داستان تخیلی من

0 views
0%

من یه داستان دارم که به هیچ وجه واقعی نیست…شایدم به قول شما کس شعر باشه

من الان 18 سالمه و این داستانی که میگم مربوط میشه به 2 سال پیش .روزی که از مدرسه بر میگشتم و اتفاقی برام افتاد که کیرمو سیخ کرد ولی در واقعیت به سکس نرسیدمو میخوام براتون اونطوری تعریف کنم که دوست داشتم باشه….

مثل بقیه روزا صبح ساعت 7.45 از خواب پاشدم.هیچ وقت زود به مدرسه نمیرسیدم و این یه موضوع عادی شده بود برای مدیر مدرسه و معلم ها.
ولی اونروز انگار همه چی هماهنگ شده بود که به من خوش بگذره…

ساعت 8.15 یا 18.30 بود که رسیدم مدرسه ولی در مدرسه باز بود (چون همیشه ساهت 8 در و میبستن)و کسی هم نبود که بخواد منو بازخواست کنه یا سرم قر قر کنه…کل مدرسه رو رو زیرو رو کردم تا مدیر رو تو ابدارخونه پیدا کردم حول شده بود.بیچاره داشت ذغال لیمو اتیش میزد.به روش نیوردم و ازش پرسیدم چرا کسی تو مدرسه نیست؟؟؟
گفت: معلم طراحی بچه هارو برده کوه که بچه ها طراحی کنن(نقاشی،اخه جز من و یکی دیگه از دوستام کسی طراحی درست حسابی بلد نبود)

منم به مدیرگفتم پس بر میگردم خونه،حوصله نداشتم برم دنبالشون اخه معلممون کارای منو قبول داشت حتی امتحان ترم اول هم سر جلسه نرفتم ولی بهم 20 داد.راستی رشته ی من معماریه اوموقع دوم دبیرستان بودم.

داشتم بر میگشتم خونه که….تو یه کوچه صدا یه مرد میومد که کمک میخواست.
رفتم پیشش داشت زمزمه میکرد مریضم . هی میگفت ابقند بیارید…
خودم رو رسوندم به اولین اپارتمان و زنگ طبقه اول رو زدم…یه دختر برداشت گفت بفرمایید.صدای نازی داشت.قضیه رو واسش تعریف کردم و گقتم یه لیوان ابقند بده ببرم برای اون بنده خدا…
درو بازکرد رفتم بالا…خونش طبقه اول بود.در زدم ، با کمی تاخیر در رو باز کرد…عجب چیزی بود..روسری یا چادری سرش نبود با تیشرت و یه شلوار خونگی بود…اولین چیزی که همیشه ارش یادم میاد لبای قلوه و لب برگشتش بود…مثل الناز شاکر دوست بود…اندازه سینهاش ار رو لباس به نظر بزرگ میومد…قدشم 167 یا8 میخورد….
تعارف کرد برم تو ولی گفتم اگه ابقند امادس لطف کنید بدید ببرم برای اون بنده خدا الان میمیره…سریع چندتا قند انداخت تو لیوان اب یه قاشق داد که اونارو هم بزنم…
به سرعت خودمو رسوندم به اون مرد و ابقند و بهش دادم و چند دقیقه پیشش بودم به هوش که اومد مقداری پول بهش دادم و زنگ زدم اژانس که ببرتش یه درمانگاه یه سرم بزنه…
خودم برگشتم لیوان و بدم به اون دختر …از پله ها رفتم بالا …در باز بود صداش زدم….
من:ببخشید خانوم لیوان و اوردم
بعد از مدت کوتاهی
دختره:بیا تو دم در بده
من:نه دیرم شده باید برم خونه،مزاحم نمیشم
دختره:تعارف نمیکنم بیا تو کارت دارم
من:خوب نمیشه از همونجا بگید
دختره:نه بیا تو،چقد خجالتی هستی
من:خو خوب چشم،با اجازه،یاا…
خدای من چی میدیم…لباساشو عوض کرده بود …میدونید چی پوشیده بود؟؟؟؟یه تاپ با یه دامن خیلی کوتاه که یه وجب از زانوش بالا تر بود….گفت در رو ببند بیا بشین پیشم …منم کیرم سیخ شده بود گفتم اخجون همون چیزی که میخوامه…بلاخره منم سکس کردم…
بدن فوق العاده سکسی ای داشت .سینه هاش همونطوری که من دوست داشتم فکر کنم سایزش 75 بود..اونموقع بچه بودم چیزی حالیم نبود ولی الان که فکر میکنم میبینم واقعا سینه خوش فرمی داشت. کونش تا حدی تاغچه بود که من خیلی خوشم اومد چون نه خیلی گنده بود نه به قول بچه ها فلت .
خلاصه رفتم نشستم پیشش…رو بهم کرد و بهم گفت:چیه چرا ماتت برده …خوشت اومد؟تاحالا ندیدی؟؟؟
منم با حالت خجالتی گفت:دیدم ولی نه به این خوشگلی(کس شعر گفتم)
گفت: میخوای بیشتر از اینا ببینی؟؟
گقتم :اره کی بدش میاد؟؟؟؟
گفت:اول اسمت و بگو
گفتم:اسمم پرهامه (اسم مستعار)گفتم اسم تو چیه؟؟؟
گفت:اسمم کیاناست گلم از اسمم خوشت میاد؟؟؟
گفتم:اره عزیزم خیلی اسمت قسنگه…نمیخوای بیشترشو نشونم بدی؟؟؟؟؟
گفت چرا و بعد پاشد یه اهنگ گذاشت شروع کرد به استریپ دنس
بهش گفتم من اینطوری خوشم نمیاد …مثل بازی جی تی ای میمونه
گفت چی چی ؟؟؟گفتم این کارا رو تو یه بازی میشه انجام داد…یکم واسش توضیح دادم…بعد پرسید نمیخوای بگی چطوری دوست داری؟؟؟
گفتم چرا،بیا بریم رو تخت…
دستمو گرفت و بلندم کرد و با هم رفتیم تو اتاقش یه تخت دو نفره داشت،پرسیدم با کسی زندگی میکنی ..گفت قبلا اره ولی الان نه دیگه…
دیگه چیزی ازش نپرسیدم…کنار تخت وایساده بودیم که یهو حولش دادم رو تخت و گفتم اینطوری دوست دارم…پریدم روش و لبام رو گذاشتم رو لباش و شروع کردم به خوردن …هم زمان سیته های خوشگلشم میمالیدم….گوششو خوردم گردنشو خوردم و کم کم اومدم پایین تر تا رسیدم به سینهاش…لباساشو در اوردمو شروع کردم به خوردن سینهاش…اه اه نمیکرد ولی چشماشو بسته بود و غرق شهوت بود…دستشو دیدم که رو کسشو داره میماله…پیش خودم گفتم خوب وقتی اونطوری دوست داره من براش انجام میدم که بیشتر حال کنه…
دستمو گزاشتم رو کسش و از رو شرت مالیدم که سریع دستمو کرفت کرد زیر شرتش…منم کس ندیده بعد از چند ثانیه سریع رفتم سراغ کسش(ژانبون مرغ)سریع شرتشو در اوردمو شروع کردم به لیسیدن کسش ….حرفه ای نبودم و از فیلمایی که دیدم بودم پیروی میکردم….
نگاش کردم دیدم همچنان چشماشو بسته ولی ایندفه لباشم داشت گاز میگرفت و نفس نفس میزد دستشو گذاشت رو سرمو خودشو بهم فشار داد و ارضا شد….
گفتم پس من چی؟؟؟؟گفت هنوز خیلی مونده 1 ساعت دیگه پیشم میمونی عزیزم.گفتم اخجون چه حالی بکنم من…سریع پاشد تیشرتمو در اورد و از گردن تا تا بالای شلوارم و لیس زد…سریع شلوارم و در اوردو شرتمو کشید پایین و کیرمو گذاشت دهنش…
قلقلکم اومد ولی احساسه جالبی بود یخورده ساک زد ولی نتونستم تحمل کنم…گفتم نخور قلقلکم میاد گفت چراگفتم نمیتونم تحمل کنم!!!
بعد روش خوابیدمو کیرمو مالیدم رو کسش…خیلی تحریک شده بود…یهو سرم داد زد گفت بکن تو دیگه…برق از 3 فازم پرید…
بلافاصله کیرمو تو کسش فورو کردم…خیلی داغ و تنگ بود…خیلی حال کردم ،قابل وصف نیست…من هنوز شروع نکرده بودم به تلنبه زن که دیدم داره خوشو عقب جولو میکنه…منم شروع کردم …بعد ار 1 دقیقه پاشو دورم حلقه کرد چشماشو بستو لباشو گاز میگرفت از این حالت بیشتر خوشم میومد تا اه اه که تمرکز ادمو به هم میزنه…نفساش تند تند شده بود…یچیزی گفت …فکر کنم گفت خیلی دوستت دارم..واضح نبود…هم چنان داشتم تلمبه میزدم ولی خودمو خم کردمو به لباش رسوندم…داشتم لباشو میخوردمو کیرمم تو کسش بود…گفتم کیانا جونم خودتو سبک کنو منو محکم بچسب..عینا حرفمو گوش داد …دستمو دورش حلقه کردمو با یه حرکته سریع از رو تخت کندموشو بلندش کردم هنوز کیرم تو کسش بود…چسبوندمش به دیوار و با تمام قدرت تلنبه میزدم…تمام کیرم تو کسش بود و نفنس نفس میزد ولی حرفی نمیزد…من هم غرق در لذت شده بودمو باهاش همراه…..
کم کم داشت ابم میومد بهش گفتم داره ابم میاد کجا بریزم…گفت همونجا…ابم اومد منم همرو ریختم تو کسش…بردمش رو تخت و کنارش خوابیدم …یخورده لب بازی کردیم بعد ار چند دقیقه خوابمون برد…یه ساعت بعد با هم پاشدیم لباسامونو پوشیدیم…ازم پذیرایی کرد …بعد دوباره یخورده عشق بازی کردیم و شمارشو گرفتم و ازش خداحافظی کردم…تا رفتم بیرون بهش تک زدم اونم از خونه زنگ زد..تا خونه باهاش حرف زدم…میگفت فکر نمیکرد با یه پسر 16 ساله اینقدر خوش بگذرونه…خودش 22 سالش بود!!!تا مدت زیادی با هم بودیم و با هم سکس داشتیم هیچوقتم با هم مشکل نداشتیم تا ازدواج کردو….

ابن بود داستان تخیلات من…..امیدوارم خوشتون بیاد…راستی اصلا هیچوقت اون دختر رو ملاقات نکردم و فقط صداشو شنیدم
خداحافظ دوستان

Date: March 24, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *