قسمت قبل ساعت یازده بود که بیدار شدم صورتمو شستم و صبخونه خوردم و باز یه نخ سیگار گوشیمو چک کردم اااه این که باز باطریش تموم شده زدم به شارژ تو این فاصله ریشم رو زدم و رفتم زیر دوش حوله آبی حموم رو تنم کردم و اومدم توی حال روی کاناپه ولو شدم و چند دقیقه ای چشامو بستم که یه دستی خیلی آروم اومد روی چشامو گرفت مینا فت میتونی تی باجه پدرام من آخرش از دست تو وروجک سکته میکنم بخدا م تلسیدی تلسوی من پ نتلسیدم جوجو زهرم ترکید م من مینا نیستم که پ پس کی هستی م من گانوم توت فلنجی عسطم پ یعنی قشنگ معلومه دیوونه صورتی هستیا همه چیتم صورتیه هههه م حالا آره یا نه جیگر با دندون لاله گوشمو گاز گرفت پ آییییی ایییی کندی گوشمو چی رو آره یا نه نکنه میخای گوشمو سوراخ کنی م با دندون های جلوش گوشمو نیگر داشته بود و خیلی نرم میکشید تاسه خوسم اومده ازس مثل پاستیل میمونه لاله گوست ههههه م آخخخخ پاستیل خرسی که مال شماس بلا گرفته گوش سیاه من بیشتر شکل لواشکه تا پاستیل ههههه آی ول کن گوشمو کنیدش نامرد م دلم لواشک خواست اما خب بدم نمیگی گوشت سیاه هست ولی نرم و خوشمزه اس فقط ترش نیس هههه پ وروجک دیگه چی دوسداری بخوری م اودد اوب میدونی چی دومس دالم بخولم تولو دومس دالم بخولم لپمو بوس کرد و دستشو از جلوی چشم برداشت و دور گردنم حلقه کرد و لپش رو به لپم چسبوند م سلام عشقم واقعا ترسیدی پ اصلا نترسیدم که کم مونده بود سنکوپ کنم تقصیر منه بهت کلید دادم نیگا دستشو گرفتم و گذاشتم روی قلبم م آخی ببخشید قربون این قلب گنجیشکیت برم حالا آره یا نه لمپو گرفت و کشید پ آی آی آی کندیش لا مروت اصلا هرچی تو بگی باید شکنجه گر میشدی بخدا مینا خیلی سریع لبمو بوسید و گردنمو چنان میک زد که فکر کنم جاش قرمز شد و بد جور می سوخت میدونستم محاله بتونم از عشقش دست بکشم انگار صد سال بود که میشناختمش و از ته قلبم دوباره عاشق شده بودم بد جور مهرش به دلم افتاده بود شیطونیاش لوندیاش و دخترونگی هاش اینقدر ناب و با طراوت بود که دوسداشتم تا آخر عمرم مال من باشه اما وقتی شرایطم رو میسنجدیم اصلا جور در نمیومد تو این افکار بودم که گفت هر وقت صدات کردم بیا تو اتاق کلیدشو انداخت روی عسلی و در حالی که شالشو بر میداشت کیفشو برداشت و رفت تو اتاقم و سی دی رو روشن کرد خیلی بلند داد زد پدراااام پدرااااااام عشقم بیا کمر حوله رو سفت کردم و با کلاهش سعی در خشک کردن سرم داشتم و رفتم در اتاق و به چهارچوب تکیه کردم و کلاه رو که از سرم درآوردم یه استین حلقه ای سفید با یقهء کیپور بافی شدهء مسی شبیه به یقه مردونه با یه مینی ژوپ خیلی تنگ و کوتاه مخملی مشکی که تا بالای زانوهای خوش تراش و گوشتیش برق میزد با سه تا دکمه بزرگ قرمز کنار کمرش و شلوار جورابی طرح دار سفید مشبک بی مقدمه گفت م این واسه عقد خوبه پ وای چقدر بهت میاد مینااااا چی شدیییی اووووف فقط یه کفش پاشه بلند و یکم آرایش و موهای بلند کم داری دقیقا میشی پری مهربون م اونم آقامون باید واسم بخره دیده پ هههه این زبونو نداشتی چیکار میکردی بلای شیرین زبون من چشم بپوش لباساتو پیش بسوی چهاراه ولی عصر حالا تو این بی شوری کدوم یکی از دوستای دیوانه ات از قفس پریده کی هست کجا هست دوماد کیه دستشو زد به کمرش خیره نگاهم کرد و گفت م گابالووووو کاملا مشخصه صدایی که دیشب واست تو تلگرام فرستادم رو نشنیدی پ راستش دروغ چرا دیشب نفحمیدم کی خوابم برد صبح که بیدار شدم گوشیم خاموش بود الان زدمش به شارژ حالا نمیشه خودت بگی حتما باید اون صدا رو بشنوم ابروهاشو انداخت بالا و بعد یه اخم سنیگن کرد و یه چش غره اساسی رفت تو چشام پ اوکی الان دیکه قشنگ فحمیدم اصلا چه کاریه خسته میشی بگی خب اینقدرم با این اخمات خون الوده خودتو کثیف نکن چروک میشی باید بوتاکست کنن خرج می زاری رو دست من بدبخت ههههه قربون اون اخمای زنونت برم وقتی اخم میکنی خیلی جذاب میشی بو خدااااا هههههه شلوار لیش رو که روی تخت ولو شده بود یه سمتم پرت کرد ولی جا خالی دادم پ فوتینا بهم نخورد دماغ سوخته میخریم یعنی اصلا عاشق این دیوونه بازیاتم به بوتاکس عینکم اظافه کن ههههه با رب دوشوم آبی که تنم بود نمیدونم چرا یهو عین میمون شکلک درآوردم و مینا هم کیفشو برداشت و از توش یه برس دراورد که به سمتم پرت کنه دستام رو گرفتم بالا و گفتم پ أنا استسلم لقد فازت الفتاة حسنا حسنا لا تغضب صديقة جميلة الان میرم میشنوم نیاز به درگیری مسلحانه نیست که مینا جان رفتم یه نخ سیگار روشن کردم و گوشیمو از شارژ درآوردم و روشنش کردم و نشستم رو کاناپه و دیتا رو فعال کردم و صدای آخری که مینا تو تلگرام فرستاده بود رو دانلود کردم و صداشو بلند کردم سلام عشقم معلومه خوابی تعجبی نداره چون هر وقت میخام چیز مهمی بهت بگم مثل بچه ها خوابت میبره البته حق داری میدونم امروز هم آزمون بود هم کلاس داشتی هم باید برنامه های پشتیبان ها رو چک میکردی الان بهت زنگ زدم گوشیت خاموشه پس حتما خوابت برده چی دارم میگم خب ااام خب راستش من یه نامه نوشتم و دیشب گذاشتم توی کیف مامان شاید امشب وقتی میخاد بلیت رو دم پرواز چک کنه ببینه شایدم توی زمین و هوا ببینه شایدم وقتی برسه به مقصد اما این رو مطمعنم که به زودی اون نامه رو میخونه و بهت زنگ میزنه نگران نباش از رابطه شخصیمون هیچی نگفتم اما بعد از خوندن اون نامه مامان باور میکنه که تو بهم پیشنهاد ازدواج دادی و من هم موافقت کردم و وقتی که برگردن میای خاسگاری و نهایتا توی یه محضر ساده عقد میکنیم اگرم مخالفت کنن بدون اجازه اونا عقد میکنیم نگران نباش با خانوم افشار تو بهزیستی صحبت کردم اسفند امسال نوزده سالم تموم میشه در صورتی که پروانه جون و همسرش بعنوان قیم با ازدواج من موافقت نکردن میشه از طریق بهزیستی اقدام کنم و درخواست رضایت نامه ایجابی کنم و به قیومت بهزیستی بعنوان قیم اول به راحتی میشه عقد کرد سرم قر نزن میدونم عاشقمی و میدونم توی دلت هزار بار خواستی پا پیش بزاری و نمیتونی خودتو راضی کنی گفتم کارتو ساده کرده باشم راستش من عشق واقعی رو با تو تجربه کردم پشیمون هم نیستم به احساسم اعتماد دارم حس میکنیم تو اونی باشی که دوست دارم بقیه زندگیمو در کنارش باشم نه این چهارده سال فاصله واسم اهمیت داره و نه شرایط مالیت دوسدارم اگر خونواده ای داشتم تو پدر بچهام باشی باور کن از این پا در هوایی خسته شدم پدرام همیشه به زندگی دیگران حسودیم میشد هر وقت نو ی دوران مدرسه پدر یا مادری بچهاش رو بغل میکرد از ته دل آه میکشیدم نمیخام دربارش حرف بزنم چون همه چی رو خودت بهتر از من میدونی درسته پروانه جون و شوهرش منو مثل بچه خودشون دوست داشتن خیلی هم واسم زحمت کشیدن و منو از وقتی که سه ماهم بود بزرگ کردن هرچی رو که دارم مدیون اونام اما خیلی وقته که حقیقت زندگیم رو فحمیدم و دیگه تحمل اون خونه و نگاه های پر از ترحم بقیه واسم ممکن نیست دوسندارم بقیه عمرم عقلم رو دست کسایی بدم که از خونشون نیستم اینم میدونم که من و تو یه جورایی توی تنها بودن و بی اعتمادی به آدمای اطرافمون شبیه همیم سعی نکن منصرفم کنی چون من تصمیم خودمو گرفتم امیدوارم پیشنهاد ازدواج منو قبول کنی چون حس میکنم توی این دنیای مزخرف هیچکی رو جز تو ندارم که اینقدر دوستش داشته باشم الان دیگه همه چی به تو بستگی داره حسابی فکر کن فردا میخوام جوابت رو توی یه کلمه بدونم با تموم عقل و قلبم دوست دارم پدرام شبت بخیر تنها امیدم روی کاناپه خشکم زد دستاشو پشتش نگه داشته بود و خیی آروم از اتاق اومد بیرون و جلوی پام دو زانو نشست و یه جعبه کوچیک رو باز کرد و جلوی صورتش گرفت و گفت منگ بودم بازم غافلگیرم کرده بود حرفی که من بیچاره کلی کلنجار میرفتم بزنم رو توی چند جمله گفته بود حالا دو زانو با یه حقه که نمیدونستم کی وقت کرده بود که بخره جلوم نشسته بود و توی چشم زل زده بود میدونست تحمل نگاهشو ندارم مات مبهوت فقط به چشام زل زده بود مینا یو هوووووو پدرام کجایی چیه چرا اینجوری نگام میکنی بعدا اینقدر وقت داریم که اینجوری مبهوت تو چشام نیگا کنی هاااا اهاااا رفتی گل بچینی برای بار دوم میپرسم پ آخه مینا چی بگم م گفتم جواب میخام آره یا نه پ نه م شوخی قشنگی بود دیووونه هههههه پ جدی گفتم ما نمیتونیم باهم ازدواج کنیم تو چقدر ساده ای دختر فکر میکنی میزارن م مهم نیست اونا بزارن یا نه مهم اینه ما بخایم زانوم درد گرفت پدرام پ لوس نشو مینا این دیگه شوخی نیست م گفتم که شوخی نمیکنم اوووو نمیدونستم نازت اینقد زیاده مثلا رفتی گلاب بیاری برای بار سوم میپرسم با مینات ازدواج میکنی پ نه خندهء روی لبش مخو شد و خیلی حدی پرسید م این حرف آخرته توی چند ثانیه انگار تموم دنیا واسش تموم شد و سرشو انداخت پایین م چقدر سادم سرشو بالا آورد اشک تو چشاش حلقه زده بود با صدای حق حق پاشد و رفت تو اتاق و در حالی که لباساشو درمی آورد و شلوار مانتوشو میپوشید حرفاشو میشنیدم م من نفحم رو بگو شراره میگفت شما همتون آشغالین و فقط دنبال کردن چقدر خر بودم که بهت دل بستم جوری گریه میکرد انگار دنیا تموم شده رفتم سمت اتاق و وسط در وایسادم پ مینا جان بزار واست توضیح بدم اینجوری که تو فکر میکنی ساده نیست بخدا م با گریه و صدای لرزون خفه شو حتی یک کلمه هم نمیخام بشنوم توضیحاتتم بزار در کوزه پ خواستم بغلش کنم مینااااا جووونم م به من دست نزن کثافت آشغال دیگم حق نداری بهم بگی مینا جون بعد از گفتن این جمله با دستای ضریفش در حالی که از عصبانیت عین بید میلرزید تموم خشم و زورشو رو جم کرد تو دستاشو یه چک نثار صورتم کرد م کی بود میگفت عاشقتم عشقتم دیدم خدا ندار شراره راست میگفت همتون کثافتین عشقتون تو کیرتونه من الاغ فکر میکردم تو فرق داری گم شو کنار از جلوی در پ حرفاتو زدی فحشتم دادی و چک هم زدی یه دیقه وایسا بزار منم حرف بزنم م دیگه هیچی واسم مهم نیست برو کنارررررر پ من هم دوستت دارم دنیام تویی مینا فقط فقط باور کن این کار اصلا اونطور که فک میکنی ساده نیست م نه تو منو دوس نداری وگرنه دلمو نمیشکستی کثافت اینقدر احمقی که نمیدونی وقتی یه دختر میگه تصمیمم رو گرفتم دیگه سخت میشه منصرفش کرد با ترانه هم همینکارو کردی من خر چرا فکر کردم اون عاشق خارج رفتن بود که ازت جدا شد نشست رو زمین و سیل اشکش تمومی نداشت بغلش کردم پ بغضم شکست مینا به خدا تموم دنیام تویی خیلی وقته که عاشقتم وقتی نیستی انگار یه چیزی کم دارم ولی م ولی اینجوری دلم رو میشکنی میخای باور کنم که دنیاتم از این تنهایی مسخره و آدمای ماکت دور و برمون خسته نشدی پدرام من هسته شدم میفحمی خسته پ حق باتوه منم خسته شدم باشه هرچه بادا باد تموم تلاشمونو میکنیم ولی اگه نشد چی مینا نشد نداره ما بخایم هیچکی نمیتونه جلومونو بگیره اشکاشو پاک کردم و سرشو بوسیدم و تو بغلم گرفتم و اشکام سرازیر شد با صدای لرزون ازش پرسیدم پ با من ازدواج میکنی تو چشام نگاه کرد و با دستای مخملیش اشکمو پاک کرد و در حالی که اشک تو چشاش بود و یه لبخند رو لبش گفت مینا خاک تو سرت خندم گفته بود میدونی چقدر منتظر این جمله بودم اگه زودتر ازم میپرسیدی همون بار اول میگفتم بعله سه بار که چیزی نیست صد بارم بپرسی یه جواب میشنوی از مینات بعله اون آغوش و اون بوسه و اون لحظه رو هرگز فراموش نمیکنم بعد از دو هفته پر از تنش و درگیری که حتی مینا دو بار از خونه قهر کرد و سه شب پیش من بود نهایتا با مجوز از بهزیستی توی یه محضر خیلی ساده با چهار تا شاهد و حضور خانوم افشار و پروانه و شوهرش پدر خوانده میناء عقد کردیم و بعد از شام توی رستوران بامداد و کمی رقص که اونم به لطف دوستای مینا بود دوتایی همه رو قال گذاشتیم و پیاده توی هوای ابری اومدیم خونه از رستوران تا آلونک من سه کوچه فاصله بود همون لباسای اون روز تنش بود با یه کفش قرمز پاشنه بلند به سرخی رژ لبش و موهای خوشگل و لختش که خیلی ساده با کمی تافت به کمک دوستاش پیچیده بود در واحد رو باز کردم و رفتیم تو تا رسید چادر سفیدشو دراورد و گل دستشو گذاشت توی پارچ آب روی میز روسری و کفشش رو دراورد و اومد وایساد جلوم م چقدر این کت شلوار بهت میاد پدرام پ تو هم خیلی خوشگل شدی عشقم م دیدی سخت نبود پ حس میکنم هیچکی نمیتونه جلوی اراده تو وایسه م هیچکی نمیتونه جلوی اراده ما وایسه لباشو بوسیدم و بغلش کردم م پدرام بریم زیر دوش من دلم میخواست شب عروسیم بارون بیاد پ چشم خیلی اروم لباساشو درآوردم اول پیرهنش رو بعد مینی ژوپ تنگشو و بعد شلوار جورابی که زیرش شرت نپوشده بود مینا هم از کراواتم شروع کرد و لباسامو تک تک دراورد و رفتیم حموم وقتی آب ولرن شد و یکم حموم گرم شد زیر دوش آب همدیکه رو بغل کردیم و حتی یه کلمه هم حرف نزدیم سرشو توی سینه ام گذاشته بود و صورتشو بالا آورد و درحالی که قطرهای آب از نوک بینی عروسکی و از لای مژهای بلند و نازش میچکید پرسید م امشب پردمو میزنی پ تو نظرت چیه م من دوسدارم امشب باشه پ یعنی کجا و کی بودنش واست مهم نیست م چرا مهمه ولی میخام زودتر مال تو بشم پ خب امروز رسما مال من شدی عشقم م میخام همه چیم مال تو بشه پس امشب بزن پ هرچی تو میگی عشقم بریم رو تخت یا اینجا تو حموم م همینجا همین الان خیلی آروم برش گردوندم و در حالی که آب ولرم هر دومون رو داغ کرده بود خیلی یواش شروع کردم به مالیدن چوچولش و بوسیدن لباش تا نفساش به شماره افتاد آب رو قطع کردم و حولهء خودشو انداختم کف حموم توی بخار حموم خوابوندمش کف حموم و خیلی نرم شروع به خوردن کسش کردم تا خیس بشه ده دقیقه فقط خوردم و مینا اسم پدرام از دهنش نمیفتاد و قربون صدقم میرفت عشقم بخورش کسم مال تو پدرام همه چیم مال تو پدرام پردمو بزن امشب میخام زنت بشم صداش توی حموم میپیچید و من با تمام وجود داشتم میخوردم و دستمو تو دستاش گره کرده بودم حسابی که خیس شد خودمو کشیدم روش لبمو توی لبش قفل کردم کیرمو گرفت و گذاشت نزدیک کسش آروم و نرم سرشو به دهانه واژنش فشار دادم چند باری در رفت ولی خودش کیرمو با دستش نگه داشته بود تا موفق شدم کلاهکش رو بدم تو از صدای آخخخخخخ گفتنش معلوم بود که درست اومدم همدیکه رو بغل کردیم و ریزه ریزه میکردم و در می آوردم شاید در حد نیم سانت یه لحظه تو چشاش خیره شدم و گفتم پ حاظری زنم بشی م آره عشقم و خیلی آروم و عمیق در حدود ده ثانیه همشو با کمی فشار توش جا کردم سینم که سینه هاشو لمس کرد نفسش بند اومد و فقط تونست بگه پد توی چند تا تلمبه بعد نفسشو داد بیرون و گفت عاشقتم بکن منو تلمبه هامو تند تر کردم نزدیک اومدن بودم که بازوهامو چنگ زد و گفت پدرام یه جیغش ممتد و تند بهم فحموند که کار تمومه کمی آروم شدم و گفتم خانوم شدنت مبارک عشقم و چون نزدیک بود بیام به کارم ادامه دادم به پنج تا تلمبه نکشید که آبم اومد و ریختم توش و کمی نگه داشتم و خیلی آروم کشیدم بیرون و هر دو کنجکاو اون پایین رو نگاه میکردیم دور کلاهک کیرم کاملا خونی بود و چند قطره روی حوله ریخته بود با حوله خون رکی کیرمو پاک کردم و حوله رو انداختم توی سبد و حوله خودم رو پوشیدم و مینا رو بغل کردم و بردم تو اتاق و همونجوری یه پتو کشیدیم روی خودمون و تو بغل هم تا صبح خوابیدیم بعد از سه ماه خونه اجاره ای رو پس دادم و پول پیش رو گرفتم مینا طلاهایی که داشت رو فروخت و کمک جهیزیه بهزیستی رو هم برگردوندیم و به جاش بهزیستی مقداری پول بلا عوض بهمون داد و تونستیم زمینی از طریق مرز وان از ایران خارج بشیم بعد از سختی های کمپ و گرفتن پناهندگی الان سه ساله که شهروند برلین هستیم من دانشجوی دکتری زبان و ادبیات عرب هستم و پاره وقت کار میکنم و مینا هم گرافیک میخونه و دو تا دختر به اسم تینا و ویدا داریم الان که این داستان رو مینویسم یعنی هشتم آذر نود و شش ویدا حدودا سه ماهه که به جمع سه نفری ما اظافه شده آنکه پر نقش زد این دایرهء مینایی کس ندانست که در پردهء اسرار چه کرد این داستان حقیق محض بود پایان موخره ی نویسنده نگارش در قسمت اول به شیوه ای اتخاذ شده بود که دست مخاطب رو باز میزاشت برای قضاوت و حدس زدن اتفاقات بعدی همین مطلب دست مایهء پیش دآوری و برچسب زدن به داستان دایره مینا1 توسط تعداد اندکی از کاربران شد طعنه های تند و قضاوت های برخی از دوستان در کامنت ها به این معناست که داستان در بخش انتقال مفاهیم و به چالش کشیدن حد و مرز های اخلاقی و باید و نباید های عمومی جامعه نسبتا عملکرد قابل توجهی داشته و خیلی ها به دلیل قضاوت عجولانه خواستار منتشر نشدن چنین داستان هایی بودند اما دوستانی که صبورانه و بدون پیش داوری من رو تشویق به نگارش قسمت دوم داستان کردند خوشغیرت از شما دوستان بخاطر شکیبایی و پرهیز از قضاوت عجولانه تشکر میکنم و خوشحالم که داستان مورد پسند شما قرار گرفته در دایره مینا 2 حقایق بسیاری عنوان شد که قضاوت های آغازین کاربران را دچار دگرگونی کرد باز هم دوستان عزیزی بودند که جان مطلب را دریافته و شیوه روایت داستان و سبک نوشتار به ذائقه اونها خوش نشسته بود و خواستار نگارش سریعتر قسمت بعدی بودند علی رقم سرخوردگی های ناشی از بی توجهی به زحماتم در مقام یک نویسنده تنها محبت شما دوستان برای نگارش قسمت سوم گرمی بخش دل این حقیر بود بدینوسیله از همه دوستانی که هم اینک در حال خواندن این قسمت هستند بسیار قدر دانی و تشکر میکنم بدونید که زحمات من در مقام نگارند اثر بدون توجه و نقد و نظر شما پشیزی نمیرزد جا داره از همه نویسندگانی که هنوز هر از گاهی متن های نابی رو با اشراف و چیره دستی ستودنی منتشر میکنن قدر دانی کنم به نظر من اینگونه آثار بیشتر به اثر هنری شبیه تا یک داستان صرفا پورنو برای تحریک مخاطبین از اون گذشته سایت عملا با حضور جسته گریخته ایشان رونق داره دوستان عزیز شهوانی کاربران بسیاری گله مند هستند متاسفانه رقته رقته و به تدریج داستان ها بی محتوا میشن این دسته از دوستان به ناچار در کامنت ها نارضایتیشون رو با فحاشی نشون میدن و از نشر داستان های آبکی و کذب جان به لب شدن بارها به ادمین محترم گوشزد کردند اما گوش ایشان هرگز بدهکار نبوده و نیست دود این کار به چشم همه کاربران خواهد رفت به یاد داشته باشید که خیلی کثیری از دوستان به داستان های با کیفیت شما خوبان دلگرم هستند داستان هایی که علاوه بر زیبایی در نگارش سکسی و جذاب هستند و خواننده رو در چند سطر اول درگیر خودشون میکنن من هم میخواستم سایت رو ترک کنم اما حس میکنم با این کار تنها جا رو برای داستان های آبکی باز کردم پس گرچه حضورتون کم رنگ هست اما لطفا به نوشتن و انتشار داستان های خوب ادامه بدید و سایت رو ترک نکنید از صبر و حوصله تمامی کاربرانی که این پیشگفتار رو خوندند هم کمال قدر دانی رو دارم امیدوارم قسمت پایانی این داستان دنباله دار به ذائقه شما خوبان خوش بشینه رقصندهبا_گرگ 08 آذر 1396 پایان دایره
0 views
Date: March 3, 2019