داماد عوضی من

0 views
0%

سلام دوستان بار اوله داستان مینویسم غلط املایی اگه داشتم معذرت من دختریم ١۶ساله تپلم سفید ایکاش که زشت بودم و از الان بگم دامادم خیلی خوشگله بدن سازی کار میکنه برای اینکه آبروم نره اسمم رو عوض میکنم ماجرا از اینجا شروع شد که من با دامادم خیلی راحت بودیم اما من روسری اینا سر میکنم اما شوخی بدنی داشتیم باهم شوخی میکردیم میزدیم آقاحسام اسم رو عوض کردم بد چند سال خودشو نشون داد هه اون شب پیش خواهرم خوابیده بودم دیدم صدا پا میاد من کلا خیلی ترسوم مخصوصا از جن میترسم مردم از ترس آروم پتو رو یکم زدم کنار دیدم حسامه خیاام راحت سد که امده آب خوره یا بره دستویی امد کنارم گفت بیداری گفتم اره هیس معصومه خوابیده گفت بیا اتاقم گفتم چرا گفت بیا گفتم نچ پهلوم گرفت فشار داد گفت میای جلوی دهنو گرفتم که جیغ نزنم معصومه بیدار شه با سر گفتم باشه منو کشوند برد تو اتاق و گفت لباستو بکن من ترسیده بودم اما دروغ چرا من فیلم زیاد میدیدم اما شهوتی نمیشدم نمیدونم چرا به چه قیمت لباسمو کندم هه شاید کرم از خودم بود گفت چهار دستو پا شد شدم نمیدونم چی زده بود به کیرش که لیز بود آروم کرد توم چشام یهو از حدقه داشت میومد بیرون درد داشتم کرده بود کوصم هی لب ازم میگرفت چندشم میشد اما دردش یادم رفت آروم گفتم حسام تورو خدا من زن شدم بسته دیه گفت جووون چی هستی تو انگار تو حال خودش نبود کاری ندارم منو گایید از کونم کرد بد اون خواهرمو میدیدم عذاب وجدان داشتم من نمیخواستم کسی که صداش میکردم داداش بشه شوهرم گریه میکردم شبا رفتم به مامانم گفتم نزدیک بود سکته کنه منو برد دکتر گفت پردش ارتجایی خداروشکر من اما روزی شوهرم کنم حتما بهش میگم این اتفاق افتاد چون پنهون داری بدم میاد اما نمیگم کی که زندگی خواهرم معصومه بهم بخوره نوشته یه دختر

Date: May 15, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *