راستش منم یه بار با فیلم سکسی زن عموم سکس داشتم ولی حوصله
تعریف کردنشو نداشتم۲-اینکه داستان واقعیه لطفا فوش ندین۳-اینکه من آدم فراموش کاری هستم شاید سکسی تو داستان بعضی جاهاش درست یادم
نیاد شاه کس پس در این مورد ازتون معذرت میخوام۴-اینکه من بلد
نیستم داستانو با ابو تاب بگم کونی اونی که اتفاق افتاده رو میگم من اسمم جلیل الان۲۳ سالمه دانشجوی کامپیوترم.داستان برمیگرد
به جنده 2سال پیش من یه زن عمو داشتم که اسمش
زهره هست و ۲۲ سالشه عموم پستون هم 31 سالشه،من قبلا موبایل فروشی داشتم اون موقع خط داثمی حدودا قیمتش دورو
ور400 تومن کوس بود واقتی عموم با زن عموم نامزد کردن
زهره بهش گیر داده بود واسش موبایل بخره بالاخره بد یه مدت عموم رو راضی کرده بود اونم اومد به من گفت سکس داستان منم برداشتم یه
خط قسطتی دادم بهش اینم بگم که زهره ایران سکس یه کوسیه
واای نگو قد بلند اندامش نجیب پوستشم سفید سفید ماه خلاصه از اون اولشم یه جوری نگام میکرد نگاش خیلی شهوت انگیز بود منم همینطور نگاش میکردم راستی من قدم۱۷۸ وزنم هم ۷۰ چشممم سبز تعریف از خود نباشه قیافم در حد تیم ملی نیست ولی خوبه بد اون هر هفته یه بار به یه بهانه بهم اساماس میداد یا زنگ میزد مثلا میگفت بیا خونه ما رم گوشی رو بدم برام آهنگ بریز یا گوشی فلا ن جاش خرابه بیا درستش کن منم میرفتم اما خجالت میکشیدم گوشی رو میگرفتمو چون عموم هم خونه نبود سر کار بود جرات نمیکردم داخل خونه بشم آخه عموم از همون اول قلبش مشکی بود بده چن ماه که گذشت یه روز بهم زنگ زد گفت آهنگ یکی از خوانندههای ترکیه رو میخوام بیا رمو بگیر برام پرش کن منم رفتم گرفتم وقتی آوردم خونه دیدم از قصد از خودش چن تا عکس جیگر گرفته تا من ببینم اون فقط میخواست من بهش پیشنهاد بدم ولی میترسیدم با اون کارش مطمئ شدم منظورش دوستی هست.ولی بازم بهش چیزی نگفتم.من یه خط دائمی داشتم که به دلایلی فرختمش به دوستم بد ۲ماه دوستم بهم گفت جلیل یه شمارهای هست هی بهم اس میده منم اصلا فکرم به اونجا نرفت که این زن عموم زهره باشه آخه اون ۲-۳ماه یکبار اساماس میداد فک کردم از دوس دختری قدیمیم هست با یه ایرانسل زنگ زده! شمارشو از دوستم گرفتم بهش زنگ زدم برنداشت اس دادم من صاحب فلان خطم خودمو معرفی کردم اون منو شناخت ولی من نه خلاصه فقط با اساماس حال میکردیم منم به خیال خودم فک میکردم یه دوس دختر پیدا کردم بد۱۰ روز قرار گذشتیم منم ماشینو برداشتم رفتم سر قرار جلو آپارتمانی که گفت بود وایسادم گفتم بیا ببینمت بد اون گفت نمیاد بد جوری جوش آوردم میخواستم فحشش بدم که گفت باشه بیا داخل کوچه رفتم یه دفعه دیدم زن عموم از خجالت سرخ شدم دیگه نمیدونستم چیکار کنم ولی از یه طرف دیگه خوشحال بودم که همین روزاست که بکنمش بد اون روز ۲ بار قرار گذشتیم با ماشین رفتیم بیرون راستش از همون اول زهره از عموم خوشه نمیومد به زور باهاش زندگی میکرد چون از لحاظ قیافه و سنّ خیکی با هم تفاوت داشتند.بده ۴ روز باهاش از سکس و این حرفا گفتم بده هزار کلک راضی شد یه روز که عموم سر کاره من برم خونه حال کنیم اون از خداش بود ولی ناز میکرد که اینم طبیعی بود.فرداش زنگ زد گفت بیا با ۱۰۰۰جور ترس و فکری که تو مغزم میومد رفتم شهوت جلو چشمم رو گرفته بود رفتم ولی نداد فقط یه لب داد اونام به زور من شاکی شدم باهاش قهر کردم بعدا خودش زنگ زد گفت بیا رو که نیست سنگ پای قزوینه پا شدم رفتم با خودم قرصو اسپری نبردم الانم که الانه پشیمونم میگم چرا اون روز حتی یه قرصم نخوردم که جرش بدم.زنگو زدم رفتم بالا نشستم رو مبل نمیشد وقتو هدر داد عجله داشتم اومد جلوم وایساد گفت از جونم چی میخوای منم برا این که ضایع نشه نازشو کشیدم گفتم تو زیباترین دختری هستی که تا حالا باهاش دوس بودمو از این حرفا با شدم رفتم همینجور ایستاده بغلش کردم وای لبش چه خوردنی بود همینجور که داشتم ازش لب میگرفتم دستمو گذشتم رو کوسش از قبل هماهنگ کرده بودیم یه دامن بپوشه لباس زیرم نپوشه من زود کارمو بکنمو برم بعده این که لب گرفتیم دستمو گرفت برد اتاق خواب قبلا بهش گفته بودم قراره کسشو بلیسم یه کم سینه شو خوردم بد رفتم پایین چه کوسی داشت کوچولو لبش داخل بودن اصلاح کرده بود شروع کردم به خوردم بد ۵دقیقه شروع کرد به خودش پیچیدنو اه اه کردن بلند منم از ترس صاحب خونشون با یه دستم دهنشو گرفته بودم باور نمیکنید اگه بگم انقد آب از کوسش اومد که ملافه خیسه آب شد انگار عموم سالی یه بارم نمیکردش بد گفت جلیل جون بکن منم بلا فاصله جلیل کوچولو(کیرم)دراوردم آروم گذشتم توش کیرم از شدت تنگی و حرارت داخل کوسش داشت میترکید اه آهش بلندتر شد منم که بدبختانه کمرم شلو وله بد ۱ دقیقه آبم اومد ریختم تو کوسدش بعدن هم ازم شاکی شده بود چرا ریختی تو کوسم. یه بوس ازش گرفتمو زدم بیرون معلوم بود بازم تو کف بود سر کوچه که رسیدم زنگ زد گفت بیا بالا کارت دارم میدونم میخواست بازم سکس کنیم ولی من دیگه از ترس نمیتونستم برم داخل بیخیال شدم اومدم خونه.یه هفته دیگه ۱میلیون ازم پول خواست که من مخالفت کردم سر همین قضیه رابطمون سرد شد تا الان که این داستانو نوشتم حتی اساماسهم به هم نزدیم.الانم داره از عموم طلاق میگیره،ای کاش بازم باهاش سکس کنم آرزوم اینه.اگه داستانم جالب نبود شرمنده به بزرگی خودتون ببخشید.یه بار دیگه میگم به قرآن حتی یک کلمه از این داستان دروغ نبود.