دوستش داشتم یه مدتی بود که بهم زنگ میزد با بچه ها تو دانشگاه مسخره بازی در میاوردیم هر دفعه یکی جواب میداد و میخندیدیم هی بهم اس ام اس میداد که خیلی دوست دارم دختر شیطونی مثل تورو ببینم تابستون بود رفتم سارخان خونه ی دوستم اونجا بودم که زنگ زد بازم با خنده و شوخی جواب دادم گفتم ستارخانم بیا اریا شهر همدیگه رو ببینیم گفت باشه واسه ظهر قرار گذاشتیم جلو گلدیس اومدم زرنگی کنم من از دور ببینمش روبروی گلدیس وایستادم زنگ زدم جواب داد گفتم کجایی گفت جلو در گلدیس _کوشی نمیبینمت یه دفعه دیدم یکی پشت سرمه که میگه من اینجام برگشتم طرف صدا دلم ریخت یه پسر با قد 188 با یه هیکل خوشگل با یه تیپ کت و شلوار روبروم بود همون تیپ هایی که همیشه تو ذهنم بود سکوت کرده بودم فقط نگاش میکردم اومد جلو و دست داد گفت خیلی وقته که منتظرم ببینمت خوشگل خانم منم قدم 171 وزنم 60 سبزه و بانمکم خندیدم گفت ناهار باهم باشیم منم از خدا خواسته قبول کردم فکر نمیکردم یه اس ام اس اشتباه همچین کسی رو سر راهم قرار بده بعد اونروز رابطه مون زیاد شد میترسیدم بهش اعتماد کنم اما داشتم عاشقش میشدم یه روز وحید اومد دنبالم و بعد کلی چرخ زدن گفت یه سری وسایل میخواد بریم از خونشون برداره و بعد منو برسونه خونه رفتیم جلو در خونه شون بهم گفت بیا بالا که من نرفتم هی اصرار کرد و میگفت تو به من اعتماد نداری که نمیای مجبوری رفتم بالا جلو در اپارتمان وایستادم و حتی کفشامو در نیاوردم وحید اوممد سمتم و دستم و گرفت کشید به سمت اوپن اشپز خونه مقاومت کردم اما زورم نرسی و کنار اوپن وایستادم صورتشو اورد که بوسم کنه نذاشتم خندید و ولم کرد گفت نمیخورمت نترس دیدم وسط پدیرایی وایستادم باکفش وحید رفت تو اتاق که وسایلشو برداره منم کفشامو در اوردم وایستادم جلو اشپزخونه اومد اما یه جور خاصی بود دوباره اومد سمتم روبروم وایستاد و گفت من دوستت دارم بفهم اینو منم نیشخندی زدم و گفتم فهمیدم تو یه چشم بهم زدنی بغلم کرد و منو برد تو اتاق منو چسبوند به دیوار و شروع کرد به لب گرفتن سغی میکردم از خودم دورش کنم اما زورم نمیرسید هلش میدادم که یه لحطه نمیدونم چی شد رفت عقبو خورد زمین من فرار کردم کفشامو پوشیدم و اومدم از خونه بیرون رفتم سمت خیابون میدیدم داره پشتم میاد اما تا بهم برسه سوار تاکسی شدم و رفتم پشت سر هم زنگ میزد و اس میفرستاد که نپار غلط کردم دوستت دارم من جوابشو ندادم یک هفته شبانه روز زنگ میزد و اس میداد که بعدش پفت میخوامت میخوام باهات ازدواج کنم بعد و قرار شد که منو به مادرش اشنا کنه یه روز مامانش زنگ زد وناهار دعوتم کرد اومد دم دانشگاه دنبالمو با هم رفتیم خونشون و من بامامان و خواهرش اشنا شدم قرار خواستگاری گذاشته شد دیگه بعد چند ماه هم بهش وابسته شده بودم هم دوستش داشتم تا یه روز با یکی از دوستاش اومد دنبالم گفت تا کرج بریم و بر گردیم دیگه بعد خواستگاری خیالم ازش راحت بود بهش اعتماد کرده بودم رفتیم خونه ی دوستش دوستش رفت بیرون که وسیله بگیره بیاد وحید اومد سمتم بر عکس دفعه قبل که ممانت کردم رفتم تو بغلش و شروع کردیم به لب گرفتن وحشیانه ازم لب میگرفت منو محکم بغل کرد به زور نفس میکشیدم اما دوست داشتم محکمتر بغلم کنه منو انداخت رو تخت ازم یه لب گرفت بعد اروم اروم گردنمو میخورد منم با گفتن یه جمله ی دوستت دارم بهش انرژی اضافه دادم خیلی تند لباسامو در ا رد رفت سمت کسم شروع کرد به خوردن داشتم میمردم سرش و فشار میدادم سمت کسم حسابی حشری شده بودم زبونشو که میکرد تو کسم داشتم از لذت میمردم بلند شد و بر عکس خوابد و گفت نگار بخور منم که شهوتی بودم کیرشو گرفتم و کردم تو دهنم شروع به خوردن و اونم کسمو میلیسد دیگه اه و ناله های جفتمون در اومد بلند شدو اومد روم پاهامو باز کرد کیرشو کشدی رو کسم روم نمیشد بگم وحید بکن فقط اه وناله میکردم که یه دفعه وحید کیرشو با شدت و فشار کرد تو کسم جیغ کشیدم دردم گرفته بود افتار رومو ازم لب گرفت و اروم کیرشو تو کسم تکون میداد وقتی ارومتر شدم بلند شد و شروع کرد به تلمبه زدن انقد تند تلمبه میزد که کیرشو زیر نافم حس میکردم کیرش 20 سانت بود با هر بار تلمبه زدنش بیشتر اه و ناله م در میومد محکم تلمبه میزد که من بدنم لرزید و ارضا شدم اما وحید همچنان وحشیانه تکیرشو تو کسم حرکت میداد که یدفعه سفت بغلم کرد و تموم اب شو توکسم خالی کرد داغ داغ بود حین اومدن ابش بار تلمبه محکم زد که فکر کنم ابش تا داخل رحمم هم رفت کنار هم داراز کشیدم ادامه دارد نوشته دختر
0 views
Date: July 2, 2024