داستان کمدی الهی کبوتر ها و باز ها

0 views
0%

من بودم و مش ممد و دو نفر دیگه آق کریمممونم بود پنج تایی رفتیم قهوه خونه اوس موسی صاحب قهوه خونه پنج تا قلیون مشتی چاق کرد داشتیم قلیون می زدیم که آق کریم بغل من نشسته بود و گفت قلیونن قلیونای قدیم باو زمون جوونی ما که اینجوری نبود توتون و تنباکو اینجوری نبود یکی اونور قهوه خونه یهو داد زد آق کریم پ چجوری بود آق کریم داد زد اونجوری بود دوباره قلیون رو زدیم و چند تا چای مشتی اوس موسی اورد داشتیم چای رو می زدیم که باز آق کریم داد زد آخه نوکرتم این چای هم کاش چای قدیم بود یهو یه نفر دیگه داد زد قربون دهنت اوستا اوس موسی اینبار تریاک مشتی آورد و گزاشت تو نلبکی و داد آق کریم بزنه و ما چهار تا اهل بنگ نبودیم آق کریم انداخت تو چای و حل کرد و زد بالا آق کریم که تو سرخوشی بود شروع کرد فلسفه بافی هی می گفت آق نوید منو میگه دنیا دروغه ماهم که جرعت نداشتیم رو حرف آق کریم حرف بزنیم و نقدش کنیم اخه آق کریم از اون موقعی که یادمون اومده داشت مارو می کرد تو خاطرم هس که آق کریم موقعی که رفتم پیشش واسه شاگردی مکانیکی گفت بیا تو بشین واس مزد چن کلوم حرف بزنیم ما هم ساده رفتیم تو و یهو در کارگاهو بست شروع کرد گاییدن ما از اون موقع من سقلی آق کریم بودم و بین شاگرداش فقط منو می کرد و بقیه هم به من حسودیشون می شد اخ ما که بابا ننه نداشتیم اونیم که داشتیم یه آق کریم بود که اونم مارو می کرد برگردیم قهوه خونه دیدم آق کریم که تو یه میز بودیم و اون بغل من نشسته بود داره با دستش کیرمو می ماله منم که داشتم حال می کردم یهو آبم اومد اونم تعجب کرد بعد اخم کرد گفت کیرن کیرای قدیم بعد بلند داد زد کیرن کیرای قدیم بعد همه داد زدن کس تو کیرت آق کریم اونم یهو گفت کونم تو کیرتون چاکریم بعد همه گفتن اه حال مارو بهم نزن کریم آق کریم که تو بنگ بود یهو داد زد گفت آی دنیا بیان کونمو بکنین من کونی ام که تو سن چهل و هشت سالگی دوس داره کون بده اخ که چه حالی میده سکوتی تو قهوه خونه بوجود اومد بعد همه خندیدن و جدی نگرفتن خودشم می خندید یهو بلند شد و رفت بالا میز و گفت یه کون دارم تا نداره سرخ و سفید و آبیه بزنی تو کون هوا می ره من این کونو نداشتم مرد نکونام نمیرد هرگز نقاش عزل بهر چه آراست مرا یهو تنبونشو کشید پایین و با صدای مست و کلفتش گفت هرکی دوس داره منو انگشت کنه بفرماید اخ کی تو دنیا یه همچین کونی رو دوس داره تا تنبونشو داد پایین بوی کونش همه جارو گرف واس همین کل لات و لوت رفتن از قهوه خونه و تو قهوه خونه من بودم و آق کریم اوس موسامونم بود اونم مجبوری مونده بود وگرنه اونم می رفت واس چی من موندم واس اینکه تنها شاگرد با وفا آق کریم من بودم واس اینکه بعد این همه گاییده شدن بالاخره می گاعه داد زدم اخ اوس موسی نالوتی واس ماهم بنگ بیار اوس موسی یه چایی آورد توش که بنگ بود توش که آق کریم گفت اخ لوتی آق نوید بیا کون مارو بکن گفتم آخه نا لوتی کون تورو سگ نمی کنه مشتی پش مشو می زدی بهتر بود توش چی یهو داد زد اوس موسی جلدی یه شیلنگ بیار اوس موسی که دس پاچه بود یه شیلنگ اورد و فرو کرد توو کون آق کریم بعد آق کریم صداش رفت تو هوا گفت سوختم واس اینکه این اوس موسی چلفتی شیلنگ آب گرم رو فرو کرده بود تو کون آق کریم ما هم واس کمک داشتیم کون آق کریم و فوت می کردیم یهو آق کریم آب کون رو پاچید تو صورت ما و صورت منم به گا رفت و پر گوه شد ولی باز کونش کثیف بود کونش جا واسه کیر کلفت من نداشت واس همین قلیون شیشه ای رو برداشتم آروم آروم سر نازکش رو فرو کردم تو کونش تا جا وا کنه جا که واکرد اوس موسی پرید و منو کنار زد گفت شیش ساله زنم مرده پسر هامم بهم کون نمیدن چون زورشون ازم بیشتره در عوض منو می کنن اجازه بهت نمیدم این فرصت رو ازم بگیری ماهم دلمون واسه اوس موسی حشری سوخت که چه قدر بد بخته واس همین گزاشتیم اون رو بکنه آب اوس موسی که اومد ریخت تو کون آق کریم ولی کون آق کریم قفل کرد و دیگه کیر اوس موسی بیرون نیومد واس همین جلدی روغن زیتون از آشپزخونه اوردم زدم به کیر اوس موسی و کون آق کریم که فایده نداشت رفتم پشت اوس موسی چسبیدم به کونش و کشیدمش تا بلکمم این کیره از اون کونه در بیاد ولی نشد ولی یهو حشری شدمو تنبون اوس موسی در اوردم و خمش کردم و روغن زدم به کیرم و شروع به گاییدنش کردم که اه ناله اوس موسی در اومد و می گفت تند تر عزیزم منم که از خدا خواسته سرعت و فشار رو بیشتر کردم اونقد که صدای آق کریم هم در اومده بود آبم اومد ریختم تو کون اوس موسی و افتادم روش اونم افتاد رو آق کریم تا صبح رو میز خوابیدیم صبح دیدم آق کریم رفته و اوس موسی هم همونجوری که کیرم تو کونشه خوابه بیدارش کردم از رو میز اومدیم پایین و بعد بهش گفتم لوتی عاشقتم مرد اونم گفت دوستت دارم بعد لب گرفتیم و سیبیلاشو می خوردم گفتم پشت کن بعد شروع کردم لای کون پر پشمشو لیسیدن اونم صداش درومد که عزیزم تندتر بعد بهش گفتم کیرمو بخور اونم شروع کرد ساک زدن واس کیرم یهو کیرم تو گلوش گیر کرد داشت خفه میشد بنده خدا که در اثر تلاش مکرر و نیروی اراده و ایمان تونستم درش بیارم بعد دوباره پشت کرد و فرو کردم تو کونش اونم حال می کرد و بعد آبم اومد ریختم تو کونش و یکمی با هم قلیون چاق کردیم و زدیم بعدش رفتم رفتم دنبال آق کریم تو کارگاه نشسته بود داشت گریه می کرد رفتم پیشش گفت اخ جیگر واس چی گریه می کنی گفتش واس اینکه این همه سال گی بودم خودم نمی دونستم وگرنه زن نمی گرفتم عجب غلطی کردم گفتم اخه اوستا تو که زنتو نمی خوای بده ما بکنیم اونم من من کرد گفت اول منو بکن بعد رفتم گریس اوردم زدم تو کون آق کریم بعد کردمش سه چهار روز بعد آق کریم زنگ زد گفت با زنم هماهنگ کردم که بری بکنیش ولی خودمم هستم منم باید بکنی رفتم خونشون از راه پله که داشتم بالا می رفتم دیدم یه پیرزن خم شده جلو در آپارتمانش و داره وسایلشو بر می داره رفتم پشتش قایم شدمم اروم پایین مانتوشو دادم بالا و کیرمو کردم تو کسش اونم اه و نالش دراومده بود ولی نمی دونست چرا یهو دیدم یکی از ساکنین اونجا داره میاد پایین و منم سریع چسبوندم خودمو به پیرزنه که کیرمو نبینه یارو اومد مارو دید و گفت داری کمکش می کنی گفتم آره گفت دروغ نگو داری می گاییش گفتم از کجا فهمیدی گفت اخه تو ساختمون ما همه ایشون رو می گاعن ایشون هم آلزایمر دارن فراموش می کنن خلاصه رفتیم دم در واحد آق کریم تا درو واکردم هم کریم هم منیژه زنش هر دو قنبل کرده بودن رفتم تنبونمو رو درارم یهو یه صدایی از اتاق اومد رفتم تو اتاق که منیژه گفت نرو اونجا سقفش خرابه می ریزه تو سرت رفتم تو دیدم سقف دنیا خراب شد تو سرم دیدم بعله یه پسر شونزده ساله تپل و بی مو و لب گنده داره منو نگا می کنه یهو گفت عمو منم می کنی گفتم جونم تو رو نکنم کیو بکنم اون آوردم بغلم داشتم و سه تا کون قنبل شده جلوم می دیدم دیدم نمی رسم همه رو بکنم زنگ زدم اوس موسی بیاد بالاخره کمک حالمون باشه اوس موسی اومد تا کون سیامکو پسر آق کریم رو دید پرید رفت گرفتش گفت قربون این کون برم منم عصبانی چون کون سیامک واس من بود رفتم اوس موسی رو کنار زدم شروع کردم گاییدن سیامک عجب کونی بود سیامک نرم و تمییز و گرم و جادار و سفید و اصلن عالی کون بود واسه خودش یهو اوس موسی داد زد گفت پ نالوتی من چی گفتم تو برو توو کار منیژه یهو آق کریم با بغض داد زد گفت پ من چی منم با با یه نگه شیطنت امیزی بهش گفتم صبر کن داشتیم حال می کردیم که یهو دیدم صدای جیغ اومده بعله قیصر دختر کریم اومده بود این صحنه رو دیده بود و این صحنه رو دیده بود و تا دید جیغ زد ما هم بی توجه داشتیم حالمونو می کردیم که کریم به قیصر گفت بیامنو بکن قیصر هم اومد لباساشو در اورد و رفت پیش کریم و کسش رو هی می ملوند به سوراخ کریم هر دو حال می کردن و دادشون در اومده بود تا اینکه أب هممون اومد و ریختیم تو در و دیوار خونه بعد همه استراحت کردیم که باز کریم داد زد بیانمنو بکنین که همگی رفتیم روش من و اوس موسی کیرمو فرو کردیم تو کونش که جر رفت و زنا هم کسشون رو تو دهنش کرده بودن سیامک هم گفت پس من چی منم گفت بچه تو هنو دهنت بو شیر میده برو جقتو بنویس بزن بعد یهو زنگ درو زدن لخت رفتم دم در دیدم پلیسه گفتم مشکلی پیش اومده گفت آقای کریم هست گفتم قیصر داره کریمو می گاعه و آبش دیر میاد اگه مشکلی هست بگین که من آبم اومده و بقیه هنو آبشون نیومده گفت گزارش دادن اینجا دارن فساد فحشا می کنن گفتم اره متاسفانه ولی باید منتظر باشید تا آبمون بیاد چونکه زندگی فقط همین لحظه هست بعد یهو سرهنگ بهم با شیطنت نگا کرد گفت خوش بگزره منم گفت دمت گرم داش کاش کی همه مثل تو بودن رفتم تووو دوباره کون سیامک رو دیدم و حشری دم و داشتم می گاییدمش بعد اب هممون پشت سر هم اومد و ریختیم باز درودیوار و استراحت کردیم دوباره کریم داد زد منو بکنین که دیگه هیشکی نا نداشت که کریم به اوس موسی گفت میای باهام تا ابد بمونیم اونم قبول کرد قیصر و منیژه هم از هم خوششون اومد منم سیامکو ورداشتم واس خودم و بعد کریمو منیژه طلاق گرفتن و منم سر پرستی سیامکو به عهده گرفتم و می کردمش تو خونم هی اوس موسی با آق کریم ازدواج کردن و رفتن خونه بختشون قیصر و منیژه هم به هم دلبستن عشق مادر دختری سراسر وجودشون رو گرفت ماهم که با سیامک زندگی می کنیم و همش می کنمش و انم راضی من راضی تو راضی دیگه چی می خای از زندگی مگه مریضی نوشته

Date: May 14, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *