سلام علیکم این داستان صرفا ساخته ذهن نویسنده است و هیچگونه ارزش مادی و معنوی ندارد یه روز گرم تابستونی بود و من آمپرم زده بود بالا گفتم برم خونه ی خالم اینا یه حال و هوایی عوض کنم اول از خودم بگم من سعیدم یه پسر 23 ساله نویسنده 15 سال بیشتر ندارد قدم سه چهار متره تعریف از خود نباشه خیلی خوشگلم چشمام سبزه یه هیکل شیش تیکه دارم که نسبت به سنم خیلی بزرگتر نشون میدم یه کیرم دارم خیلی نرماله نزدیک 48 سانتی متره نویسنده از شدت جق کمبود وزن دارد داشتم میگفتم رسیدم خونه خالم اینا در زدم و رفتم تو دیدم خالم و دخترخالم هستن شوهر خالمم همیشه ماموریته هیچوقت خونه نیست یه پسرخاله دارم اونم همیشه خوابه داشتم میگفتم حال و احوال کردم دیدم خالم با یه سینی شربت اومد از خالمم بگم که یه خانم میانساله با ممه های 150 و یه کون خیلی سفید و بزرگ و نرم که آدمو دیوونه میکنه نویسنده دستانش را در شلوارش فرو میبرد و شروع به جق زدن میکند خالم برام شربت آورد شربتو خوردم بعد خالم گفت من برم خرید زودی بر میگردم تو و دخترخالت شیطونی نکنین منم گفتم چشم خالم از خونه رفت منم گفتم بهترین فرصته که دختر خالمو بکنم و دلی از عذا در بیارم حاجی مارو گاییدید دیگه دلی از عذا نیست بخدا دلی از غذاست اره میگفتم از دختر خالمم بگم که ممه هاش 85 یه کون نسبتا متوسط داره ولی کردنیه دختر خاله اش را آلتا اوشن می بیند رفتم سمت اتاقش دیدم پشتش به منه داره لباسشو عوض میکنه پریدم از پشت گرفتمش گذاشتم تو کونش با شدت تلنبه میزدم دیدم میگه وای بهترین سکس عمرمه یهو خالم اومد تو خندید لخت شد گفت منم بکن منم گرفتم به ده روش سامورایی هر دوشونو کردم دیدم پسرخالم که همیشه خواب بود اونم بیدار شد گفتم بهترین موقعیته بفهمه رئیس کیه اونم گرفتم خشک خشک کردم نویسنده دستانش را بسرعت تکان میدهد اره همینطور داشتم میکردم با اینکه اسپری نزده بودم آبم نمی اومد کمرم خیلی سفت بود دیدم صدا در خونشون اومد دیدم زن همسایست در رو براش باز کردم اومد تو اونم گرفتم کردم خلاصه چشمتون رو بد نبینه بعد اینکه همرو کردم لباس پوشیدم همشونم میگفتن بهترین سکس عمرمون بود رفتم تو کوچه داشتم میرفتم سمت خونه دیدم یه گربه رو دیوار گفت میوو گفتم میوووو از نوع میووو گفتنش مشخص بود میخواست بده چشمتون روز بد نبینه پریدم رو دیوار گربه رو هم کردم نزدیک سه چهار لیتر آبم اومد ریختم رو گربه و تو مسیر شوهرخالمو دیدم اونم کردم که بعدا داستانشو میگم خو کونی ها مگه کونتون گذاشتن داستان های فوق تخیلی میفرستید تو همش هم شوهر یارو نیست طرف هم بهتون شربت داد کونشم میخارید بعد به شوهرش از کون نمیداد منتظر فرصت بود به شما بده یا عمه و خالتون میان بهتون میدن خاک تو سر بی غیرتتون کنن که عمه و خاله و مادری تو فرهنگ ما این همه حرمت دارن براتون بی ارزشه از همه ی دوستانی که وقت گذاشتن داستان فوق تخمی مارو خوندن تشکر میکنم نوشته
0 views
Date: May 2, 2019
گیرم دهنتو این سناریو هنو تو پورن هاب قفله🤣🤣🤣