میشه و ازاین حرفا من سست شدم ولی بیخیال نشدم همش تصوراتمو تو گوشش میخوندم براش فیلم سکس میزاشتم و تحریکش میکردم یواش یواش نظرشو جلب کردم ولی خیلی کار سختی بود شبای دیگه اونم منو تو تصوراتم همراهی میکرد تا اینکه فکر کردم این تصوراتم حقیقت پیدا کنه چی میشه ولی بری به کی بگی چطوری بگی بازم اعصابم خورد شد همش دنبال چاره بودم اومدم به زنم گفتم زنم گفت شهروز بیخیال نمیشه خلاصه تااینکه من یه دوس داشتم مجرد بود یه روز بهش گفتم من یه زن رفیق دا رم دوس داری تورو باهاش آشنا کنم اونم قبول کرد ش زنمو بهش دادم بعد چن روز قرار گذاشتیم مثلا من اون زنو بیارم خونه رفیقمم که اسمش حامد بود بیاد چون زنم به حامد گفته بود من باهات هیچ جا نمیام فقط خونه شهروز اینا خلاصه قرار گذاشتیم یه شب حامد اومد چراغارو خاموش کردم که چهره خانوممو نبینه خانومم تو اتاق بود اومد بیرون نشست رو مبل چقد حامد گفت چراغارو روشن کنید مریم گفت نمیشه یه خورده که گذشت چشم حامد به تاریکی عادت کرد چشش که به اندام سکسی مریم افتاد از خود بیخود شد رفت چسبید به مریم مالوندش بعد حامد شلوارشو درآورد که مریم واسش ساک بزنه جلوی چشم من مریم کیر حامدو کرد دهنش باورم نمیشد هم بخاطر اینکه تصوراتم به حقیقت تبدیل شده بود هم اینکه مریم باچه ولعی داشت ساک میزد بعدش من چن دقیقه ای تنهاشون گذاشتم برگشتم دیدم مریمم لخت شده خابیده زیر حامد حامدم داره میماله مریمو بعد لنگاشو داد بالا تفی زد به کیرش گذاشت سوراخ کوس زنم همچین هل داد تو که صدای زنم دراومد بعد شروع کرد به تلمبه زدن هر مدلی که میدونست روش پیاده کرد حدود یه ساعتی بیشرف همینجوری تلمبه میزد که بعدا ازش پرسیدم فهمیدم اسپری تاخیری استفاده کرده بوده بعد رفتن حامد ازش پرسیدم حسو حالشو حال نداشت جواب بده روزای دیگه هم درست جوابمو نداد تا اینکه یه روز خودش ازم خاست که بازم حامدو دعوت کنم وقتی ازش پرسیدم که چه عجب گفت اون روزا تو شوک بودم که چه کا ری کردم نار احت بودم ولی رفته رفته وقتی شبا مرور میکردم نشست تو وجودم و الانم ازت میخام حامدو دعوت کنی این شد که بازم حامدو دعوت کردم واین ماجرا ادامه دارد نوشته
0 views
Date: August 23, 2018