داستان ارسالی – سکس با دختر خاله خانم

0 views
0%

سلام من میان سالم افغانی هستم این داستان مال یک سال پیشه یک شب عروسی از اقوام بود بعد از تالار رفتم دم خونه عروس چند دقیقه ماندم خواستم بر گردم که یهو خواهر عروس به من گفت دای چطور از مرگ ما بیزار شدی گفتم البته بیزارم راهم برای کار دور شده نمیتونم زود بیام خدمت شما که دختر خاله خانم ۱۶ سالش گفت اره دای خان شده تحویل نمیگیره که من سلام دادم امد جلو دستم دارز کردم اونم دست داد منم دستش فشردم نگاه کردم دیدم خندید ورفتم فرداساعت ۱۱بود که دیدم برام اس امد سلام منم گفتم سلام شما مستعار میزارم گفت زهرا هستم گفتم بزنگم گفت چند دقیقه صبر کن دید بعد از چند دقیقه تک زد زنگ زدم صحبت احوال پرسی گفتم چیه گریفته ای گفت خسته ام خلاصه تا پنج دقیقه صحبت تمام کردم پیام دادم گفتم یگ چیزی بپرسم خدای جواب میدی گفت اره گفتم قسم بخور قسم خورد گفتم چی شد که با من در تماس شدی گفت بگم گفتم اره ازاد باش گفت به هیچ کس اطمینان ندارم جز شما اخه خانواده اش خیلی سخت گیر هستن گفتم یگ بر نامه ریزی کن بیاید خونه ما گفت اتفاقا خیلی وقته میخواهم بیایم گفت باشه خلاصه خیلی پیام دادم تا پنج شنبه دیدم همه شون ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بعد امدن زن داداش هاش مادرش‌‌ پدرش بعد از شام وووموقع خواب شد که دوتا خواب دادم به برادراش ومن خانم دخترم اشپز خانه خوابیدم اون مادرش پدرش تو حال چند دقیقه بود گرمم شد جام برداشتم رفتم پشت بام دوباره امدم ملافله بردم دیدم بیداره رفتم پشت بام پیام دادم که بیا نوشت نمیشه مامانم بیداره منم یک قرص انداختم نیم ساعت بود پیام دادم دیدم گفت در صدا میده باز کنم گفتم میام در باز میکنم گفت باشه امدم در باز گداشتم رفتم زیر ملافه چشمم بدر خر پشته بود که دیدم پ داد دختر خاله بیداره گفتم نه خسته شده خواب بود بیا نترس نوشت پیام نده چند دقیق میام مگر تا قطم میامد جلودر ب خرپشته واستاده بودم که دیدم از در امد بیرون به بالا نگاه کرد گفتم بیا نترس امد رفتم زود زیر ملافه بدون مقدمه شروع کردم به لب گریفتن چه حال میداد من فورا شروع کردم دست کشی خیلی سری رفتم سراغ کونش دست میکشیدم میکشیدم به سمت خودم من فورا لخت شدم گفتم لخت شو که نشد گفت حالا نه به کسش دست زدم دیدم پر اب شده گفتم وقتشه گفتم حال میده گفت خیلی سینهاش در اوردم یک کم خوردم گفتم برگرد گفت باشه برگشت چراغ گوشی انداختم وای چه کون خدا این امشب مال منه یک کم از گردنش خوردم خودم چسپندم گفتم پاها تو جمع کن جم کرد یک کم با تف خیس کردم دم سوراخ میزان کردم که دستش گریفه به من گفت درد داره گفتم چند بار دادی قسم خورد ندادم گفتم از کجا میفهمی گفت هم کلاسیهام میگه گفتم اونها ترسو بودن نه افغانی نترس ویل کرد با یک فشار یک کم رفت تو که گریه اش در امد فقط میگفت اخ مردم گفتم طاقت بیار گفت تو به خدا یواش گفتم خودت فشار بده دیدم یدواش داره میده عقب که با یک فشار تا ته دادم تو فقط گفت مردم گفتم ساکت خبر میشن بیچازه طاقط اورد شروع کردم تلمبه زدن چنند دیدم میگه از جلو بکن‌گفتم مگر دختر نیست گفت هستم طاقت ندارم دارم دیونه میشم تو بخدا از جلو بکن در اوردم بعل بغل شدم یک یکم به کوسش مالوندم و بالا پاین کردم ابش امد ارام شد من یکم لا ی کسش مالوندم که دیدم داره ابم میاد گفتم برگرد بر گشت محکم کردم تو کونش یکی دوبار در اوردم کردم ابم امد ریختم تو کونش او ن رفت پیش مادرش من خوابیدم صبح سر صبحانه بودم گفتم دیشب خوش گدشت گفت اره این موصوع یک هفته گدشت اس داد یک جا بگم میایی گفتم کجا گفت بیا چهار دانگه خونه خواهرم گفتم میشه گفت اره شوهر خوارم سر کار میره گفتم ساعت ۱۲ تا ۲ گفت خوبه گفتم خواهرت چی گفت تو بیا کارد نباشه وقت رفتم دیدم او چفت خواهران یک ارایش کردن که دیونه میکنند ادم من هم یک قرص ویگرا خوردم هم اسپری زدم گفتم خوب شما دو تا بودم میگفتم منم دوتای میا مدم شروع کردن بزدن من خلاصه گریفتمش زهرا شروع کردم به بوس کردن احوال پرسی تا ویلش کردم خواهرش مثال ندا امد دست داد تیپ ش دیدم طاقت نیاوردم بوسیدمش شروع کردم لب گریفتم ازش یواش گفت ابجی راست میگفته که پیر مرد حشری هستی شربت اوردن خوردم گفتم من وقت ندارم برم سراغ اصل مطلب زهرا گفت من یا اون گفتم هر دو گفت نه گفتم اره گفتم تو بیا جلو امد تو گوشش گفتم من با تو ور میرم تو خواهر تو لخت کن کارد نباشهتازه داشتم داغ میشدم که تلفنش زنگ زد شهوهر خوهرش گفت شام مهمان دارم گفن من برم خواه برنج خیس کنم نیمه لخت رفت اشپز خانه من ابیش لخت کردم رفتم سری اصل مطلب شروع کردم تلمبه زدن چند تا تلمبه زدم گفتم بر گرد گفت ن ابجی گفت خیلی درد داشت گفتم خالی بسته برگشت با یک فشار تا ته رفت تو جیعزد که خواهرش گفت کونی گفتم درد داره گفتم بیا کمک امد بر گشتندم جلو تند تند چند تا تلبمه زدم ابش امد ویلش کردم‌زهرا خوبودم با یک فشار رفت تو گریه میکرد ابجش می گفت اخ جون بعد ازچند دقیقه جفتمون تمام شدم من رفتم تا حال باهم هر موقع میاد خونه خواهزش منم میرم سه نفری با هم انواع اقسام شما هم موفق باشید

Date: December 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *