با سلام به همه دوستان شهوانی. این داستان من مربوط میشه به سال پیش که به دانشگاه آزاد گرگان رفته بودم.تا جایی که بتونم سری شروع میکنم و سری هم تموم میکنم که سرتونو درد نیارم. 2-3 هفته بود که رفته بودم گرگان رفته بودم خوابگاه اما با 3 تا از بچه ها تصمیم گرفتیم که یه خونه اجاره کنیم.بعد از یه هفته دیگه یه خونه کوچیک و خوب با اجاره کم گیر آوردیم.خونه هم تو منطقه خوبی بود. باید اینو بگم که اتاقی که من برای خودم برداشتم پنجرش پشت ساختمون بود.بعد از 6-7 روز که اونجا مستقر شدیم متوجه شدم که خونه رو به رو مون 2 تا دختر دارن.خوش هیکل و سکسی.رفته بودم تو کفشون. یه روز که اومده بودم دمه پنجره دیدم یکی از همون دخترا داره موهاشو درست میکنه.اینکه من دیدمش بخاطره این بود که پرده اتاقشو زد بود کنار. نمی دونم چی شده که اومد جای پنجره اتاقش. منم خودمو زدم به اون راه که اصلا هیچی ندیدم.ولی یه نگاه کوچی که به من انداخت. روز ها با دید زدن من به اتاقش میگذشت.یه روزی که اومدم جای پنجره دیدم اون زود تر از من اومده.بهم نگاه کرد و سریع رفت تو خونه.یه دفعه دیدم چراغ اتاقشو خاموش روشن میکنه.با خودم گفتم داره یه علامتی میده.منم رفتم چراغ دادم بهش.همین تور روز ها میگذشت که یه روز سرو صدا شده بود خونشون. خواهر بزرگش با مامانش دعواش شده بود.اونی که من دیدش میزدم کوچیک تره بود.19 سالش بود.بزرگه هم 24 سالش بود.خلاصه خواهر بزرگش دعوا کرده بود با مامانه و از خونه زد بیرونو رفت.بعد از ظهر شد و هوا کم کم تاریک شده. باز از خونشون سرو صدا اومد..اون یکی هم با مامانه دعوا کردو زد بیرون. با خودم گفتم بهترین موقع اس که برم سراغشو دلشو بدست بیارم. رفتم پایین دیدم سره کوچه اس. رفتم پیشش و گفتم سلام. – سلام -شناختی -نه -من همون پسره خونه رو به رویی هستم. – اها..امرتون. -راستش من دعوای بین شما و مامانتونو متوجه شدم.گفتم که اگه میخواین میتونید بیاید پیشه من. -نه.ممنون. -چرا ؟؟تعارف میکنید.؟ -نه.راستش من شما رو اصلا نمیشناسم. -اینکه دلیل نشد.بیاید پیشه ما اگه هم دوست نداشتید میتونید برید. -اوکی ولی مامانم نباید منو ببینه که میام خونه شما. -اوکی. بعد الکی وا نمود کردم که گوشیم زنگ زده.رفتم اونور و به دوستام که تو خونه بود زنگ زدم و بهش گفتم که دارم یه دختر میارم.به بچه ها خبر بده.ما 4 نفر بودیم تو اون خونه. دختره رو بردم تو خونه.اومد تو و بچه ها رو دید.گفت من فکر میکردم شما تنهایید.بردمش تو اتاق و یکمی قضیه رو براش آروم کردم. از خودم گفتم و اونم از خودش گفت بهم.انقدر زود باهام گرم گرفت که برداشت گفت که علت دعوای خواهر بزرگم با مامانم این بوده که خواهرم شبا دیر میومده خونه.راستش اون شبا با پسرا هست.فهمیدم که خواهرش جندس.!!بهش گفتم تو چرا دعوا کردی و گفتم منم به خاطره طرف داری از خواهرم.!! بهش گفتم تو اتاق بشینه تا یه چایی براش ببرم.رفتم بیرون و قضیه رو سری به بچه ها گفتم.اونا هم به کیر مالوندن اوفتادن و گفتن همین امروز باید ترتیبشو بدیم. رفتم تو اتاق و رفتم کنارش نشستم.بهش گفتم مانتوتو در بیار.راهت باش. مانتوشو که در آورد یه تاپ زرد زیرش داشت که تا بالای نافش بود.سوتین سفیدشم دیده میشد..با هم به حرف زدن افتادیم و از زیر زبونش ازش حرف کشیدم.معلوم شده که خودشم جندس.بهش گفتم بدنه خوبی داری.!.گفت میدونم تو چه فکری هستی.!!!!گفتم چی میگی تو بابا.!گفت حرفای ضایع تو با دوستاتو که از اتاق رفتی بیرونو شنیدم.گفتم که دوستام از اینکه تو اومدی اینجا خوشحالن و شهوتشون زده بالا.گفت یعنی میخواین ترتیبمو بدین.(با خنده)گفتم که اونجوری که تو از خودت تعریف میکنی هر کسی دوست داره باهات رابطه برقرار کنه.اومد نزدیک تر و دمه گوشم با شهوت تمام گفت مرسی.پشت گردنمو بوسید و کارو شروع کرد.دوستامو خبر کردم و لخت اومدن تو و صحنه ای که لبامون رو لبای هم بود رو دیدن.اومدن نزدیک تر و یهو دختره گفت : میخوام به همتون یه حال درستو حسابی بدم.پردمم بازه.از جلو و عقب میدم..بعد از این حرفی که زد بچه ها اومدن جلو و دختره برای همشون یه ساک باحال زد و شروع کردن به کردن.اول یکی از دوستام که اسمش رامین بود کرد تو کوسش و گفت : وای پسر چقدر گشادی..!!! رامین در آورد و با یکمی زور کرد تو کونه دختره که دختره با آه و ناله افتاد.رضا یکی دیگه از دوستام که کیر بزرگ تر و کلفتری نسبت به بقیه داشت کرد تو کسه دختره و شروع به تلمبه زدن کردن.فکر کنم تا موقعی که من میخواستم دختره رو بکنم یه 3-4 باری ارضا شده بود.دیگه آبه رضا و رامین داشت میومد که من بهشون گفتم کثیف بازی نکنید که نوبت من میشه حالم بهم نخوره.رامین آبش زود تر اومد و نتونست کنترلش کنه.سریع کیرشو در آورد و ریخت رو سینه های دختره.منم که میخواستم سینه های دختره رو بخورم از این کار منع کردم.آبا رو رو سینه هاش مالید.رضا هم به محمد که یکی دیگه از بچه ها بود گفت که براش دستمال ببره و اونم آبشو تو دستمال کاغذی خالی کرد.من میخواستم از کس بکنمش که محمد با اصرار زیاد گفت برو از کون بکن.منم گفتم باشه.محمد رو زمین دراز کشید و دختره کسشو رو کیره محمد تنظیم کرد و نشست روش.منم از پشت کرددم تو کونش..وای چه کونی داشت.!!با هر ضربه ای که میزدم روناش و کفل های کونش میلرزید..!!جیغ و داده دختره شروع شده بود و میگفت جرم بدین..!!با این صدا ها ما بیشتر شهوتی میشدیم و ضربه ها رو تند تر میکردیم.محمد آبش اومد و کیرشو در آورد منم مجبور شدم در بیارم.محمد آبشو رو صورت دختره خالی کرد.من هنوز آبم نیومده بود که گفتم میخوام از جلو بکنمت.اونم گفت باشه و پاهاشو داد بالا.کسش گشاد شده بود و زیاد حال نکردم.دادم یکم برام ساک زد و دوباره کردم تو کونش.نمیدونم چرا آبم دیر اومد.خلاصه شدت ضزبه هامو زیاد کردم.کیرمو در میاوردم و دوباره میکردم تو کونش.با شدت میکردمو اونم جیغ میکشید.کم کم آبم داشت میومد.در آوردمو گذاشتم تو دهنه دختره.برام ساک زدو آبمو تو دهنش خالی کردم.بعد افتادم زمین.رامین و علی رفته بودن خودشونو تمیز کرده بودن.محمدم تو حموم بود.بعد از یه ربع منم رفتم حموم.خودمو داشتم میشستم که دختره هم اومدو گفت اشکالی که نداره.منم گفتم نه.وای..وقتی رفت زیر دوش قطره های آب میرفت رو کونشو لیز میخورد پایین.منظره کونش در حالت ایستاده خیلی توپ بود.کیرم شق شده بود.رفتم با دست به کونش ضربه زدم و گفتم یکمی خم شو.کونشو باز کردمو یکم سوراخشو شستم و یکمی خوردم.بعد دوباره کیرم کردم تو کونش و دوباره کردمش.کونی داشت که تو عمرم ندیده بودم.میلرزید..واییی.آبمو این دفعه تو کونش خالی کردم.خلاصه بی حال خودمونو شستیم و رفتیم بیرون.بعد از 1 ساعت دختره لباساشو پوشید و به یکی زنگ زدو اومد دنلباشو رفت..واقعا جنده بود.ما یک سال تو گرگان بودیم و تو این یک سال 3-4 بار ترتیبشو دادیم.علاوه بر ما به همه میداد.ولی دنبال خواهرشم بودیم که یه بار اومد و منو رامین کردیمش.اونم زیاد تعریف نداشت.کسش گشاد بود.کونشم به خواهر کوچیکش نمیرسید ولی سینه هاش بزرگ و خوردنی بودن. به هر حال ببخشید زیاد طولانی شد. منتظر نظراتتون هستم. ممنون
0 views
Date: May 11, 2018