هيچ وقت فکرشم نميکردم که يه زماني کار به اينجا ها بکشه. خودمم توش موندم که اين ماجرا از کجا شروع شد که به اينجا رسيد. اولين باري که ديدمش تو يک کت شلوار بسيار خوش دوخت با يه ماشين مدل بالا بود هرجی بود هم قد بلند و هم هيکل ورزش کاري داشت و چهره جذاب از اون چهره ها که وقتي تو چشماش نگاه میکنی اگر دير بجنبي گرفتارش ميشي همینجور که من گرفتارش شدم. جالب بود او مده بود خواستگاري و من يواشکي از پشت پنجره داشتم ديدش میزدم. ماشين رو که پارک کرد با يه دسته گل بزرگ او مد طرفه خانه ما و زنگ رو زد با مادرش بود. ماهم منتظر بوديم به خاطر همين بود که از اول ديدمش خوب وارسیاش کردم. ولي خوب اون که برای من نیو مده بود هرچی باشه من اون موقع 17سال بيشتر نداشتم تو حال هواي خودم بودم . ولي خيلي چيزارو خوب مي دونستم و سرم ميشد چون ديگه بچه نبودم ولي همه به چشم بچه بهم نگاه می کردن نه اينکه از لحاظ جثه کوچک باشم بلکه کاملاً رسيده بودم هم سینههای قشنگي داشتم هم هيکلم به خاطر ورزشي که میکردم رو فرم بود. بگذريم اون شب گذشت و زماني که رفتن من و خواهرم تنها شديم بهش گفتم چطور بود اونم خوشش اومده بود ولي رو خودش نمیآورد گفت اي بد نبود ولي تو چشماش میشود خوند که خيلي خوب بوده. گذشت چند ماهي و اون پسر غريبه که اون شب ديده بوديمش حالا داشت داماد خانواده ما میشد ،خوشگل، خوش هيکل و زرنگ يه جورایی همچي تمام، بسيار خوش برخورد و خون گرم از اونجور آدمايي که اگه 10 روزم باهاش تنها باشي بازم يه چيز جديد براي گفتن داره .
0 views
Date: April 29, 2018