دخترخاله کس تپل زنم

0 views
0%

سلام به همه دوستان شهوانی چند سالی هست که با سایت شهوانی آشنا شدم این اولین باری هست که برای این سایت خاطره سکسی ارسال میکنم بریم سر اصل مطلب خاطره ای که میخوام تعریف کنم برای چند وقته پیشه عید قربان من 35 سالمه سایز کیرم به 15 سانت نمیرسه اینجوری میبینم تا حالا متر نکردم قدو وزنم هم معمولیه نمیدونم ربطی داره که همه مینویسن یا برای جذابیت داستانه حدودا 12 ساله که از ازدواجم میگذره از زندگیم راضی هستم بازنم مشکل سکسی دارم چون بیماری داره یعنی دیالیز میشه به همین خاطر همیشه کف کس و کون هستم زیاد سکس داشتم چون شغلم آزاده و با خانمها زیاد سرکار دارم زیاد به تورم میخوره منم دست رد نمزنم از زمانی که به بلوغ رسیدم تا حالا شرمنده کیرم نشدم ی اشکال بزرگ دارم در مقابل کس بدجوری ضعیفم نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم و در ضمن عاشق زنهای میانسال هستم بریم سر اصل داستان من 7تا خاله خانم دارم که 4تاشون واقعن کس هستن ولی به خاطر احترامی که به من میزارن تا حالا به خودم اجازه ندادم جور دیگه ای به اونا نگاه کنم مثل خاله خودم میدونم اما این داستان مربوط به دختر یکیشونه به اسم رویا مثلا 3تا دختر داره که وسطی که واقعا خدا برای خاق کردنش وقت کذاشه زیاد پوسته سبزه قد بلند بدن چهار شونه یچیزی میگم یچیزی میشنوید به اسم آذیتا مثلاهمه فامیل زنم از علی آقا مثلا کمتر تا حالا بهم نگفتن و از رفتارشون میشه فهمید که از ته دل دوستم دارن و قبولم دارن ما یک خانه باغ داریم که تو بهار و تابستان کلا اونجا هستیم که استخر و دمو تشکیلات برای تفریح داره بارها خاله های زنم رو با مایو دیدم بخدا تا حالا راست نکردم براشون چون واقع سخت مثل خاله خودم میمونن از اصل ماجرا دور نشیم این آذیتا خانم سینه های زیاد بزرکی نداره کونش زیاد برجسته نیست متوسطه ولی پاهی کشیده ای داره روز ماجرا که همه فامیل زنم قرار بود امسال عید قربان بیان خانه باغ مه هم کلی راسته گوسفن آماده کرده بودیم برای سورسات کباب کلی برنامه ریزی برای تفریح و خوش گذرونی قرار بر این شد شب همه بیان تا فردا شب عید قربان عصر یک روز قبل عید همه اومدن مردا سرمون به تخته و ورق بازی گرم بود زنها هم برای خودشون سر کرم کارها بودن تعدادمون زیاد بود درضمن 2تا از خاه ها نیومده بودن که خاله رویا توی اون شلوغی به من گفت که سیخای کباب رو نیاورده میتونی بری بیاری طوری برو که شوهرم نفهمه چون دعوام میکنه چرا یادم رفته گفتم باشه سوار ماشین شدم که برم دیدم آذیتا هم آمده میگه عمو من رو هم ببر یه چنتا لباس بیارم مامان طبق معمول یادش رفته بیاره سوار شد را افتادیم به طرف خانه شان سریع گازش رو گرفتم تو راه مدام حرف میزد که دانشگاه چقدر گیر میدن پسرا تا یک دختر رو تنها میبینن زودی مزاحمش میشن هر روز کلی شماره میدن منم وسط حرفش پریدم گفتم بده مگه یکشون که بچه پولداره تور کن ما بقی به درک که گفت ای بابا تا حالا با دوتا شون دوست شدم ولی چه فایده بعد یکسال ازم سیر شدن کلی هم تهمت زدن که آذیتا خرابه و ازاین حرفا منم پرسیدم چطور شد که این حرفها رو زدن که تا آمد جواب بده رسیدیم دم در خانه شان گفتم سیخا یادت نره ی چشمی کفت که احساس کردم خیلی داغ بود رفت بالا بعد حدودا 10الی 15 دقیقه برگشت که من توی دستش یک نایلمن سفید که داخلش دیده میشد یک شرت ینفش که حشیه هاش کلهی ریز بود فوق الاده سکسی بود کاما نمایان تا سوار شد گفنم تو راه پله کسی به دستت نگاه نکرد پرسید چطور گفتم این چه وضعشه زشته بزرگ شدی تا نگاه کرد انگار برق سه فاز بهش وصل کرده باشی از جاش پرید زود با دستاش مشما رو مثلا قایم کرد که گفتم بنداز صندلی عقب گفت هن برم ی نایلون دیگه بیارم من حرکت کردم گفتم دیگه امدی ولش کن تورا را شروع کرد به ادامه صحبتش که من اصلا یادم رفته بود گفت چون من ی خورده باهاشون راحت بودم اونا فکر میکردن من خرابم تا این حرف رو زد دوزاریم افتاد خانم کون رو به باد داده منم تا دیدم خودش شروع کرده دیگه شروع کردم سوال کردن که مثلا چطور راحت بودی که اینجوری فکر کردن در مورد تون که گفت حالا بگذرریم منم گفتم آی شیطون که ی نیشخندی زدو یخورده روشو برگردوند منم گفتم خجالت نکشی ی وقت دردت میکیره که گفت عمو تورو بخدا به کسی نگی من به شما اعتماد دارم این حرفها رو میزنم به کسی نگی گفتم باشه حق سکوت میخوام که ی لحظه سرخ شد گفت شما منم زدم تو برجکش گفتم فکر بد نکن یدونه آیسپکی چیزی ما در کل قانع هستیم در همین هین رسیدیم دم در خانه باغ پیاده شدیم رفتیم تو همه سر گرم بودن کسی متوجه غیبت کا نشدن و بعدش شام رو زدیم تا دیر وقت ورق بازی کردیم ما مردا چون میخواستیم تا دیر وقت بازی کنیم تو حال بودیم و خانمها تو اطاقا که آخر سر هرکی ور گرفت خوابید منم تا امدم بخوابم یاد حرفای آذیتا افتادم که این دختر چرا سر حرف رو پیش من باز کرد مطمعن بودم که حدف داشت چون خیلی دختر زرنگ و باهوشیه با این فکرا خوابم برد صبح زود زودتر از همه بیدار شدم که به مادر زنم کمک کنم رفتم دست شویی دیدم از ان زرنگتر کسی رفته تو رفتم دست شویی توی حیاط که انتهای حیاطه و پشتش حمام داره که قبلنا ازش استفاده میکردیم دستشوی که بودم صدای شرشر آب میومد با خودم گفتم شاید یکی از شهر خاله ه رفته حموم توجه نکردم ولی یادم آمد که همه خواب بودن گفت بزبر بپورسم کیه رفتم جلوی درب حمام صدا زدم که خواهر بزرگتر آذیتا بود که گفت به آذیتا بگید بیاد من دارم در میام منم یک چشم بلند گفتم و رفتم داخل که آذیتا با همون مشما به دست راهی حمام بود وگفتم کله سحری قسل دلرید خندید و گفت ما که کسی رو نداریم باعث بشه غسل بکنیم حمام هم میریم آب میگه خاک تو سرت به خدا اون لحظه قسم خوردم این جنده کچولو رو بکنم رفتم سور سات کباب رو آماده کردم تو حیاط بودم که خاهر بزرگ آزیتا خودش رو محکم پوشونده بود سرما نخوره امد از جلوم رد شد و ی حال احوالی صبح بخیری معذرت خواهی بابت صدا کردن آذیتا تا رفت تو به بهانه ذغال آوردن رفتم پشت حمام شروع کردم به سروصدا بعد در زدم به آذیتا گفتم داخل رخت کن باد بزن نفتاده که گفت باد بزن اینجا چکار داره گفت شاید بخواد شما رو دید بزنه که یک آن در رو باز کرد گفت چرا باد بزن شما دید بزن خوشکم زد چون با شلوارک بودو ی تیشرت دخترانه سفید کاه تا روی بند شرتش بود من از اینکه این چراغ سبز به این بزرگی میدیدم خوشهال وخودم رو آماده گاییدن آذیتا کردم و اون روز به هر بد بختی بود تمام شد رفت شبش شمارش رو از گوشی زنم کش رفتم یکی دو روز بعد با ی سیم کارت هعتباری بهش اس دادم سلام چطوری جیگر که اون جواب داد سلام دوباره اس دادم شناختی اس داد بله آقای باد بزنی بعدش تماس گرفتم و گفتم از کجا شناختی و گفت تنها کسی که شماره جدیدم رو داشت خانمت بود و خواهر مادرم حتی بابام نداره که جویا شدم گفت دسته همه افتاده بود مزاحمم می شدن که گفتم تلگرام چطور میری گفت حذف کردم دیگه تا چند وقت نمیخوام باشم بعد پرسید چکار داشتی منم ش روع کردم آسمون ریسمون بافتن آخرش گفت خانه باغ امنه گفت آره گفت بیا دنبالم ی کوچه پایین تر از دانشگاه اطاعت امر گفتم سه سوت خودم رو رسوندم به آدرس مورد نظر که رسیم اونجا بود سریع سوارش کردم و نفهمیدم چطور رسیدیم خانه باغ سریع ماشین رو بردم تو در ها رو بستم در ماشین رو باز کردم و خانم پیاده شدن ی مر30 کشید تحویلم دادن و باهم رفتیم تو همین تا رفتیم تو من پشت سرش بودم تا برگشت ی لب جانانه مشتی ازش گرفتم در هین لب گرفتن خودش مانتوش رو دراورد وبعد کت من رو یکی یکی لباسای خودش من رو دراورد که احساس کردم لبم داره قلمبه میشه ازش جداشم واقعا شهوت داشت از چشماش موج میزد این همه سکس داشتم چه بازن خودم چه با دیگر زنه تا حالا اینجوری شهوتی ندیده بودم از ی دخت 22ساله بعید میدونستم اینقدر حرفه ای باشه شروع کردم به نوازش کل بنش انگار تا حلا ندیده باشم بعد سینه هاش رو کردم تو دهنم شروع به مک زدن کردم که گفت اجازه بده بخوابم پاهام داره سست میشه وقتی خوابوندمش واقعا اجب لعبتیه همچی رو فرم شکم اضافه نداشت سینه ها سایز ی دخت جا افتاده سایز مایز سرم نیشه بکم چقدر زیاد کوچک نود بعدش شروع کردم به بوسیدن شکمش خیلی حال داد و واقعا حال میکرد آرام آرام شروع کردم به نوازش کسش که با دست زدن من به کسش خیلی تکون میخورد و اه اوه میکرد نشستم وسط پاش براش حسابی کسش رو خوردم که با فریاد ارضا شد انگار به برق زده باشنش میلرزید ی چن لحظه وایسادم تا حالش سر جاش بیاد و کنارش دراز کشیدم بعد خودش رو انداخت روم شروع کرد به لب گرفتن یواش یواش رفت سروقت کیرم شروع به ساک زدن کرد انچنان حرفه ای ساک زد که بعد چند لحظه احساس کردم جونم از نوک کیرم بیرون زد کل آبم رو تو دهنش نگه داشت و رفت آشپز خانه تو سیگ ظرف شویی خالیش کرد و دهنش رو شست امد گفت مردیت همین بود خیلی بهم بر خورد با این که نای تکون خوردن نداشتم گفتم بیا بخور حرفم تمام نشده بود کیرم تو دهنش بود من ازش خواستم69 بشیم قبول کرد ی کس تپل بدون لبه های اظافه ی کمی سیاه بود سوراخ کون مشخصن آماده تابلو بود قبلا 1000 کون وارونه داده بعد از چند لحظه کیرم شق شد آماده کردن شدم بهش گفتم چطور راحتی همون حالت بمون گفت به بقل مخوابم شما بکن تو گفتم هرطور شما بخواید هیچ کرمی جیزی نداشت ازش پرسیم کررم نداری گفت نمیخواد الان چربش میکنم که کیرم رو چند بار تا ته گلوش برد کلمل لغزنده شد گفت سریع بیا به بغل خوابید خودش کیرم رو دستش گرفت و یواش یواش هدایتش کرد روبه جلو اولش گفت خواهشن چند لحظه تکون نده ثابت نگه داشتم بعد خودش ی خورده تکون داد و سر آخر شروع کردم به تلمبه زدن تا حالا ندیده بودم یک نفر از کون دادن اینجوری لذت ببره فکر کنم بعد 2الی3 دقیقه آبم امد گفت همش رو خالی کن توش گرمیش رو دوست دارم و اینچنین بود رابطه ما شکل گرفت و من از سوراخ گشادش لذت بردم ببخشید طولانی شد برای اولین بار بود خدا حافظ نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *