سلام اولين باره ك ميخوام داستان بنويسم…اسمم نازنين الان ك دارم مينويسم٢٣سالمه.اين داستان حدودا براي ٦،٧سال پيشه.ما توي يه محل قديمي اطراف راهن زندگي ميكرديم.بابام يه دوست داشت ك اونموقعه حدود٥٠سالش ميشد.خوب منم اون زمان بچه بودم از سكس و كس و كير كون چيزي نميدونستم.ي روز داشتم تو كوچه با دوستم بازي ميكردم ك دوست بابام ك من بهش ميگفتم عمو صدام كرد گفت بياعمو جون بريم برات شكلات بخرم….رفتيم تو مغازه برام شكلات خريد و بعد بهم گفت مامان و بابات رفتن بيرون.گفتن تورو ببرم خونه مون.دوست بابام ي پسر داشت ب اسم سامان.گفتم عمو سامانم هست ك باهم بازي كنيم؟گفت اره هست.زود بيابريم.دستمو كشيد بر سمت خونشون.وقتي رسيديم خونشون من سامان رو صدا كردم ولي نبود عمو گفت ك رفته خونه خالش الان مياد.منم نشستم زمن و تكيه ام رو ب پشتي دادمهمون لحظه شكلاتي ك دستم بود ريخت رو خشك شلوارم.گفتم عمو ي دستمال كاغذي بده اين شكلات رو پاك كنم.بعد از چند لحظه امد كنار پام زانو زد و گفت وايسا….منم كنارش وايسادم اروم دستمال كاغذي رو مكشيد رو خشك شلوارم منم هيچي حاليم نبود.ي دفعه گفت اي بابا عمو ب زير شلوارتم رسيده كثيفيش بزار تميز كنم.منم گفتم نميخواد چون شورت پام نبود عادت نداشتم ك شورت بپوشم.تا ب خودم بيام ديدم شلوارمو كشيد پايين.اون لحظه فقط حرف مامانم تو سرم بود ك ميگفت كسي نبايد ببينه اونجا رو ولي نميدونم چرا مقاومتي نكردم.اونم ارو دستمال رو ميكشيد ب كوس كوچولوم خيلي خوشم امده بود همزمان هم از روي شلوار كيرشو ميماليد من گفت عمو جيش داري گفت نه ميخاره فقط.يه دفعه كفت بخواب زمين ببينم چرااين كثيفي نميره.منم خوابيدم زمين اونم همچنان داشت ميماليد چوچولمو ك بعد چند ثانيه يه چيز گرم خيس احساس كردم روي كوسم……خيلي حس خوبي بود.هيجي نگفتم گذاشتم ادامه بده ب كار چون داشتم لذت ميبردم.بعد از چن ثاينيه ديدم پاشد كير گندشو از تو شلوارش در اورد و ميماليد ب كوسم اخخخخ من كيف ميكردمااااااا يكم ك گذشت ي اب سفيد رنگ ريخت وسط كوسم سر پاكش كرد و شلوارمو مرتب كرد.بهم هزار تومن داد گفت ب كسي چيزي نگو
0 views
Date: January 7, 2019