دختری که به بازی گرفتم شعر

0 views
0%

باید که قصه گوی غم کهنه ام شوم با نقش منفی اش کّمّکی همقدم شوم یک دختر لری که به بازی گرفتتم با حیله از برای نیازی گرفتتم با عشق التماس مرا کرد بُکَنم با عشق لنگها به هوا کرد بکنم من ساده بودم و به طُرُقهای مختلف با سکس بی پدر شده بودیم معتکف در صبح اولی که هتل شد قرارمان با ساکِ مبتدی اّلِفم رفت آسمان میگفت بارِ اول و هرگز نخورده ام از شیره ی نباتیه فیضی نبرده ام حیف ست جوهری که از ابزار شاعر است این شیره حکم شرعی آن آب طاهر است هی خورد و من به فکر که در بدوِ آمدن سر راست رفته سمتِ منِ بیخود از بدن ولله قصه ای که نوشتم حقیقت است این راه و رسم دخترکی بی طریقت است وقتی شفاست شیره ی مردی که شاعر است باید طواف کرد اگر از مفاخر است گفتم قلم به دست تو باشد _ولی ن س ی م تا ته بخور که حاجت دیگر نمیدهیم با بوسه و رضایت و آهی که از منست آتشفشان پرآه و پر از ذوب آهن است ول کن نبود و هی به دو دستش گرفته بود مثل مدادتراش و مدادی که خسته بود با سینه و نگاه و لب و بوسه و زبان دندان گرفتن و به بخورمهای مهربان من در شکم یکی به همان لحظه ی ورود حتما که جنده است ولی بود یا نبود او خورد بار اول و در بار دومی از من اجازه خواست ولیکن تفاهمی در داخل اتاق صدوسیزده کنون یک دختری یواشکی رفته ست اندرون این را رزوشن به مدیر داخلی رساند ما بی خبر به حال خودیم و هتل گراند در ساک دومش سر صبحی به اشتها هی خورد و گفت رو به منِ ساده مرحبا تا اینکه باز لدت خوردن به حد رسید تا اینکه آمپرم به حوالیِ صد رسید گفتش به من که مبتدی ام باز ناشی ام باید که آب را به سر و رو بپاشی ام ای بچه ی شمال بدان ما لرِ لریم رفتیم از اتاق که صبحانه ای خوریم لابیِ خلوتی و مدیری که حاضر است من بودم و ن س ی م که در ساک ماهرست برنامه ریختم که پس از صرف چاشت هم باید گذاشت کونِ تو بانوی محترم خندید و گفت تا ته خط با توام ح م ی د باید که کیر خورد و پس از آن سرش پرید من توی سکس مبتدی ام وای بر شما اما به سکس معتقدم تا به انتها حالا منم که نقشه ی کونش کشیدم و آن لحظه را که بر سر او میپریدمو با قوه ی خیال به تصویر آمده گویی که شیر در پیِ زنجیر آمده گفتم بخور بریم که جانم سرآمده گویی به ذهن سکسی من شرخر آمده باید چنان به شیوه ی خود بکنم تورا با شیوه ی عروضی و طول قصیده ها یک سکس نیم ساعته ی بی نظیر و ناب مانند عشق بازی مرداب و ماهتاب با اینکه بد قیافه و بی ریخت ظاهری اما به سینه هات قسم از مفاخری صبحانه صرف شد به اتاقم روانه ایم با اشتیاق و شور و نشاط و ترانه ایم ناگه صدایی گفت کجا خانم جوان اینجا هتل شهرداری است بی گمان باید مدارکی به من و ما ادا کنی باید که به مدیریتم اقتدا کنی ناگه نسیم گفت که ما نامزدیم و بس اما رمیده شد به قضا شیر از قفس دنیای ضد حال به آن لحظه ها کم است خب سکس هم غریضه ی بد شکل آدم است از راه دور آمدم و با هزینه ها از رامسر به نیت یک سکس باصفا اشکال هم ندارد و بعد فیض میبریم وقت هم زیاد هست _اگر نیست میخریم ای کاش بار آخر من میشد آن سفر ایکاش بی خیال سفر میشدم دگر دل دادن و به اول آذر رسیدنم با چشم جان حکایت این عشق دیدنم دلبستگیِ این منِ هالو و بی خبر از فکرهای جنسی این دُختِ بی پدر با قدرت کلام غزل گفتم و نوشت از داستان روز ازل گفتم و نوشت بعد از سه سال و نیم به اینجا رسیده که من را فروخته به یکی نو رسیده که بعد از سه سال و نیم که هر فصل کردمش با این مقدمات که سرفصل کردمش حقم نبود اینکه عوض کرده عشق را با یک نفر به نیت پولش _پر ادعا ادامه دارد هی از جلو نمیشه ی ماههای اولی من را کشانده بود به آنجای او ولی بچه ها سلام من شاعر و ترانه سرا و نویسنده م دنبال یه فضایی بودم که بتونم اشعار اروتیکمو نمایش بدم چرا که عرف و شرع دست و پامونو بسته اولین نظم اروتیکمو میزارم برگرفته از یه رابطه واقعیه که با سکس شروع شد و سرانجامی نداشت امیدوارم بتونم پسوردمو عوض کنم و بازم به این سایت بیام موفق باشین نوشته رامسری

Date: October 20, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *