دختر خاله تنهای من

0 views
0%

سلام دوستان من براي بار اول دارم داستان مينويسم و اميدوارم خوشتون بياد راستش داستانى كه ميخوام براتون بگم بر ميگرده به يك سال پيش من تو هنرستان درس ميخوندم و براي اين كه زياد به خونه نميرفتم خيلي كم از اتفاقهايى كه ميافتاد خبردار ميشدم مثل اينكه بعد از 5 ماه فهميدم پسر داييم بايكي از دختر خاله هام ازدواج كرده و خب از خودم بگم بعدهم بريم سراغ داستان من پوستم تيره است ولي صورتم كج كوله نيست قيافه قابل قبولي دارم چشام قهوه اي روشن قدم 175وزنم 70و چون از موقعى كه ميتونستم كار كنم ميرفتم سر كار بدن نسبتا خوش فرمي دارم حالا داستان من خانواده ما توى شهرستانى كه به دنيا اومده بودم زندگي نميكردند يك شهرستانى نزديك همون شهرستان بوديم و من براي درس رفته بودم يه جاي ديگه ولى فاميلاي ما توى شهرستان محل تولدم بودن من تقريبا هفته در ميون ميرفتم شهرستان محل تولدم سر خاك مادربزرگم چون من خيلى دوستش داشتم ميرفتم شهرستان ولى خونه كسى نميرفتم بعد از يك ساعت باز برميگشتم محل تحصيلم بعد از ازدواج دخترخالم بامن بيشتر رابطه داشت يه مدت كه گذشت ديدم ازم شارژ ميخواد و ميگفت بعد بهت ميدم منم دو سه بار بهش دادم كم كم وقتى ميرفتم شهرستان خونه اونا يه سر ميزدم وهيچ وقت پسر داييم خونه نبود تااينكه يك شب بااسرار دختر خالم ايستادم خونشون تازه اون موقع بود فهميدم دختر خالم به زور پدر مادرش ازدواج كرده و هيچ علاقه اي به شوهرش نداره شوهرشم به بهانه كار ميره تهران و تايك ماه اصلا بهش سر نميزنه خلاصه اون شب تاصبح بامن درد دل ميكرد چون من مورد اعتمادش شده بودم بين حرفاش بهم گفت براي اينكه كمبود محبت رو كه از طرف شوهرش بود رو جبران بكنه بايه پسر ديگه رابطه تلفنى داره انگاراتيشم زده باشن داغ كردم بااينكه ميدونستم شوهرش به هيچ عنوان ارضاش نميكنه ازهيچ لحاظ نه عاطفى نه جنسى ولى بهش حق چنين كاري رو نميدادم داشتم سرش داد ميزدم كه يه هو جاي كبودى يادگاريهاي شوهرش رو بهم نشون داد واين كارش مثل اب روى اتيش بود نميدونم چى شد يه هو بغلش كردم سرش رو گذاشتم رو سينم اونم شروع كرد گريه كردن بعد از اينكه سبك شد بهش فهموندم اين كارش اشتتباه و ممكن ابرو ريزى بشه واسه همين با پسره بهم زد واز اونجا رابطه تنگاتنگ ما شروع شدهرموقع ميرفتم شهرستان خونه اونا بودم و تبق معمول شوهرش نبود يه شب بهم گفت ارش گفتم چيه مينا گفت تو خيلى خوبى اكثر نيازهام رو برطرف ميكنى ولى يك چيز هست كه روم نميشه بگم گفتم من باتو كه اين حرفارو ندارم هرچى دلت ميخواد بگو گفت قول ميدى منطقى برخورد كنى گفتم اره گفت من از لحاظ جنسى اصلا ارضاء نميشم انگار برق سه فاز گرفت منو از جا پريدم گفتم چى دوباره تكرار كرد و ياد اورى كرد كه قولم يادم نره سعى كردم كه خونسرد باشم اون گفت اگه نتونم خودم رو خالي كنم باز شايد برم طرف دوست پسر من كه تحريك شده بودم بدون اينكه حدفي بزنم نگاهش ميكردم وقتى به خودم اومدم ديدم زل زده به كيرم كه داشت شلوار راحتيم رو پاره ميكرد اروم اومد بغلم كرد لباش رو گذاشت رو لبام كه گر گرفتم داشتم ديوونه ميشدم منم حشرى شده بودم بردمش اتاق خواب و بى مقدمه شروع كردم لباساش رو كندن حالا فقط شرت داشت واى چه بدن نرمى بااينكه اولين سكس من بود ولى خوب ياد داشتم چيكار كنم چون فيلم زياد نگاه ميكردم شروع كردم خوردن سينه هاش كه سايزشون75بود تو اسمونا سير ميكردم كم كم ميرفتم پايين ديگه اماده بود براى كردن ولى خواستم با زبون ارگاسم بشه رفتم سمت كسش از روى شرت زبون كشيدم يه اهى كشيد كه فكر كردم ارضاء شد وقتى اون رو لخت كردم از خودم يادم اومد كه هنوز لباسام تنم بود سه سوت درشون اوردم كيرم مثل فنر افتاد بيرون تا ديد چشاش چارتا شد گفت اين رو ميخواي كجام بكنى منم گفتم همه جات بعد رفتم پايين شروع كردم كس خوردن راستى كير من 18سانت اما كلفت اون ديگه نفسش داشت بند ميومد هى مگفت بخور همش رو بخور تااينكه ارضاء شد واروم گرفت حالا نوبت اون بود كه هنرش رو نشون بده شروع كرد ساك زدن ولى همش رو نميتونست بكنه دهنش حالت69بوديم گفت ارش من كير ميخوام منم خوابوندمش روى تخت كيرم رو ميمالوندم دم كسش ولى نميكردم تو ولى اون طاقت نداشت پاهاش رو دور كمرم قلاب كر و به سمت خودش فشار داد به علت خيسى كسش كيرم تا ته رفت تو كه جيغ كشيد پاره شدم ميخواستم درش بيارم نذاشت گفت ارش محكم بكن من كه ديوونه شده بودم تند تند تلمبه ميزدم اون بار دومش بود كه ارگاسم ميشد منم داشتم ارضا ميشدم گفتم كجا بريزم گفت بريز تو كسم قرص ميخورم شدتم روزياد كردم وابم رو خالى كردم تو كسش داد ميزد كه سوختم وقتى كيرم رو در اوردم ابم از كسش ريخت بيرون از بس كه زياد بود هردو بي حال تو بغل هم بوديم بعد يك ربع پاشديم رفتيم حموم خواستم تو حموم بزارم كونش ولى گفت واسه بار اول بس بعد از اين قضيه ازش قول گرفتم همه مشكلاتش رو به من بگه دليل اين كارم هم شوهر بي لياقتش بود اميدوارم خوشتون اومده باشه نوشته

Date: August 5, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *