دایره مینا ۲

0 views
0%

قسمت قبل پیش گفتار نویسنده با سلام از دوستانی که دایره مینا 2 رو میخونن خواهش میکنم قبلا دایره مینا 1 رو بخونید امیدوارم پیش داوری عجولانه و سوء تفاهم نویسندگان تیز بین و دوستانی که قسمت اول رو خوندند در این قسمت بر طرف بشه از دوستانی که طعم داستان های من رو می پسندن تشکر میکنم متاسفانه آوردن اسمشون در حوصله این داستان نیست و امکان داره چون حضور ذهن ندارم اسمشون از قلم بیفته جا داره از همه نویسندگانی که با چره دستی تمام داستان های نغز و عالیشون رو هنوزم هر از گاهی منتشر میکنند و عملا سایت با حضور کم و بیش ایشان رونق داره تشکر کنم دوستان خوبم بدونید کاربران به داستان های شما خوبان دلگرم هستند منظورم اون داستان هایی هست که دست و پاش سر جاشه پس امیدوارم دوستان رو از قلم شیوا و انشاء و ادبیات خوبتون محروم نکنید و هر چقدر کم رنگ اما کماکان به نوشتن و انتشار داستان ادامه بدید و سایت رو ترک نکنید از صبر و حوصله تمامی کاربرانی که این پیشگفتار رو خوندند هم کمال قدر دانی رو دارم امیدوارم قسمت دوم این داستان دنباله دار به ذائقه شما خوبان خوش بشینه رقصندهباگرگ دایره مینا 2 دست کم دو هفته یک بار همدیکه رو میدیدیم هر پنجشنبه قبل از کنکور آزمایشی قلمچی میومد توی دفتر من و یواشکی در گوشم میگفت پدرام بریم میخاره و نهایتا نیم ساعت بعد توی خونه مجردی من بودیم و از سرو کول هم بالا میرفتیم و یک ساعته تمومش میکردیم توی این یه سال بدجور دلمو برده بود و وابستش شده بودم باورش کرده بودم همه چیم شده بود مینا انگار نه انگار دختر خواهر ناتنی منه بارها فکرای احمقانه به سرم زد که هرچه بادا باد برم و از شوهر خواهرم خاسگاریش کنم اما هرچی به عقلم رجوع میکردم بازم با عقل جور در نمیومد هر بار که میخاستم جدی حرفمو بزنم یه جورایی تفره میرفتم واقعا هم با عقل جور در نمیومد که یه مرد سی و شش ساله دختر نوزده ساله بگیره اونم دختر خواهر ناتنی خودشو خش خش برگای زرد رو زیر پاهام میشنیدم و غرق در افکار آزار دهنده ای بودم که مثل خوره به جونم افتاده بود و هر ثانیه انگار مینا و این رابطه بود که توی ذهنم جولان میداد از طرفی نمیتونستم ازش ببرم چون خیلی وابسته ام شده بود و میترسیدم توی این سن بحرانی کار احمقانه ای ازش سر بزنه خب رابطه مون هم زیاد متعارف نبود و برملا شدنش به ضرر هر دومون بود دوست نداشتم مینا اذیت بشه چون خودم هم وابسته اش شده بودم یه جورایی تنها دلخوشی زندگیم تنها مینا بود ا نگار بین زمین و هوا معلق بودم نه میشه باورت کنم نه میشه از تو رد بشم نه میشه خوب من بشی نه میشه با تو بد بشم نه دل دارم که بشکنی نه جون دارن فدات کنم نه پای موندن منی نه میتونم رهات کنم نه میتونه تو خلوطش دلم صدا کنه تو رو نه میتونم بگم بمون نه میتونم بگم برو کجا برم که عطر تو نپیچه توی لحظه هام قصه مو از کجا بگم که پا نگیری تو صدام مثل یه پرنده که بایه نخ آویرونش کردن و پادر هواست نه میتونستم پرواز کنم نه اهل زمین بودم نمیدونستم به احساسم عتماد کنم یا پا پس بکشم که صدای ویز ویز توی جیبم همه افکار در هم ریختم رو پروند چون صدای هر دریافت خیلی بهم چسبیده و کوتاه بود میدونستم خودشه این مدت همه زندگیم شده بود مینا واقعا از همه بریده بودم جز مینا کسی رو نداشتم بی توجه به ویز ویزک توی جیب پالتوم جلوی دکه وایسادم یه کاپو چینو لطفا محو بوی تند قهوه بودم که دماغم رو توی هوای نمور پاییز پر کرده بود مقداری از مخلوط آب جوش و کف روی دستم ریخت دستمو پس کشیدم و سعی در خنک کردنش داشتم که سوختگی عمیق تری منو پرت کرد به گذشته با شوخی و مسخره بازی سر اینکه کی اول باشه لخت توی حموم جر زنی میکردیم مینا اول من پدرام نه خیرم اول من یه شامپو بدن بس رو مثل تفنگ توی دستم گرفته بودم و با فشار محتویاتشو از شانه به پایین روی تن مینا میپاشوندم پدرام این واسه ممه های اوجولوی هلوییت هههه مینا ههه آروم قلقکم میاد پدرااام اااا نوک این یکی یادت رفت اون وقت حسودیش میشه هههه پدرام باشه اینم از این مینا یواش چقدر سفت میزنی شامپو میپره بیرون میره تو چشما پدرام ههه یاد آب من افتادی اون که قشنگ تر میپره بیرون هههه مینا آرههه قربون آبت خوشمزت برم جاش فقط اینجاش با انگشتای لاک زده و ظریفش دهنشو نشون داد پدرام وایسا وایسا اینم واسه نافت مینا زیاد نزن تموم میشه پدرام ههههه عیب نداره یه دونه دیگه میخرم اینم واسه نازت مینا با فشار نریز میترسم بره توش بسوزه پدرام نمیره بابا ترسووو اوفففف یادم نره برگرد اینم واسه کون تپلت که دیوونشم مینا بده نوبت منه پدرام بیا نکشی ما رو ناشی عینکتم که نیاوردی هههه پس دقیق هدف گیری کن هههه مینا فوتینا من عینکم دوربینه تازشم نزدیکو خوب میبینم تکون نخور این واسه سینه هات پدرام ههه فشار بده بی بخار تا قشنگ بپره بیرون ههههه مینا هولم نکن دیگه اینم واسه نافت پدرام چال اسکندرون ههههه این اسمو خودت گذاشتی یادت رفته مینا ههه آره در شامپو رو باز کرد مینا اینم واسه کیرتتتتت همشو روی کیر و خایم خالی کرد و قوطی خالی رو انداخت کف حموم و کیرمو گرفت دستش مینا اووووووووفففف پدراااام چه لیز بازاری شد خوشت میاد پدرام اب دهنم رو قورت دادم و با صدای خفه گفتم آره چند دقیقه بعد مثل ماهی توی دست هم لیز میخوردیم و توی قهقه خنده سعی میکردیم سفت تر همدیگه رو بغل کنیم گرچه سخت بود و خیلی سرسره بازی شده بود اما وقتی سینهامون بهم چسبید و سفت تر همدیگه رو بغل کردیم ساکت شدیم چون با کوچیک ترین حرکتی توی دست هم لیز میخوردیم و با لذت عجیبی که اصلا تجربه نکرده بودیم بهم مالیده میشدیم لذت وصف ناپذیری که نمیشه فراموشش کرد وقتی این لذت بیشتر شد که پاهاشو سفت بست و با دستای ضریف دخترونش کیر لیزم رو وسط پاها تنگش گذاشت و با فشار کمرش راحت به وسط پاهای داغش هدایت کرد و بی هیچ مقاومتی شکمم به شکمش چسبید انگار که ارتش لهستان تسلیم آلمان نازی شده باشه تمام هیکلش در اختیارم بود و دستامو پشت کمر باریک و دخترونش حلقه کرده بودم و تنها عضو دیکتاتوری که با اجازه امینا انگار برگه تردد داشت کیر بود حالا دقیقا چاک کسشو با قسمت بالای کلاهک کیرم نوازش میکردم و از نفسای کش دار و عمیق مینا میشد فحمید که پایانه های عصبی چوچولش دارن به خوبی به مغزش سیگنال ترشح بیشتر هورمون جنسی میدن درحالی که کیرم به نرمی وسط رون های گوشتی و نرمش جولان میداد چند لحظه سینشو جدا و مثل یه مهندس نگاهی به اون پایین انداخت دستشو دور گردنم سفت تر گرفت پاهاشو ضربدری گذاشت و سفت تر بست و با حرص بیشتری کیرمو با روناش فشار داد نفس عمیقی کشید و چند بار رفت و آمد وحشیانه رو پشت سر هم با صدای تقه و آه کشیدن هم زمان انجام داد یکم مکث کرد لباشو ورچید و با دندوناش لب پایینشو گاز گرفت و با صدای حشری گفت مینا اوووووووف وووووی پدارم چه حالی میده جووووووون چقدر کیررررت لیززززززه عشقم کسم دیوونه شدددددد نفساش به شماره افتاده بود و هرم نفساش قشنگ میخورد زیر گردنم از گردنم رد شد و توی گوشم با هرم نفس و صدای لرزونش آروم پچ پچ کرد مینا خوب دستتو کردی تو کونم هااااا بمالش این کون تا ابد مال خودته پدرام یهو انگار سیگنالی از توی پاهاش دریافت کرد و مثل برق گرفته ها سرشو و موهاش به عقب پرتاب کرد و کمرشو قوص داد سریع فحمیدم که باید الان گردنش رو لیس بزنم و انگار که کارم رو درست انجام داده باشم با یه صدای وحشی تر آااااخ پدرام عاشقتم رو توی فضای اکوی حموم داد زد در حالی که شهوت چشای خمارش رو به سفیدی انداخته بود مثل وحشیا بر گشت و لباشو چسبوند به لبام و زبونشو هل داد توی دهنم هر لحظه نزدیک بود که ارضا شم اما دوست نداشتم این دیوونه بازی تموم شه لوندی های فانتزی و ناب دخترونش داشت بدجور هوش از سرم میبرد به قدری این دختر توی سکس فانتزی و پر انرژی و خلاق بود که تنها با عشوه گری و یه لاپایی ساده داشت استقامت یه مرد سی و شش ساله رو زیر سوال میبرد کشیدمش زیر دوش و دستمو بردم که آب رو باز کنم تا کمی از این شهوت سر سام آور که دیگه نزدیک بود سد آب منو بشکنه کم بشه دوسداشتم آب سرد لحظه ای این حس رو بپرونه تا تسلیمش نشم و بتونم نفس به شماره افتادمو تازه کنم توی اون حال خراب سراسیمه دستم رو به سمت دوش بردم و یه اهرم رو که نمیدونم چی بود کشیدم و منتظر باران قطرها شدم چند ثانیه طول کشید بفحمیم داغه عین جن زده ها از زیر دوش فرار کردیم و هر کدوم به گوشه ای از حموم پناه بردیم بعد از چند ثانیه که فحمیدیم یه شوک بوده و نسوختیم قه قه خنده هامون بود که توی اکوی حموم شنیده میشد روی نیمکت نشستم و پالتوم رو روی دسته گذاشتم سیگارم رو با فندکی که پارسال مینا واسه روز تولدم خریده بود روشن کردم و جرعه ای از محتویات گرم لیوان کاغذی نوشیدم و پک بعدی رو عمیق تر به سیگار مادوکس زدم و گوشیم رو از توی جیب پالتوم درآوردم سلام قلب خوبی میدونی چی شده واییییی مامان اینا یه هفته واسه سمینار میرن طهران صورتک نیش خند اگه بتونم بپیچونم عالی میش آخ جون مثل اونبار پیش همیم صورتک بوس ولی نه واسه چند روز یه هفتهء کامل صورتک چشمک فکرشو بکن چه کارایی میتونیم بکنیم راستی هه تازه پریودمم تموم شده صورتک خندان پس دیگه مثل اون بار بهونه نداری بگی نمیخورم صورتک چشمک خیلی خوشبحالمون میشه ها صورتک چشمک هستی صورتک غمگین ایرانسل خیلی کند شده امشب پیام دوتا تیک میخوره یعنی هستی صورتک متعجب اااااه اینقدر بدم میاد گوشیتو سایلنت میکنی زودتر جواب بده صورتک بوس دارم کمک میکنم مامان وسایلشو جم کنه اگه موفق شدم بپیچونم بهت خبر میدم اگه دیگه پیام ندادم بدون اوکی نشده و آخرشم یه عالمه قلب و یه گیف سکسی یه مرد داشت وسط پای یه دختر رو میخورد توی افکارم بودم که یه نسیم سرد کمی تنم رو مور مور کرد به خودم اومدم و پالتوم رو دوباره تنم کردم جرعه دیگه ای از محتویات و تلخ و شیرین لیوان که حالا کمی ولرم تر شده بود رو نوشیدم و باز یه سیگار دیگه به مدد فندک مینا گلوم رو تلخ کرد ویز ویز گوشی توجهم رو جلب کرد راستی عزیزم ااااااالان تو کمدمو نگاه کردم ژلی که قبلا خریدیم آخراشه داره تموم میشه میگم اینبار به نظرم انارشو بخر شراره میگفت تنگ میکنه ببخشید عشقم مسواک زدم الان تو تختمم یادم رفت بگم مثل همیشه هم یه پماد لیدوکایین نارنجی بخر صورتک متفکر من یکم اولش دردم میاد اما وقتی میکنی یادم میره بیشتر واسه خودت میگم عشقم آخه دوسدارم دیر تر آبت بیاد حسابی بکنی توش برام صورتک بوس قربون اون کیر گوشکوبیت برم صورتک خندان رفتم رو مخ مامان حس میکنم بتونم بپیچونم صورتک چشمک فعلا صورتک بوس با خوندن جملهء کیر گوشکوبی خنده ای هوام رو عوض کرد راست میگفت کیر من از سر کلفت بود و از ته باریک دقیقا عین گوشت کوب البته با کمی اغراق به همین دلیل بهش لغب گوشت کوب داده بود گوشیمو توی جیب پالوم گذاشتم و با لبخندی وه به ارامی محو میشد قدن زنان راهی خونه شدم وقتی آقام مرد انگار تموم غمای دنیا تو خونه ما بود مادرم یه چشش اشک بود و یه چشش خون هنوز سر سال آقام نشده بود که صابخونه عذرمونو خواست و مادرم با اینکه سیاه تنش بود طلاهاشو درآورد و باهم رفتیم فروختیم و گذاشتیم رو کرایه تا یه خونه دیگه اجاره کردیم اما دریغ از یه بار سر کشی کردن خواهرا و برادر ناتنی خوش غیرتم اما مادرم همیشه میگفت تو کسی رو نداری به هر شکل اونا برادرت هستن هیچوقت پشت سرشون بد نگو شاید مشکلی دارن که نمیخان ما رو ببینن خودشونم سیاه تنشونه دقیقا یادمه یه ماه بود دیپلم گرفته بودم که با لباس سیاه رفتیم خونه زن اول آقام برای ارثیه اما تموم اموال رو به اسم زن آقا کرده بودن و به مادرم چیزی جز اساسیه خونه اجاره ای که توش بودیم نرسید منم به اصرار مادرم هیچی نگفتم با تموم شدن پس انداز و طلاهای مادرم چون وضعیت مالیمون خوب نبود تو بستنی فروشی دوستم کار پیدا کردم شب تا صبح درس میخوندم و از ساعت دو ظهر به بعد چون رفته رفته تا یازده شب شلوغ میشد بعنوان کمکی میرفتم مغازه هم درس میخوندم هم کار میکردم سال بعدش دانشگاه ملی رشته ادبیات عرب با رتبه 101 دانشگاه تهران قبول شدم به مادرم که گفتم مادرم با یکی از زنای همکارای پدرم که پدرم از شوهرش طلب داشت صحبت کرد و طلبش رو که نقدی بهش داده بود گرفت بارمونو بستیم و رفتیم طهران اونجام صبح تا عصر دانشگاه بودم و عصرام توی یه ساندویجی چسبیده به ترمینال آرژانتین کار میکردم تا درسم تموم شد توی همه این سالا تماس تلفنی داشتیم و گاهی برای درمان زن آقا میومدن طهران خونه ما و رابطمون خوب بود تا اینکه پنج سال پیش سهم مادرم سرطان کبد شد و خیلی زود رفت روحش شاد مادرم حتی تو بیمارستان هم وقتی از آقا حرف میزد اشک از چشاش سرازیر میشد همیشه اینو میگفت تو راه محضر هرچی کشتیار آقات شدم که آقا نایب تصدقت بخدا خوبیت نداره تو درو همسایه منیر خانوم گناه داره به خدا همین سیغه که خوندیم مگه چشه گفت تو منیر و بچهای منو نمیشناسی الهه این عقد برای منیر درسه و برای تو آبرو آقات خیلی مرد بود که منو عقد کرد و الا بعد از تصادف اتوبوس و مرگ پدر و مادرم و داداش کوچیکم معلوم نبود الان تو دست کدوم خدا نشناسی بودم اشک تو چشام حلقه زده بود که رسیدم خونه خونه که چه عرض کنم آلونکی که به سختی تونستم جورش کنم تو دعوایی که چند سال پیش تو مسالهء حامد و مینا شکل گرفت من هیچ تقصیری نداشتم اما همون مساله روی واقعی خیلی ها رو بهم نشون داد و حرفایی رو که نباید می شنیدم شنیدم تو که از ما نیستی حقی نداری تو مسایل خونوادگی ما نظر بدی حالا خیلی وقته که خواهر برادر واسم واژهای غریب شدن نمیدونم شاید از اولم غریب بودن و به دروغ چهره پلیدشونو پشت خندها و روی گشاده و قربون صدقه رفتنای دروغی پنهان میکردن شاید مادرم از مرگ ناگهانی پدرم تو تصادف دق کرد و مرد نمیدونم اما تا قبل از اون دعوای کزایی حس میکردم خواهر و برادرای ناتنی میتونم پشتم باشن افسوس که اشتباه میکردم آبی به صورتم زدم و نیمرو درست کردم و خوردم آب رو گذاشتم گرم شه و یه دوش تلگرافی گرفتم و بعد از یه چای و سیگار مسواک زدم و رفتم روی تخت یک نفرم چقدر خسته بودم خسته از همه نفهمیدم کی خوابم برد این داستان ادامه دارد نوشته

Date: April 1, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *