سلام من امیرم 18 سالمه به من اصلا ربطی ندار که میخوای فهش بدی و بگی دروغ بوده یا نه من فقط اتفاقتی که برام افتاده رو میگم حالا میخوای بخون و باور کن نمیخوای باور نکن این خاطره مربوط به پارساله وقتی که سال سوم هنرستان بودم منم با دخترای زیادی نبودم جز چند تا که اونم خیلی اتفاقی با هم آشنا شدیم و باهم موندیم اینم بگم اهل دختر بازی و اس دادن همزمان به 20 تا دختر نیستم چون بدم میاد بگذریم این دختر عمویه ما عربه مادرش عربه و تو اهواز زندگی میکنه منم تهران زندگی میکردم یه روز برا بابام اتفاقی افتاد که مجبور شد بره اتاق عمل و از شانس بد ما این اتفاق تو اهواز افتاد و بازم از شانس بدم کل فامیلامون تو اهواز زندگی میکنن همینجور که فامیلا میومدن و میرفتن این احلام جون احلام ی اسم عربیه موند خونمون و به مادره کمک میکرد و اونشب هم با اجازه پدر مادرش پیش ما خوابید تو اون خونه اوشب من بودم و 2 تا برادرم و خواهرم و مادرم در اون زمان من با دوست دخترم تازه به هم زده بودم و نارحت و گوشه گیر همش به بهانه چای و شربت میومد سر بحث رو باز کنه من هر بار زدم تو برجکش آخه قیافه نداشت اما لا مثب با اینکه 16 سالش بود اما سینه هاش 80 بود بعد ها سایزش رو خودش گفت و باسنش خیلی بزرگه ولی شکم نداره اینم به خاطر هیپ هاپ بود که میرفت خوتون حساب کنین وقتی شرتش دو ایکس باشه کونش چقدره از خصوصیاته دیگش این بود که رنگ پوستش برنزه بود ذاتی و انگار راسته که میگن عقد دختر عمو و پسر عمو رو تو آسمونا بستن اما این قضیه یه طرفه بود و من اصلا بهش علاقه ای نداشتم که بخوام روش کار کنمم و باهاش تریپ بردارم نمیخوام بگم تیکه ام اتفاقا بر عکس نه تیپ دارم نه قیاف آنچنانی همون شب که قرار بود بخوابه خونمون به دستور مادره مجبور به ترک تخت خودم شدم و رفتم اتاقه اون داداشم گفتم دوتا دارم ولی بزرگه متاهله و اونشب براش کار پیش اومد و رفت چون خونه ما زندگی میکنه خونمون پنج خوابس نمیخوام بگم مایه داریم و لی خب باید جزعیات رو بدونین که یه اتاق من دارم یه اتاق داداشه بازنش و ی اتاق برایه اون یکی داداشه و یه اتاق برا خواهره و یکی هم بار حاجی و حاج خانوم وقتی مادره این حرفو بم زد عصبی شدم گفتم خب بفرستش تو اتاقه خواهره و گفت نمیشه حساسه و از این حرفا من با عصبیت رفتم تو اتاقه داداشه که زن داشت ساعت طرفای 3 صبح یه شب تابستونی بود و من کمکم چشام داشت سنگین خواب میشد ک دیدم گوشیم لرزید و یه اس اومد آقا امیر شما یه بنده خدا منم شاکی شدم گفتم کدوم بیکاریه ک 3 صبح زنگ زده اما تا یه بوق میخورد رد میداد شاکی تر شدم دوباره گفتم اول پارسی رو پاش بدار و دوما ک حدس بزن من از کجا بدونم کدوم خریه پشت تلفن درست صحبت کن پس مثل بچه آدم خودت بگو یه راهنمایی منم تو اتاق بغلیم اتاق بغل دوتا بود یکی چپ یکی راست راستی که مهدی داداشم بود و فقط میمونه چ ی که احلام بود البته شمارم رو بش نمیدادم چون به دلایلی نمیخواستم داشه باشه دوباره اس زدم شماره رو از کی گرفتی از خودت من ک یادم نمیاد گفت دزدکی بر داشتم پاکش کن و دیگه اس نده اهه عجب عنی هستیا خب دیوونه من دوست دارم جدا آره به جونه مادرم ثابت کن هر کاری گی میکنم به موقش خبرت میکنم فعلا بگبر بخواب تا فردا گذشت تا فردا صبحش و بش اس دادم حرفای دیشبت یادته گفت آره و منم بش گفتم پاشو ساعت 6 بیا کیانپارس خیابون 10 سرخیابون وایمیسی تا بیام گفت باشه ساعت 5 ونیم بود که دوباره اس داد یادت نره منم ج ندادم عمدا یکم دیر رفتم و گوشیمو سایلنت کردمو رفتم کمین کردم ببینم واقعا میاد یا نه منم نامردی نکردم و تا 7 منتظر گذاشتمش بنده خدا کاری نکرد فقط 25 بار میس انداخت خلاصه رفتم دیدمش و گفتم ضایس فقط حرف بزنیم بردم یه لیوان چای مهمونش کردم و جلوش شروع کردم سیگار کشیدن که مثلا بدش بیاد اما برعکس اونم یه نخ کشید البته چس دود گذشت بش گفتم واقعا دوسم داری عصبی شد کفت کثافت چند بار بگم گفتم از کی گفت از بچگی فقط تو رو تو سرم داشتم منم دیدم نه ظاهرا دوستم داره اما اعتماد به حرفش نکردم و گفتم اگر راست میگی همین جا تو کافی شاپ بوسم کن اونم احمق این کارو کرد که بهش اعتماد کردم گفتم بزار منم تا تنور داغه بچسبونم بش گفتم باشه بیا با هم دوست باشیم فعلا تا یه مدت تا بت خبر بدم اما شرط داره گفت چه شرطی گفتم شارژم رو تامین میکنی برای اس یا زنگ گفت باشه گذشت تا یک ماه من هم کمکم داشتم بهش وابسطه میشدم هم اینکه یه فکرای پلیدی زد تو سرم قرار شد وقتی بابائه برای بار دوم میره بیمارستان من اینو بکشونم خونه اون موقع فقط قصدم این بود که فقط بوسش کنم و باش حرف بزنم بش اس دادم گفتم امروز برایه عیادت نرو بیمارستان و بپیچون بیا خونه ما با هزار مصیبت قبول کرد گفت فقط نیم ساعت گفتم باشه قرار بود 4 بیاد اما سه و نیم پیداش شد منم گفتم تو روحت و امد بالا همون از در که وارد شد مثل وحشیا پرید بغلم و شرو کرد لب گرفتن منم نامردی نکردم دوبرابر گرفتم دیدم کلا حالتش عادی نیست لبمو ازش جدا کردم بردمش تو اتاقم و گفتم یکم بخواب تا من برم یه نخ سیگار بزنم من به طور مخفی سیگار میزدم سیگار رو که زدم برگشتم دیدم فقط با یه شورت و سوتین نشسته داره آهنگ قرارمون یادت نره منصور رو گوش میده منم خندم گرفته بود از کاراش بش گفتم مقدمه چینی هم چیز خوبی و احمق خانوم من باید این کارو بکنم و یکی زد تو گوشم گفت نمیتونم تحمل کنم تا تو برام کلاس بزاری و ناز بخری من بلندش کردم از پشت رفتم شرو کردم به خوردن گردنش و همینجوری با دستام رو شکمش بودم و با شکمش بازی میکردم بعدش مثل فیلم تایتانیک ازش یه لب گرفتم و خودم بند سوتینشو باز کردم رفتم سراغ سینه هاش و همزمان هم میخوردم و میمالوندم یادمه انقد خوردم که نوک سینه هاش کبود شد بعدش شورتش رو از پاش کندم و خوابوندمش رو تخت و پاهاشو باز کردم دیدم انگار کسش کسه لنی باربیه لا مثب خیلی خوشگل بود کسش و یه تار مو هم نداشت منم با ولع هرچه تمام شروع کردم لیس زدن که حسابی صداش در اومد حوصله نداشتم اونم بیاد بخوره فقط میخواستم اون لحظه بکنم توش اونم فهمید این قضیه رو که در اومد گفت حواست باشه پردم و نزنی منم گفتم سخته ولی باشه برش گردوندم و یه تف به کیر و یه تف به کونش یه ضرب رفتم توش که جیغ وحشتناکی کشید و شرو کرد گریه کردن منم تو این فاصله به صورت سگی داشتم میکردمش و یه دستم به کمرش بود وبا یه دستم موهاشو داشتم سمت خودم میکشیدم که کلا خودم خیلی با این حرکت حال کردم یه ده دیقه ای داشتم تلمبه میزدم که احساس کردم داره میاد تا اومدم بیرون بکشم دیگه دیر شد و کمیش رو تخت ریخت و کمیش تو کونش و امدکی رو کمرش منم دیدم خیته اینجوری بردمش حموم اونجا هم یه ساک حرفه ای برام زد و آبم رو اورد و با این حرکت اونم خیلی حال کردم الانم 24 ساعته در خدمتشم و بعد از اونم 3 بار دیگه تا امروز سکس داشتیم حالا اگر حال کردین با خاطرم بگین که بقیه رو هم بنویسم نوشته
0 views
Date: August 22, 2018