این داستان واقعی نیست!!! چنان لبریز از هیجان و لذت بودم و قلبم بشدت میزد ترسیدم مامان نازنیم متوجه بیدار بودنم و حال خرابم بشه ٬ ازونجا که مطمان بودم لحظات هیجانی تری در پیش دارم سعی کردم چشمام رو ببندم و ارامش خودم رو حفظ کنم در حالی که چشمام بسته بود متوجه حرکت پاهای سکسی مامان شدم حدس زدم که باید بسمت پله های طبقه بالا بره زیر چشمی نگاه کردم و دیدم مامام داره از پله ها بالا میره و من ی بار دیگه تونستم رو چند پله ی اول در روشنایی کامل لامپ راه پله ساق و رون های شهوت انگیز مامان رو ببینم بعد چند ثانیه چراغ راه پله خاموش شد و در پیش صدای بسته شدن در اتاق طبقه ی بالا که حکایت ازین داشت مامان سعی کرده تا اونجا که ممکنه در و اروم ببنده تا بچه ها از خواب بیدار نشن غافل ازینکه فرهادش خواب که سهله چند وقتیه که ارام و قرار نداره !! بعد رفتن مامان خیلی اروم و بیصدا بلند شدم به سمت یخچال رفتم و یه لیوان اب خنک نوشیدم تا کمی از زیر بار استرس و فشاری که تحمل میکردم و بیام بیرون و فقط و فقط غرق لذت و هیجان کشف شگفت انگیز بلوغ و شهوت باشم ٬ با احتیاط ممکن و پاورچین پله های سنگی و سیاه رو با گام های لرزان از ترس و مشتاق از هیجان یکی یکی بالا میرفتم پشت در که رسیدم به ارومی روی زانوی چپ نشستم و از فاصله ی ۳۰ _۴۰ سانتی روی سوراخ دستگیر. متمرکز شدم نور داخل اطاق مثل روشنایی خورشید به فضا و اشیا داخل اطاق جان بخشیده بود اما من هنو در خط دیدمحدودی که داشتم نه اثری از بابا میدیدم و نه اندام برهنه ی مامان که قطعا الان باید چادر رو کنار انداخته باشه و نهایت پوشش شرتو سوتین باشه ی لحظه صدای خنده ی ملیح و عشوه گرانه ی مامان در گوشم طنین انداز شد و خون در رگهام فوران کردتمام وجودم به لرزه افتاد همین باعث شد که دیگه به ترس از لو رفتن فک نکنم و با جسارت تما م در کمترین فاصله با در قرار گرفتم فقط صدای نفس های شهوتناک مامان بود و اه و ناله های پر از عشوه و نازش و قلب و روح کوچک و تنهای من که داشت با لذت وصف ناپذیر مادر پا به دنیای ناشناخته و عجیب شهؤت میگذاشت من هنو چیزی نمیدیدم ظاهرا هردو ارضا شده بودن و مامان داشت بابا رو توصیه میکرد که تنبلی رو بزاره کنار و همین الان دوش بگیره ی لحظه دست راست مامان در قاب تصویر من که تا الان خالی بود نمایان شد ومن متوجه شدم که مامان بابا درسمت چپ خط دید من و در حالی که سرشون به من نزدیک بوده قرار داشتن مامان بلند شد و نشست و در حالی که پشتش به من بود وحالا من داشتم برا اولین بار و با حس شهوت تن برهنه و سفید و کون گنده ی مامانمو میدیدم حالا دیگه اون قاب خالی پر شده بود از اندام سکسی مامان و من میتونستم تنش رو برهنه ببینم چقدر زیبا چه لطافتی چه ظرافتی !!! مامان موهاشو جمع کرد پش سرش و با کش موهاشو بست بعد خم شد به طرف جلو و در حالت چاردست و پا قرار گرفت و سوتینشو برداشت و تنش کرد همون حالت هرچند کوتاه چنان جذاب و شهوت انگیز شد که من برا سومین بار اونشب ازم منی خارج شد با اینکه احساس شرم بهم دس داد اما خیلی دوس داشتم کس مامانم رو ببینم ولی با ارضا شدنم و غلبه حس شرم ترس هم دوباره بر وجودم حاکم شد و تصمیم گرفتم که سریع برگرد م با خودم فک کردم خیلی باید مراقب باشم نبای کاری کنم که این لذت و شور و هیجان وصف ناشدنی رو مفت از دست بدم !!! ادامه دارد
0 views
Date: December 23, 2018