سلام اسم من ارش هست من میخوام ماجرای واقعیه حال دادنم به داییم رو براتون بنویسم درضمن اگه خوشتون نیومد بهم فحش ندین خواهشا خب کمی از خودم بگم من الان ۱۶ سالمه لاغرم قدم ۱۵۵ هست کلا نسبت به همسنام کوچولو ترم و یه جورایی خشکلم البته نه زیاد با کمی اخلاق دخترونه و تیتیش مامانی بودن ماجرا از ابان پارسال با طلاق گرفتن مامانم شروع شد که مجبور شدیم به خونه پدری مامانم تو مشهد بریم بعد از رفتنمون به مشهد روزای اول چون من دوسه بار بیشتر پیششون نبودم خیلی با هم سرد بودیم و زیاد با هیچکس هم صحبت نمیشدم من یه دایی دارم به اسم امیر که ۲۶ سالش هست و مجرد که با اونم سرد بودم بالاخره با گذر زمان این سردی بین ما از بین رفت و ما با هم خیلی صمیمی شدیم که طوری بیشتر اوقات اون منو به مدرسه میرسوند و حتی پول تو جیبیمم از اون میگرفتم اما بعد ها هدف این همه مهربونی برملا شد تو مدرسه ای که بودم بچه ها خیلی خیلی از مسائل سکسی این جور چیزا حرف میزدن ولی من با وجود علاقه زیاد به این مسائل همیشه علاقمو پنهان میکردم یکی از دوستام تو مدرسه سامان بود که سی دی های سکسی بین بچه ها رد بدل میکرد و میفروخت من با وجود کنجکاوی و میل فراوان خیلی دوست داشتم یکی از اونا داشته باشم ولی روم نمیشد که بالاخره بهش گفتم و اونم به واسطه ی دوستیمون کلی ذوق کرد و مجانی هم بهم داد فردای اون روز روز تعطیلی بود و من کلی ذوق برا تماشا فیلم داشتم و صبر کردم که داییم مثل همیشه بره بیرون و مثل برق پریدم تو اتاقش سر کامپیوترش و فیلم رو باز کردم احساس عجیبی داشتم برای اولین بارم بود میدیدم و همینطور که میدیدم راست کرده بودم و محو تماشا شده بودم که یه دفعه یکی دوتا دستشو گذاشت رو شونه هام و گفت دالی اره داییم بود تنها کاری که کردم خاموشش کردم اون با صدای عجیبی گفت شیطون بلا چیکار میکنی صورتم سرخ شده بود و جرعت برگشتن و نیگا کردنش رو نداشتم از طرفی راست بودم و خجالت میکشیدم بلند شم و برم کمی صبر کردم و با صدای لرزون گفتم هیچی و سریع بیرون رفتم اون روز همش تو فکر این موضوع بودم و داییم همش با جمله شیطون چیکار میکردی امروز به مامانت میگم اون ماجرا رو به من یاداوری میکرد فردای اون روز ما زنگ اخر معلمه مون نیومد و من زودتر خونه برگشتم بعد از سلام دادنم به مامان بزرگم لباسامو عوض کردم مامان بزرگم گفت که میره خونه همسایه مراسم دعا و من با خیال راحت دراز کشیدم چند لحظه بعد صدای در اومد فهمیدم داییمه چون که مامانم با بابابزرگم اون موقع سر کار بودن و بعید بود اون وقت بیان و کلی زیر زبونم به داییم بد بیراه گفتم بلند شدم و نشستم داییم اومد تو و همینطور که سمت اتاقش میرفت پرسید که مامانش کجاست گفتم بهش بعد چند لحظه بعد اومد کنارم نشست و همینطور که با موهام بازی میکرد میگفت که از اون ماجرا به کسی چیزی نمیگه و این که کار بدی نیست و همه میبینن اینا بعد چند دیقه گفت یه چیز بگم گفتم بگو که گفت تو از اون کارای تو فیلما خوشت میاد یه جورایی تعجب کردم و مکث اون ازم پرسید که میخوای ما هم از اون کارا کنیم سریع متوجه شدم خواستم بلند شم که دستمو گرفت نشوندم گفت خیله خب بابا شوخی کردم چند لحظه هیچ حرفی نزدیم نیگام به کیرش افتاد که راست شده بود اون لحظه همه ی اتفاقات فیلم و حرفای بچه ها تو ذهنم رژه میرفتن دستشو یه کم رو رونام گذاشت دیگه مطمعا شدم که میخواد بکنتم و منم یه جورایی بدم نمیومد دستشو همینجور رو پا هام میمالید و داشت کمکم کیرم راست میشد که از رو ششلوار اونو شروع به مالیدن کرد و من بیشتر و بیشتر تحریک میشدم کیره اون خیلی بزرگ بود و داشت شلوارش رو پاره میکرد منو چرخوند روبه روش و صورتشو جلو اورد و منو کمی بغل کرد منو بوس میکرد و لبامو کمی گاز میگرفت برام خیلی لذت بخش بود یه حس درونی عجیبی منو محو داییم کرده بود همینطور که با هام لب میگرفت کیرش که داشت شلوارشو جر میداد به وسط دلم و نافم میخورد و سیخی کیرش خیلی برام دیوونه کننده بود همینطور که بغلش بودم و با هام لب میگرفت اروم اروم منو خوابوند سنگینی بدنش برام خیلی عالی بود و دیوونه کننده از روم بلند شد شلوارشو شورتشو رو در اورد کیرش خیلی بزرگ بود و یه جورایی ترسناک بهم گفت که میخوریش من اول امتناع کردم ولی از بس حشری بودم که قبول کردم همه ی لباسامو دراوردمو و روبه رو داییم نشستم و اون کمی رو زانو هاش بلند شد و با دستش سر منو جلو اورد و با یه فشار اروم کیرش لبامو کنار زد و تو دهنم رفت فک من کوچیک بود و کیر بزرگ اون همه ی دهن منو پر کرده بود که با دستم گرفتمش بیرونش اوردم و با زبونم اونو لیس میزدم و نوک زبونمو به سوراخ کیرش فشار میدادم و اونو میخوردم کل بدنم داغ شده بود تا به حال جق زده بودم ولی انقد حال نداده بود ولی اون لحظه دیوونه کننده بود منو به پهلو خوابوند و خودش پشت من رفت و کیرش رو لای پام گذاشت و شروع به تلمبه زدن کرد کیرش خیلی بزرگ بود و وقتی تلمبه میزد سر کیرش به زیر بیضه هام برخورد میکرد و برام خیلی دیوونه کننده بود همینطور که تلمبه میزد من اه ناله میکردم و با دستم کیرم رو میمالیدم کیرش خیلی بزرگ بود و وسط پاهام که جلو عقب میشد خیلی حشریم میکرد و من با ناله هام اونو بیشتر تحریک میکردم من از خود بی خود شده بودم و اون منو طرف خودش چرخوند و زیر گلومو شروع به خوردن کرد و با دستش کیرم رو میمالید و من با صدای لرزون و اروم اه ناله میکردم و سیخی کیرش که به وسط پا هام برخورد میکرد منو حشری میکرد که نتونستم خودم رو کنترل کنم و بهش گفتم که زود باش جرم بده اون منو خوابوند پا هامو بالا داد و با انگشتش که اب دهنش رو بهش زده بود کونم رو تحریک میکرد یه سوزش عجیبی احساس کردم بعد از باز کردن کونم دستاشو رو شونه های من گذاشت و کیرش رو به سوراخ کون من فشار میداد اون اروم اروم کیرش رو فشار میداد که من خیلی دردم میومد و با اه ناله کردن دردمو بروز میدادم یه چیز گنده تو کونم بود و من لب پایینیمو گاز میگرفتم که اون شروع به تلمبه زدن کرد که من با یه فریاد دخترونه اونو بیشتر حشری میکردم بعد چند بار تلمبه زدن دیگه دردی احساس نمیکردم و فقط بهم حال میداد و اه ناله میکردم از صدای نفسش فهمیدم که داره ارضا میشه اون کیرش رو بیرون اورد و سریعا ابش بیرون پرید رو کیر من و رو دلم ریخت که من مثل دیوونه ها اونا با دستم به همه جای دلم پخش میکردم و با دست دیگم خودمو ارضا کردم و چندین لحظه به صورت بی حال هونجا خوابیدم و لبامو گاز میگرفتم که با صدای داییم که گفت بلند شو الان مامان میاد یکم جا خوردم کمکم کرد بلند شدم و لباسمو کمکم کرد بپوشم بعد از اون تا چند روز از نیگا کردن به صورت داییم خجالت میکشیدم ودرد بدی داشتم که نمیتونستم خوب راه برم یادمه روز بعد خودمو به سرما خوردن زدم و مدرسه نرفتم ولی هیچ وقت اون لذت رو فراموش نمیکنم بعد از چند ماه بخاطر نیش کنایه های مامانبزرگم به مامانم منو مامانم دوباره تهران اومدیم و یجا ساکن شدیم و دیگه داییمو ندیدم ولی دوستای زیادی برای حال دا ن به هم پیدا کردم
0 views
Date: April 28, 2022