دختر اروپای شرقی

0 views
0%

سلام در این داستان من اسم ها رو عوض کردم این اولین باری هست که من دارم داستان مینویسم و اصلا نمیدونم چرا دارم این کار رو میکنم شاید واسه اینه که اکثر داستان های شهوانی دروغ هستن و من واسه یبار هم که شده میخوام یه واقعیتی رو بنویسم این اولین بار بود که کس کردم همین چند هفته پیش بود خوب اول از همه من تو یکی از کشور های اروپایی زندگی میکنم جریان از اونجا شروع شد که من و داداشم از تمرین اومدیم خونه و من چون خسته بودم یه دوش گرفتم اومدم بیرون خسته بودم رفتم رو تخت دراز کشیدم که حدودا یه ساعت بعدش دیدم داداشم داره حاضر میشه بره بیرون ازش پرسیدم کجا گفت دارم میرم خونه سعید دوستمون گفت تو نمیایی گفتم نه یه چند دیقه ای گذشت داشت میرفت بیرون که نمیدونم چرا گفتم صبر کن منم میام خلاصه با این که خسته بودم با هزار بدبختی لباس پوشیدم و رفتیم تو ماشین باهم داشتیم حرف میزدیم که بهم گفت سعید داره میره یه شهر دیگه پارتی و من امشب میخوام دختر بیارم اونجا بریم از سعید کلید خونش رو بگیریم مامان و بابام خونه خودمون بودن و خونه خودمون نمیشد رفتیم اونجا ولی مثل این که برنامه سعید بهم خورده بود داداشم بهش گفت نمیدونم امشب یجا رو پیدا کن برو من برنامه چیدم همینطور که داشتن حرف میزدن یهو دادشم گفت اها برو پیش استفانی استفانی رو یبار با برادرم دیده بودمش و میدونستم با هم سکس دارن سعید به استفانی پیام داد که میخوام بیام اونجا گفت نه نمیشه بعد سعید گفت بهش یکی از دوستام میخواد با دوست دخترش بیاد اینجا با هم سکس کنن من جایی رو ندارم برم اگه رام ندی باید بیرون بخوابم که باز مخالفت کرد و گفت نه میای اینجا اتفاقی میفته میری به سالار میگی برادرم که سعید بهش گفت پس با بردار سالار میام و دختره قبول کرد و گفت یه بطری مشروب هم بگیرن منم چون اون موقع نمیدونستم کدوم دختره رو میگه ازش پرسیدم جریان چیه بهم گفت با این دختره تو تیندر یه برنامه دوست یابی هست قبلا اشنا شده و باهاش خوابیده من خیلی تعجب کردم چون قبلا دختره رو با داداشم دیده بودم ازش پرسیدم مگه این با داداشم نبود که گفت اره من مخ این و چند وقت پیش زدم با هم بودیم که عکس سالار رو تو گوشیم دید گفت این کیه بهش گفتم این مثل داداشم میمونه بعد من ازش پرسیدم چی شد که فهمیدی با هر دوتون بوده گفت من عکس دختره رو واسه سالار فرستادم که سالار گفت این با منه گفتم خوب بعد چیکار کردین گفت بعدا دختره اومد گفت من میخوام با سالار باشم و از این حرفا من گفتم مگه میشه گفت اینجا سکس یه چیز عادیه راستی یادم رفت که بگم من مدت زیادی نیست که اینجام و اون دختره هم یه دختره نسبتا چاق ولی سکسی با پوست کاملا سفید و مو های مشکی متمایل به قهوه ای از یه کشور اروپای شرقی بود و اینجایی نبود خلاصه رفتیم و رسیدیم اونجا زنگ زدیم دختره اومد پایین در رو باز کرد و رفتیم بالا تو یه استادیو کوچیک زندگی میکرد کلی منو تحویل گرفت ولی سعید رو نه شروع کردیم به حرف زدن راستی اینجا از کشور های چند زبونه هست که توش دو سه تا زبون صحبت میشه و من تو یه بخش دیگه زندگی میکردم بخاطر همین اینگیلیسی صحبت میکردیم هر وقت سعید با دختره به زبون خودشون حرف میزدن من میگفتم فقط اینگیلیسی کم کم شروع کردیم به مشروب خوردن و این حرفا که سعید بهم گفت ماساژ میخوای منم گفتم اره بهم گفت لباست رو در بیار دراز بکش رو تخت لباسم و کفشم رو در اوردم و خوابیدم دختره دوس نداشت ماساژ بده ولی تو عمل انجام شده قرار گرفت و گفت مثل برادرم میمونی و شروع کرد یه چند دیقه ای ماساژ داد بعد گفت بسه من بلند شدم سعید جای من دراز کشید و اونم بعد چند دیقه بلند شد و دختره خیلی مشتاق نبود دوباره شروع کردیم به مشروب خوردن همین طور که تو حال خودمون بودیم سعید گفت میخوای بازی کنی من اول فکر کردم منظورش سکس هست به خاطر همین منم گفتم اره که یهو دیدم رو زمین نشست یه بطری برداشت گفت بیاید منم واسه این که ضایع نشم نشستم زمین ولی دختره بهم گفت من نمیتونم این بازی رو بکنم چون تو جای برادرم میمونی و منم از همه جا بیخبر گفتم تو هم مثل خواهرم میمونی با این که خیلی مشتاق نبود اول رفت برقا رو خاموش کرد و اومد نشست شروع کردیم به چرخوندن که اولین نفر من افتادم و خیلی سوپرایز شدم چون بهم گفتن هر کی بیفته باید یه چیزی در بیاره منم تازه فهمیدم داستان چیه اولین سوالی که دختره ازم پرسید تو ایران دوست دختر داشتی منم گفتم اره بطری رو چرخوندیم دوباره من و دختره افتادی ازم پرسید تا حالا شده دختری رو ببینی که به خوای بکنیش من که تعجب کرده بودم فهمیدم این بازی با ورژن ایرانیش خیلی فرق داره خلاصه چرخونیدم و چرخونیدم تا که کامل هممون لخت شده بودیم ولی رو الت هامون لباس گذاشته بودیم هر چی بازی میگذشت سوالا و درخواست ها سکسی تر میشد از نشون دادن پوزیشن سکسی که دوست داری و لب گرفتن و ماساژ دادن هم تا دست زدن به کیر و کس هم ولی تو همه این مدت من دوست نداشتم به دختره نگاه کنم چون میدونستم کیرم شق میشه همین طور که داشتیم بازی میکردیم ازش پرسیدم داری به چی فکر میکنی که گفت واقعیت من یخورده داغ شدم یهو دیدم سعید سرش رو گذاشت رو کس استفانی و دراز کشید رو کسش لباسش رو گذاشته بود گفتم چیکار میکنی گفت میخوای تو هم دراز بکشی گفتم اره دوست دارم دراز بکشم منم سرم رو گذاشتم ولی ده ثانیه بیشتر نتونستم دوام بیارمو چشمم رو بستم و شلوارشو از رو کسش برداشتم و میخواستم لیس بزنم که دستش رو گذاشت رو کسش از بالا هم فکر کنم سعید هی میخواست بده دهنش و ممه هاشو میمالید و صدای خنده های هیجانی دختره داشت دیوونم میکرد ولی اون مقاومت میکرد و هی میگفت وایسید چند دیقه ای مقاومت کرد و منم هی داشتم دستش رو که رو کسش بود لیس میزدم بعد چند دیقه که دید ما ول کن ماجرا نیستیم دستش رو برداشت و گذاشت لیس بزنم کس لیسی خیلی حال میده بهترین حسی بود که تا حالا داشتم حتی از کردنش هم بیشتر حال میده بعد چند دیقه سعید گفت بلند شید بریم رو تخت من دست دختر رو گرفتم رفتیم رو تخت سعید شروع کرد از کس کردن دختره منم رفتم دست دختره رو گرفتم گذاشتم رو کیرم واییی خیلی سفت گرفته بود تو اون دستای تپلش کیرم داشت درد میگرفت میخواستم فقظ ولش کنه بعد از چند دیقه به سعید گفتم بیا جاها عوض قبول کرد سعید رفت رو سینه دختره نشست و داد دهنش و من کیرم رو چند بار رو کسش کشیدم تا سوراخش رو راحت پیدا کردم و زدم توش واییی عجب کسی بود داغ و خیس چند دیقه از کس کردم ولی چون زیاد کیرم بزرگ نیست نمیتونستم راحت تلمبه بزنم بعد از چند دیقه سعید گفت حالا داگ استایل دختره حالت داگ استایل گرفت و سعید داشت از کس میکردش و منم از جلو داده بودم دهن دختره خیلی بد ساک میزد همش با دندون میگرفت بعد چند دیقه جا هامون رو عوض کردیم من رفتم از پشت کردم تو کسش بعد یه چند دیقه تلمبه زدن ابم اومد و در اوردم و ریختم رو کونش ولی اونا دوباره ادامه دادن منم که نمیدونستم باید چیکار کنم رفتم پاین تخت چند ثانیه ای نشستم بعد چند دیقه دوباره بهشون ملحق شدم و دادم دهن دختره ولی خیلی پشیمون شدم چون هی با دندون میگرفت و باز هم نوبت من رسید که از کس بکنم چند بار جا ها مون رو با سعید عوض کردیم و دوباره بعد از نیم ساعت ابم اومد و ریختم تو کس دختره این دفعه من رفتم شرتم رو پوشیدم چند دیقه بعد دختره گفت من خسته شدم و دیگه سکس نکردن ساعت حدودا 7 صبح بود من لباس پوشیدم موقع خداحافظی دختره بهم گفت ادم باش منم بهش گفتم من یه پسرم و بعضی وقت ها نمیتونم جلو خودم رو بگیرم و ازم قول گرفت که به برادرم هیچی نگم من خدافظی کردم و رفتم ولی سعید اونجا موند و هنوز نه دختره ارضا شده بود نه سعید بعدا که از سعید پرسیدم گفت تو که رفتی دوباره ما سکس کردیم و هر دومون 3 بار ارضا شدیم این یه داستان نیست و کاملا اقعیته و کامنت های شما واسم خیلی مهمه نوشته

Date: August 12, 2019

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *