سلام امیر هستم بیست و هشت ساله تو روستا زندگی می کنم اینی که میگم شاید داستان نباشه ولی واقعیته و شاید برای درد دل دارم اونو مینویسم سالها پیش پسر داییم یه دوچرخه داشت من اونو ازش گرفتم رفتم مغازه برای خرید وقتی از مغازه خارج شدم دیدم دوچرخم نیست یه پسر شری که همیشه ازش می ترسیدم اونو برده بود منم باهاش دعوام شد دوچرخه رو ازش گرفتم همین که سوار دوچرخه شدم شروع کرد انگشت کردن کونم من که تا اون زمان ازین چیزا نیده بودم فقط شنیده بودم کون دادن زشته و آبرو بر خبر نداشتم انگشت هم آبرو بره از شانس بد من چن تا از همکلاسی هام انگشت شدنم رو دیده بودن فرداش تو مدرسه خبر پخش شده بود من به احمد کون دادم حتی یکی فردا بهم گفت دیشب احمد چکارت کرد حسابی راهنمایی برام جهنم شد همه بچشم کونی بهم نگاه می کردن یه روز رفتم بیرون از خونه برای درس خوندن به سرم زد یه جق بزنم از شانس بد باز یه پسر که چن سالی ازم بزرگتر بود منو دیده بود اومد بالا سرم گفت چکار می کنی منم گفتم هیچی گفت دروغ نگو کونی من خودم دیدم جق میزنی اومد کنارم نشت و می گفت ادمه جقت رو بزن می خوام ببینم خجالت می کشیدم شلوارمو کشید پایین و یه انگشت کرد تو کونم و برام جق زد لذت خاص داشت آبمو آورد شرو کرد به مالیدن کونمو رونام گفتم چکار می کنی گفت هوس کونتو کردم گفتم منکه کونی نیستم بیشرف گفت کونی من خودم میدونم به احمد دادی گفتم دروغه گفت همه میگن یه هو کیرش رو درآورد کیر مزخرفی داشت خواستم در برم محکم منو گرفت و شلوارمو کشید پایین من هی مقاومت می کردم هرکاری کرد نتونست راضیم کنه کیرش در کونم بازی می کرد فقط گرمی سر کیرش در کونم لذت خاصی داشت یه کم در کونم فشار داد نرفت تو ولی یه حسی بهم دست داد که دوباره خود به خود ارضا شدم این بار شدید تر مقاومت کردم تو همین درگیریا بودیم که محکم منو چسبید و آبشو لای کونم ریخت خیلی از خودم بدم می اومد منو انداخت زمین و در رفت منم زار زار گریه می کردم نوشته
0 views
Date: May 1, 2019