دختر تهرون بیا مخ میزنم جون بیا

0 views
0%

سلام بچه ها نمیخوام داستان سرهم کنم فقط میخوام بگم من فقط یه بار دوست دخترمو کردم اوایل نوجوانی هم چندتا کونی من مال انزلیه ام برام تهران کار خورد تو یه شرکت برق اومدم تهرون بعد یه مدت بخاطر اخلاق باهالم کلی رفیق پیدا کردن یکیش امید بود که همه پور بهلول صداش میکردن از اون کوس باز ها بود بعد یه مدت رفاقت و الوات گری و مشروب خوری گفت بزار حال کنیم پایه ای منم که انزلیچی پایه هر جور کوس بازی گفتم چه حالی گفت جنده بازی گفتم هستم آقا سریع زنگ زد به جان خودم ۲۰مین نشد دو تا کوس اومدن هر دو تا هم با امید کوسکش کلی جنده بازی کرده بودن منو که دیدن گفتن جدیدی گفتم اختیار دارین کهنه کاریم افتخار دیدنتون رو نداشتم گفت معلوم میشه آقا از نوع عرق خوردیم کم کم لخت شدیم من با همون که لاس زدم شروع به لب بازی کردیم سریع امد سراغ کیرم تند تند ساک میزد یهو دیدم امید با اون یکی رفته ته آلاچیق تو حیاط کسخل شده بود منم آهنگ دختر تهرون بیا مخ میزنم جون بیا رو گذاشتم رو آخر گرفتم سرپا برگردوندمش یه پاشو گزاشتم رومیز از پشت تند تند با آهنگ میکردم تو کسش یعنی میگم تندا کم کم نالش اوج پیدا میکردمنم تند تر میکردم کسش شده بود باطلاق خابوندمش روزمین لنگاشو دادم بالا گذاشتم توش وای یادم میاد کیرم راست میشه عین چی داشتم میکردمش کیرم داغ کرده بود آهنگ رو از اول گذاشتم از کون انداختم داد زد گفت زیاد نده منم حرفشو تخمم نمی دونستم تند تند تا آخر میکردم جیغ میزد فحش میداد میگفت کسکش بس کن منم بدتر میکردم دادش با آهنگ و صدای تالاخ تلوخ یکی شده بود مستم بودم اصلا یه حالی بود دیدم داره آبم میاد آوردم بیرون یکم وایسادم آروم شم از نو آهنگ رو گذاشتم لامصب خوراک کس کنیه این آهنگ اون بدبخت حال ناله نداشت یه پاشو برگردوندم جوری که کش بین پاهاش باشه از پشت روش به حالت سگی وایسادم گزاشتم تو کسش پالا پایین میکردم نه جلو عقب بالا پایین بالا پایین دیگه داشت آبم میومد کیرمو در آوردن گفتم بهش بخور گفت حال ندارم کیرمو انداختم دهنش خوابیدن روش تلمبه زدم آبم داشت میومد تا ته کردم تو حلقش کیرمو آوردم بیرون سرفه زد حالم بهم خورد درو واکردم حیاط رو دیدم دیدم امید داره کس دختر رو عین چی میخوره رفتم جلو دگبه امید گفتم اون دختره کارت داره حرکت کرد سمت خونه من سریع شروع به خوردن لبهای این دختره کردم کیرمو دادم گفتم بساک خواب بود اونم با ناز لیس میزد داشت کم کم راست میشد یهو امید گفت فرهاد چکار کردی خوار دخترو گاییدی بیل برو اونور تا تلفات بیشتر ندادی منم بیخیال شدم فقط یکم انگشتنو کردم تو کست بعد کردم تو دهن دختره که امید گفت سییکتییییییییییییررر گوش کر شد منم رفتن بالا دیدن دختره رنگ به صورت نداره داره گریه میکنه گفتم بیا بریم حموم کنین گفت برو عوضی هرزه خندم گرفت گفتم من هرزه و جندم یا تو گفت به تنهایی که من جنده نمیشم پس تو هم جنده ای گفتم بیا برو جنده رو چی به حرف فلسفی فردا کس بدی این چیزا یادت میره دوش گرفتم بی خدافظی رفتم ولی تهران پر جندست حال کنید تین ماجرا مال بهار۹۱ نوشته فرهاد

Date: March 20, 2020

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *