داستان ارسالی – من و مامان قسمت اول

0 views
0%

این داستان واقعی نیست !!! مادرم زن فوق العاده زیبا و خوش اندام بود با توجه به فرهنگ سنتی و مذهبی که داشت تو خونه پوشیده بود و شاید همین حجاب و پوشش که من از بچگئ شاهدش بودم باعث شده بود که گاهی که بطور اتفاقی پاهای برهنه و خوش و تراش و سفیدش رو میدیدم نفسم به شماره بیوفته و قبلم تند تند بزنه اوایل که این حال بهم دست میداد خیلی خودم رو سرزنش میکردم گمان میکردم شیطون رفته تو جلدم و حتی از خودم وحشت داشتم اصلا برام قابل هضم نبود با خودم فک میکردم اگه کسی متوجه بشه حتما منو میکشن اولین بار که مادرم رو بطور کامل لخت دیدم حدود ده سالم بود حالا دیگه علی رغم عذاب وجدانی که داشتم برام لذت بخش هم شده بود قبلا هیچ اراده ای نداشتم و بطور اتفاقی اونهم به ندرت پیش میومد اما حالا تصمیم گرفته بودم هر طور شده تمام بدنش رو لخت لخت ببینم اونم فقط در یک حالت ممکن بود که ریسک بزرگی بود !!! خونه ی ما ی زیربنای ۸۰ متری در دو طبقه بود طبقه ی پایین اشپزخونه و حمام بود و ی حال و طبقه بالا ی اتاق پذیرایی بزرگ که با ی در چارلت به دو قسمت میشد که معمولا مامان بابا بالا میخوابیدن خلاصه اینکه وسوسه شدم شب وقتی خواهر و برادرم خوابن برم و از سوراخ دسگیره در تن مامان رو ببینم دو شب خیلی با احتیاط و اروم از پله ها رفتم بالا اما چراغ خاموش بود و مامان داشت صحبت میکرد اما شب سوم در حالیکه انتظار خوآبیدن خواهر وبرادرم رو میکشیدم خوابم برده بود اما با صدای برخورد لیوان یا ظرف داخل اشپزخانه بیدار شدم خیلی اروم از کنج پتو و زیرچشمی به سمت اشپزخونه چشم دوختم ٬ درب یخچال باز شد و ساق پاهای سکسی و سفید مامان دزیر نور ملایم و زرد رنگ لامپ یخچال قلبم رو به تپش انداخت و نفس هام به لرزش افتاده بود باورم نمیشد هرچه نگاهم به سمت بالا میرفت فقط برهنگی بود !!! مامان فقط شرت تنش بود یک شرت مشکی البته من بالاتر رو نتونستم به خاطر زاویه ی دیدی که داشتم و ترس از لو رفتم ببئنم اما همان اندازه‍ هم کافی بود تا برای اولین بار وجود منی رو در خودم کشف کنم اینقدر لذت بخش بود که دیگه به خودم اجازه ی سرزنش و شرمساری ندادم درب یخچال خیلی زود بسته شد و من هنوز از اون لذت و زیبایی و کشف و شهود سیراب نشده بودم دوس داشتم برم زیر اون پاه‍ا بیوفتم و التماسشون کنم که اجازه بدن تنگ در اغوش بگیرمشون ببوسمشون ٬ مامان رفت سمت خواهرم که روشو بپوشونه وقتی خم شد صدای النگوهای دستش به همراه بازوهای پر و سفیدش و چادری که دور خودش گرفته بود که حجاب اندام لختش باشه حکایت از تن داغ و سوز و شرار شهوت داشت که من رو مجاب کرد به تماشای این قیامت قامت زیبا در بستر اتش و شهوت بشنم و بسوزم در این لذت افیونی !!! ادامه دارد

Date: December 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *