دایره ی مینا ۱

0 views
0%

این واقعیت برای خودم اتفاق افتاده فقط تنها اسم مینا در اون صحیح هست و بقیه اسامی جوری منتخب شدن که مثل اسم های اصلی همه با یک حرف شروع بشند پدرام بعله بفرمایین پونه سلام خوبی پدرام پدرام به به چه عجب از این وریادی از داداش کوچیکتون کردین اولیا حضرت حالا خداییش پونه گناه من و مامان چیه سه ماهه انر انر رفتین پشت سرتونم نیگاه نکردین آدم که نکشتیم که پونه حق باتوه آره اصلا که تقصیر تو نبود اتفاقا تو شدی آتیش بیار معرکه پدرام من من فقط پونه نمیخاد چیزی بگی اره تو فقط گفتی دو پادشاه در اقلیمی نگنجند همینم کافی بود که بیشتر اختلاف مجید و بابا بالا بگیره می مردی یه دقیقه سکوت میکردی پدرام دوباره شرو شد باز من بدهکار شدم و تو و شورت طلبکار اصلا مشکل بابا و مجید به حرف من ربط نداشت خب راستم گفتم یا باید حرف بایا رووش بدیم یا حرف دوماد بزرگ خونه ما پسام که اینجا لولو سر خرمن هستیم پونه آها پس واسه این بهت زور داره اون یه کلمه حرف به اصطلاح بی ارزش تو که اون شب کزایی رو زهرمون کرد از اینجا در میاد حالا ولش کن بیخیال کارت داشتم زنگ زدم پدرام مینا امتحان داره پونه طبق معمول خودت میدونی از عربی بدش میاد وقتی به امتحانش فکر میکن استرس میگیره پدرام جواب آزمایشش چی شد پونه هیچی خب نوجونه دیگه دستاش که هنوزم عرق میکنه بدتر امتحانم داره استرسی میشه سه شنبه و چهارشنبم من و باباش بلیط داریم برای دفاعیه میریم طهران خواستم بزارمش خونهء پروانه دیدم مثل اونباری امکان داره یه دست گلی با حامد به آب بده یه زحمت بکش چهارشنبه پنجشنبه مراقبش باش هم واسه زبان رفع اشکال کن هم شب پیشش باش میدونی که از تنهایی میترسه پدرام چرا نمیارینش اینجا خب پونه بیام باید دوباره بشینیم بگیم کی چی گفت کی چیکار کرد چی شد حال و حوصله ندارم ساعت نه باید بریم فرودگاه امام پدرام چرا روز پرواز نگرفتین پونه مجید و که میشناسی دوسداره زودتر تو محیط باشه خب یه جوراییم حق داره میریم هتل یه استراحتم میکنیم اینجوری بهتره ببین دست کلید خودمو گذاشتم زیر گلدون شمدونی روی پله ها مثل اینکه آژانس اومد مراقب مینا باشیا پدرام باشه نگران نباش برین به سلامت خدافظ پونه خدافظ کوچه ها خلوط شهرم رو کمی پیاده دور دور کردم یاد ترانه افتادم ترانه ای که وقتی گیتار میزد روحمو با خودش میبرد دوبار توی خونه خواهرم باهاش از پشت سکس داشتیم انگار بهار عمرم بود اون روزا اما بار دوم وقتی از توی اسانسور اومدیم بیرون خواهرم و خواهر زادم عین اجل معلق جلومون سبز شدن خواهرم به خونواده لو داد و مشکل از اونجا شروع شد دوبار رفتیم خاسگاری و مرغ پجناب سرهنگ فقط یه پا داشت باید واسه دختر یکی یه دونش خونه بالای شهر 1365تا سکه و ماشین بالای شصت ملیون فراهم میکردم هیجکدومشو نداشتم تازه لیسانس زبان و ادبیات عرب رو گرفته بودم و توی قلم چی پشتیبان بودم و گاهی تدریس خصوصی میکردم این شد که بعد از هشت ماه وقتی زنگ زد و ازم خداحافظی کرد تا سه روز عین دیوانها بودم تصمیم گرفتم سیاه ترین و خوشبو ترین سیگار رو از یه سیگار فروش توی خیابون ملک بخرم و بکشم چهارده آبان 88 بود که با پرواز 983 لوفت هانزا برای همیشه رفت آلمان پیش داییش و من و سیگار مادوکس باهم دوست شدیم ساعت 9 بود که با یه دست پیتزا و مخلفات کامل توی دستم سیگارمو جلو خونه خواهرم خاموش کردم و از توی کیفم یکم عطر کول واتر گرمی رو درآوردم به خودم زدم تا خودمو خوشبوتر کنم تا خواستم زنگ واحد رو بزنم یه خانوم اومد بیرون سلام کردم و وارد شدم با آسانسور رفتم طبقه شش و تا زنگ رو زدم متوجه صدای فیلمی شدم که از واحد بغلی میومد واقعا چه ادمایی پیدا میشن خجالت نمیکشن صدای فیلم سوپرو اینقدر بلند میکنن تو ساختمون خواهرم حق داره میگه مراقب مینا باشم دوباره زنگ زدم حتما مینا خوابه دوباره زدم یاد کلید خواهرم افتادم در حالی که از زیر گلدون برش می داشتم صدای فیلم هم قطع شد اهمیت ندادم و کلید رو انداختم و چرخوندمش و در رو هل دادم به سمت داخل گیر کرد دیدم زنجیر شب بند افتاده با دستم آزادش کردم و رفتم تو کفشام رو توی تاریک دراوردم و چراغا رو روشن کردم و صدا زدم مینا کسی خونه نیس هیچ صدایی نیومد رفتم تو اتاق مینا چراغو روشن کردم دیدم مینا عین بره زیر پتو خوابیده اومدم تو حال لباسمو درآوردم و رفتنم تو اشپزخونه معدم داشت رودم رو میخورد رفتم رو سر مینا صداش کردم پدرام دایی جون بیدار نمیشی عزیزم الان چه وقت خوابه روی شکمش خوابیده بود و دستاش زیر بالش بود اروم چشاشو باز کرد و با صدای خابالود گفت سلام دایی کی اومدی پدرام همین الن کلی پشت در زنگ زدم نشنیدی مینا نه اصلا پاشو پاشو پیتزا گرفتم بخوریم فردا پنجشنبه اس پس فردام جمعه شما شنبه امتحان داری درسته نمیخواد شب بیدار بمونی درس بخونی عزیزم من هستم جاهای مهمو باهم یاد میگیرم نمرت خوب میشه دایی جون گونه اش رو بوس کردم و پتو رو یا شوخی یهو کشیدم تا بیدار شه پدرام پاشو گابالووو جقده میخوابی تا بخواد به خودش بجنبه پتو رو کشیدن کنار با یه کون لخت مواجه شدم حتی شرت و کرستم تنش نبود یاد کون ترانه افتادم مینا داییییییییی پدرام دایی جون ببخشید پتو رو انداختم روش و گفتم چرا لخت خوابیدی و از اتاق اومدم بیرون گیج میزدم و تازه یادم اومد پیتزا گرفتم صداش زدم مینا جان پیتزا گرفتم بیا بخوریم من معدم داره سوراخ میشه مینا اخ جون پیتزا بزار لباس بپوشم میام دایی نشستیم در سکوت پیتزا خوردیم همش گیج میزدم اون صحنه ای که دیدم بودم بدجور حالمو بد کرده بود و همش جلو چشم بود ای کاش ترانه الن اینجا بود بد جور بهش نیاز داشتم یه سیگار از تو کیفم درآوردم و رفتم تو بالکن اتاق مینا داشتم توی رویاهام به سیگار پک میزدم که یه خیار پشت گلدونای بالکن توجهمو به خودش جلب کرد مشخص بود چرب شده چون توی نور لامپ بالکن برق میزد با خودم گفتم هر کی هستی ای خاااااک عالم تو سر بی عرضه ات کنن اینقدر بدبختی که نمیتونی مخ یکی رو بزنی بکنه برات متوسل به خیار میشی از حرف خودم خندم گرفته بود اما باز فکری شدم خب شاید آدم آبرو داریه که از این کارا میکنه یعنی مال کی میتونه باشه واحد بالایی یا واحد کناری خب با اون صدایی که من شنیدم شک من به یقین تبدیل شد حتما مال واحد کناریه ولی واحد اونا بالکنش اونور بود فکری شدم شاید از پنجره انداخته اینور سیگارمو گذاشتم روی لبه بالکن و خم شدم و برش داشتم لیز بود و بوی کرم میداد کرمش هم خوشبو بود آهاااا این خیار تو کون بوده پس دختره چون زنا تو کسشون کرم نمیزنن یاد سریال شرلوک هولمز افتادم که باد سیگارمو از بالکن انداخت پایین رفتم تو که هم اینو تحفه رو بندازم سطل آشغال هم یه سیگار دیگه بیارم به ناچار رفتم تو دیدم مینا نیست گفتم مینا کجایی مینا دایی دسشوییم خیارو انداختم توی سطل آشغال و در حالی که از تو پاکت یه سیگار دیگه بر میداشتم مینا از دسشویی اومد بیرون مینا جانم دایی چیزی میخای پدرام نه عزیزم چیز مهمی نیست چای رو گذاشتم و گفتم کتاباتو بیار یکم زبان کار کنیم نشستیم توی میز آشپز خونه و تا چای اماده شد زبان کار کردیم خیلی عالی بود وضعیتش بهش چند تا تمرین دادم و گفتم مشکلی نیست زبانت خوبه ولی نکته های کلیدی باشه برای بعدا سرمو بلند کردم ساعت 3 بود گفتم دایی جان برو بخواب واسه امشب کافیه لپشو بوس کردم و رفت تو اتاقش جای من رو جلو تلویزیون انداخت طبق معمول چراغا رو خاموش کردم که بخوابم ولی خوابم نبرد گفتم تلویزیونو روشن کنم شاید یه فوتبالی چیزی داشت سیدی و تلویزیون و ماهواره توی یه محافظ برق بودن که از برق کشیده شده بود محافظ تلویزیونو زدم به برق و منتظر شدم تا روشن بشه توی نور ابی صفحه کنترل رو از توی کشو درآوردم دیدم نوشته تا خواستم هر فکری بکنم آخ و اوف فیلم سوپر با صدای بلند تو خونه پخش شد و تصویر یه لحظه قفل شده بودم و عین ماست نمیدونستم چیکار باید بکنم به خودم که اومدم یه دوشاخه برق دستم بود و از برق کشیده بودمش یه سیگار برداشتم و پنجره آشپزخونه رو باز کردم و اتیشش زدم و به ماه خیره شدم از وقتی که اون داستان تو خونه پروانه اتفاق افتاده بود این استرس و عرق دست شده بود مشکل مینا دیگه ندیدم مینا خونهء اونا بره اخه چرا باید یه جووون اینقدر حشر باشه که به دختر خاله خودش رحم نکنه انگار همین دیروز بود که پدر مینا حامد رو زیر چک و لگد گرفت و یه قشقرقی به راه افتاد که نگو حتی در حدی که خواهرام باهم قطع رابطه کردن یه چیزایی شنیده بودم ولی هیجوقت از خود مینا یا حامد دربارش نپرسیدم تا ساعت 4 توی فکر بودم و دو نخ سیگار کشیدم و روی صندلی جلوی اشپزخونه خوابم برد چشمو که باز کردم ساعت 10 بود یه نون سنگک گرفتم و برگشتم هنوز مینا خواب بود چای دم کردم و رفتم تو اتاقش نشستم نزدیک تختش و آروم موهای کوتاه شدشو ناز کردم و گفتم مینا خانوم دایی جون بیدار نمیشی صبحونه بخوریم یه تکونی به خودش داد و گفت دایی بیدارم پدرام خب افرین دختر گل پاشو صبحونه بخوریم رفتم تو آشپزخونه و چایی که دم کرده بودم رو ریختم تو دو تا فنجون و سفره انداختم رو میز و اومد و صبونه خوردیم بعد از صبونه گفتم دایی جون تمریناتو بیار حل کن وسایل صبونه رو شستم و بعدش چون دستم خیلی خشک شده بود از مینا کرم دست و صورت خواستم عادت دارم هر وقت با مایع ضرفشویی کار میکنم دستام خشک میشه و حس یه قورباغه رو دارم که جلوی آفتاب داره تاکسی درمی میشه مینا رفت و برام کرم اورد یه ریزه زدم به دستم و کرم رو برد بزاره سر جاش وقتی کرم رو بو کردم عقل از کلم پرید دقیقا بوی اون خیاری رومیداد که دیروز از بالکن پیدا کردم فکرم مشغول بود بقیه تمرین ها رو حل کردیم باهم دروغ چرا دو تیکه از پیتزای دیروز مونده بود اونو واسه ناهار تو ماکروفر گرم کردیم و خوردیم ولی سیر کامل نشدیم یه دوش سریع گرفتم و یه نخ سیگار بردم تو بالکن اتاق مینا و کشیدم قبل از اینکه برم شاگردمو درس بدم به مینا گفتم دیر میام حدود پنج یا شش ولی به اون دلیل که خیلی وضع زبانت خوبه و نهار درست حسابی هم نخوردیم امشب باهم شام بیرون میریم مهمون من خیلی خوشحال شد رفتم شاگردمو درس دادم و حدود ساعت چهار برگشتم خونه کلیدو انداختم و اومدم تو صدای پکیج داشت میومد کیفمو گذاشتم رو میز آشپزخونه و فحمیدم مینا حمومه گفتم خب تا میاد بیرون یه سیگاری دود کنم و با هم بریم بیرون واسه شام رفتم تو بالکن اتاق مینا درو بستم و ایستاده سیگار روشن کردم حدودا پک چهارم بود که مینا لخت اومد تو اتاقش و دنبال حوله میگشت از پشت پنجره هیکلشو دیدیم یه کون سفید و خوشگل و تو پر با رون های تراشیده و گوشتی یه کمر قوس دار که فقط قالب شیکم کسایی بود که مثل من یه نمه شیکم دارن حوله رو تنش کرد و رو تختش دراز کشید سرش دقیقا پشت به پنجره بود پس نمیتونست منو ببینه حدود ده ثانیه بعد همینجور دراز کشیده بود که دیدم داره با کسش از لای حوله رب دوشومی صورتیش ور میره صداشو نمیشنیدم فقط تصویرشو میدیدم پاشد و از اتاق رفت بیرون تو تردید این بودم که برم تو اتاق یا وایسم تو بالکن که مینا با یه خیار برگشت حولشو دراورد و به خیار از همون کرمی گه لبهء میز توالتش گذاشته بود زد و به شکم دراز کشید و خیارو بادستش گرفت و لای کونش بالا پایین میکرد و با یه دست دیگش کسشو میمالید کیرم مثل شلنگ شده بود و شلوارمو داشت جر میداد دقیقا اندازه همون خیار دیروزی بود حالا تلاش میکزد که بکنه توی کونش موفق شده بود تا نصفه جاش بده تو کونش حالا دیکه آروم در میاورد و جا میزد و ناله میکرد صداش اینقدر نبود که از پشت پنجره شنیده بشه ولی من یه چیزایی میشنیدم حدود پنج دقیقه از سرما یخ زدم ولی میرزید تا اینکه همونجوری لخت پاشد با خیار تو کونش از اتاق رفت بیرون فکر کردم داره میره دسشویی گفتم از فرصت دسشویی رفتنش استفاده کنم رفتم تو اتاق و در بالکن رو آروم بستم تا خواستم برم تو حال یهو هر دومون جا خوردیم و اون جیغ زد و با دستاش سعی در پوشاندن بدنش داشت در حالی که یه خیار بزرگتر تو دستش خود نمایی میکرد چند لحظه بهم خیره بودیم تا اینکه یه نگاه عاقل اندر به خیار کردم که یهو انگار خودش فحمید چی شده خیارو پشتش قایم کرد و دوید توی اتاقش یعنی دوسداشم بمیرم و اینجوری نشه اصلا شهوتم خابیده بود انگار قتل کرده بودم ضربان قلبم رو هزار بود رفتم تو آشپزخونه و یه آب سردی به صورتم زدم پنج دقیقه بعد مثل مجسمه ها تو حال نشسته بودم که مینا با یه تی شرت و شلوارک سبز اومد نشست جلوم فقط نگاش میکردم پدرام چی بهت بگم مینا هرچی دوسداری بگو ولی به مامان چیزی نگو دایی پدرام این چه کاریه مینا مینا دایی همه دوستام دوست پسر دارن خب منم دلم میخاد ولی مامان دیدی که چه دعوایی راه انداخت اگه دهنشو میبست هم دوسپسرمو داشتم هم حامد بهن خیانت نمیکرد پدرام اصلا بگو ببینم بین تو و حامد چی گذشته مینا منو و حامد تو انباری خونه مامانی مامانبزرگ مشغول بودیم که مامان خانوم سر رسید و گند زد به همه چی اشک از چشاش سرازیر شد مینا من حامد و دوسداشتم دایی اونم بار دوممون بود ک باهم سکس داشتیم مگه ما چیکار کردیم فقط به نیازمون پاسخ دادیم چرا ما رو نمیفحمین شماها یهووو همه چی خراب شد دیگه حامدم منو نمیخاد و با دوستم شراره ریخته رو هم چون اون میتونه خونه خالی جور کنه و بهش حال بده ولی من نمیتونم عین ابر بهار گریه میکرد رفتم نزدیکش و اشکاشو پاک کردم و گفتم دیوووونه گریه نکننن چیزی که زیاده پسرررز چرا یه دوسپر دیگه نمیگیری دختر به این خوشگلی با حق حق گفت دوسندارم لاشی بشم دایی تو که نمیدونی تو دبیرستان ما چه خبره تو دسشوییش جنین پیدا کردن دایی دوسندارم اینقدر لاشی بشم پدرام ولی خیارم راه درستی نیست دایی جون مینا دوباره بغض کرد سرشو انداخت پایین و اشکاش سرازیر شد و گفت واقعا شما بزرگترا ماها رو نمیفحمین دیگه طاقت نداشتم چونشو گرفتم و سرشو آوردم و گفتم عزیز دلم حیف این چشات نیست لبمو چسبوندم به لباش چشاش یه لحظه گرد شد بعد از چند ثانیه تازه فحمید چی شده و دستشو گذاشت توی سینه م و خودشو ازم جدا کرد و متعجب گفت دایی پدرام اجازه میدی دوسپسرت باشم مینا اما تو دایی منی پدرام همین امروزو مینا راستش منم مثل تو خیلی تنهام تازه از خیارم بهترم منتظر جوابش نشدم و لبمو گذاشتم رو لبش و لب پایینشو شروع کردم به میک زدن هیکل دخترونشو کشیدم توی بغلم و دستمو دادم زیر موهای مخملیش بعد از چند تا لب و چش تو چش شدن اونم همراهی کرد تی شرتش رو درآوردم و سینه های تازه جوونه زدشو واسش خوردم پدرام مینا مینا جونم دایی پدرام دایی چیه یه دختر ناز به دوسپسرش نمیگه دایی من اسم دارم هااااا بهم بگو پدرام با خجالت زمزمه کرد باشه پدرام جون و لبشو گستاخانه چسبوند به لبم از روی ساپورت تنگ و سبزش که خط شورتش از زیرش معلوم بود کس فندقیشو آروم نوازش میکردم دستمو آروم دادم تو ساپورتش شرتش خیس شده بود چوچولشو پیدا گردم و با انگشت وسط دایره ای واسش مالیدم انگار زنگ خر رو زده باشم گردنشو بلند کرد و یهو چشاش رفت و صدای آخ و اوفش درومد بغلش کردم پثل بچگیاش که میبردمش میزاشتم تو تخت همونجوری بردمش رو تخت منتها اینابر فرق داشت لب تخت نشوندمش و جلوش وایسادم و گفتم پس خیار دوسداری وروجک خندید و گفت اووووهوووم خیلیییی البته تا چه خیاری باشه میدونی چیه خوبی خیار اینه میتونی از بینشون انتخواب کنی پدرام جون یه خنده شیطنت آمیزی کرد که دلمو برد گفتم اما اینجا شما هیج قدرت انتخوابی نداری شیرین زبون به جلوی شوارم خیره شده بود و متعجب به سایزش نگاه میکرد دستشو بلند کردم و گذاشتم روش مینا وای دایییی این چییههههه پدرام به این میگن کیر نه اون خیار کوچولوایی که تو دزدکی میکنی تو کونت شلوار و شرتمو متعجبانه کشید پایین از تعجب داست شاخ در میاورد اینو تو نگاهش و چشای گردش میشد دید حالا یه کیر 20سانتی اساسی تو دستاش بود که فقط من میدونستم زیرش جون میده گذاشتم دهنش و گفتم بخورش مینای من شروع کرد خوردن ولی دندون میزد تا یاد گرفت یه کمی اذیت شدم حالا نوبت من بود خوابوندمش و افتادم به جون کسش چنان عین مار به خودش میپیچید و ناله و آخ و اوف میکرد که اگه فیلمشو میگرفتم نفر اول رنکینگ فیلمای پورنو توی برازر یا هاستلر میشد اینقدر خوردم تا سرمو توی پاهاش قفل کرد و موهای سرمو چنک زد و با دو سه تا جیغ و پدرام بخورششش گفتنای حشریش ارگاسم شد برش گردوندم کون نرم و گوشتی و سفیدشو باز کردم اینیدر ناز بود که فقط چند بایری چنگش زدم سوارخ کونش صورتی بود حتی یه دونه مو هم نداشت خیلی هم تمیز بود معلوم بود آب گرفته توشو خالیش کرده سوراخ صورتی نازشو شروع کردم به لیس زدن بوی کرم توی دماغم پیچید و صدا آخ و اوفش دو برابر شد مینا همشو نکنی داییی پدرام چون گفتی داییی باید همشو بکنم توش تا ادب بشی دیگه دایی صدام نکنی لوس شد و به حالت بچگونه و لوس گفت ترو اودا همشو نتون پدرام جونم کونم اوخ میشه پدرام قول نمیدم بلبل زبون حالا ببینم چی میشه اون کرم خوش بوت رو بده ببینم کرمو بهم داد زدم به کیرم و حلقهء صورتی کون مینا رو چرب کردم حالا دایرهء مینا آماده پذیرش کیر بیست سانتی من بود پدرام حاظری مینا مچ دستمو گرفت گفت آره پدرام جونم فقط عاشقانه منو بکن همونجور که تراته رو میکردی پدرام کی بهت گفته مینا خودش پدرام ای مارمولک فحمیدم چی میگه و رفتم تو گردنش و گوشش رو لیس زدم دستمو بردم زیر کسش و شروع کردم مالیدن اینقدر مالیدم که عین ترانه گفت بکن دیگه پدرام دیوونم کردی سرشو دادم تو نفسش بند اومد یه دستمو دادم دور گردنشو سفت نگهش داشتم و بقیه اش رو تا ته جا کردم چنان جیقی کشید که کر شدم و با التماس میگف در بیار پدرام جر خوردم دیگه راهی نبود شیکمم به کمرش چسبیده بود و تا خایه توش بود کسشو تند تر مالیدم و خیلی ریز تلمبه مو شروع کردم نمیدونم چقدر تو اون حالت کردمش ولی وقتی به خودم اومدم که کسش دستم رو تا مچ خیس کرده بود مثل هیولا بی رحمانه تلمبه هامو تند کردم فقط میگفت آی پدرام و این آی پدرام گفتنش با صدای شالاپ شلوپ کونش هی بالاتر و بالا تر میرفت کمرمو از تخت بلند میکردم و با تمام وزنم توی دایرهء مینا هوار میشدم تا اینکه اون چند ضربه آخر اینقدر تند زدم که نفس جفتمون بند اومده بود فقط صدای جیر جیر تخت میومد دیگه پاهامو توی پاهاش قفل کرده بودم انگار هیکلش فیت هیکل من ساخته بودن عین پیچ و رزوه توی هم سر میخوردیم دیگه وقتش بود سرعتمو به بالاترین حد ممکن برسونم و از نقطهء بی بازگشت رد بشم با یه آخخ تند تموم هرم نفسمو دادم تو گوش مینا و گفتم داره میاد مینااااااا بدون کسب اجازه تا خایه توش جا کردم و انگار جونم بود که از نوک کیرم می اومد بیرون چنان لذتی داشت که بعد از این همه سال منو دوباره زنده کرد لبشو چسبوندم به لبام و در حالی که هر دومون خیس عرق بودیم رو تخت ولو شدیم حس شوخو طبعیم گل کرده بود گفتم حالا هی شاکی بشین ما جووونا رو نمیفحمین زد زیر خنده و بغلم کرد و گفت نه مثل اینکه تو خیلی خوب میفحمی پدرام پاکت سیگارمو آورد و دونخ آتیش کرد و یکیشو داد به من پدرام نمیدونستم سیگارم میکشی مینا راس میگن بعد سکس حال میده خندم گرفته بود به اینکه چقدر این نسل همه چی رو ساده میگرفتن و بی پروا بودن اون شب رفتیم رستوران و شب هم تو حموم و روی کاناپه و صبح هم وقت شستن ضرفای صبونه کردمش بهم میگفت خیار من کوووو منم به شوخی بهش لغب کیر راست کن دادم الان دوساله که داستان ما ادامه داره نمیدونم تا کی ولی وقتی مینا رو نمیبینم انگار یه چیزی کم دارم و دایرهء مینا اگر هفته ای یک بار باز نشه ازم شاکی میشه این داستان حقیقت و ادامه داره نوشته

Date: May 2, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *