نمیدونم با خوندن داستانه من باورتون میشه یا نه ولی خوندنش براتون که ضرری نداره پس بریم من یه دختر خاله دارم که 17 سالشه قدش و سانت نکردم ولی حدودایه 170و داره پوستش گندم گونه و استایلشم که سکسیه اتفاقا همین استایلشه که همیشه باعث میشه من با دیدنش یه جوراییم شه اوایل من یجورایی عاشقش بودم ولی اون زیاد تحویل منو نمیگرفت چون به قوله خودش من زیادی ظاهرم ساده بود اونم از تیریپه ساده زیاد خوشش نمیومد حالا که گفتم ساده پس بزارید حداقل یه کوچولو خودم و براتون توصیف کنم اسمم علی و 20 سال سن دارم قدم 178 و رنگ پوستمم سفید گندمی چهار شونه زیاد از خود تعریف نباشه ولی یه برگ برنده هایی تو ظاهرم دارم البته بگم زیاد خوشگلم نیستم اوایل زیاد به ظاهرم نمیرسیدم نکنه فکر کنید که چفت و چول بودم نه تیریپم ساده بود ولی الانه خوب هر چی سنه ادم میره بالا تر خوب فکر و عقیدشم هی متفاوت تر میشه دیگه رو مد هستم مدل مو و این جور چیز ها خوب زیاد حاشیه نرم دیدم این استایلش و و اون خوشگلیاش دختر خالمو میگم خیلی منو جذب کرده یا رک بگم حشریم میکنه لباسایه تنگ که حتی یه بار که رفته بودیم خونشون با شلوار استرج صورتی اومد جلوم که حالا نمیدونم حواسش نبود چی بود ولی اون کسه خوشگلش از وسط دو قاچ شده بود شکلشو یعنی میشد حدس زد از اون جا بود که من حشری شدنم با اون صحنه نسبت به دختر خالم به حد خودش رسیده بود یعنی اگرم با چادر میدیدمش باز این صحنه میومد جلو چشام باز یهو یه جورایی میشدم حالا قرار شد یه پنج شنبه با خانواده خالم اینا و ما بریم بیرون که قصد کردم مخشو دیگه تیلیت کنم همون شب چون دیگه طاقتم به سر اومده بود پس دستشو هی میگرفتم میگفتم بیا بریم بچرخیم تو پارک یه ذره پیاده روی کنیم اون قبول کرد ولی تو راه که تنها بودیم کسیم باهامون نبود پس باید سره حرف و از یه جا باز میکردم من حرف میزدم ولی اون زیاد با حرفام مچ نبود باز بی تفاوت بود ولی من فهمیدم از چه دری دیگه وارد شم منم بی تفاوت شدم و هی با گوشیم ور میرفتم و هی الکی زنگ میزدم اره تصمیم گرفته بودم حسودش کنم هی میگفتم الکی پشت تلفن خوب کجایی عزیزم اونم هی گوشش و برا شنیدن بهتر حرفام پشت تلفن گوشش و تیز میکرد هی قربون صدقه الکی پشته تلفن خیلی کنجکاوش کرده بودم تا اینکه وقتی تلفنم تموم شد اون گفت کی بود گفتم کسه خاصی نبود اون گفت که اگه نبود این قربون صدقه ها از کجا میو مد اصلا بهتره که تو با اونی ه قربون صدقش داری میری باشی و من اینجا ام که با تو باشم و اینا ولی تو نسبت به من بی تفاوتی من میرم و فلان بمان بیا برگردیم دیدم باید یه ذره طناب بدم خدمتش و طنابه ونم تو دستام بگیرم ول نشه گفتم من تو داری بی تفاوتی میکنی این مسئله باعث شده بود یه کم از غرورش کم شه خودش و به بیرون برام بروز بده خیلی از تکنیکه حسود کردن طرف حال کرده بود انگاری تو امتحانه فنه فیتیله پیچ کردنه میزبان قبول شده بودم هیچی دیگه با هم کم کم تو صحبتا مچ شدیم که حتی به جایی رسید که حسمونم بهم گفتیم که قبلن چه حسی داشتیم فکر میکردم فقط من عشق تو وخودم جوونه زده بوده یا به عبارتی نوعی شهوته شبیه به عشق ولی دیدم نه اونم انگاری اره خوشحال شدم با خودم گفتم من راضی اون راضی پس گوره بابایه ناراضی انقدر تو ابرا بردمش که اون یه جورایی گرم شد منو چنان بقل کرد که گفتم الان یکی ببینه چی میگه با خودش میشه خدا رو شکر شب بود اگرم کسی میدید زیاد معلوم نبود خوب خوبیه پارکایه جنگلی همینه دیگه که در این مواقع گوشیم زنگ خورد مامانم بود گفت کجایید گفتم هیچی بالایه یه تپه ایم تا نیم ساعت دیگه میاییم طرف شما خوبیه قضیه هم اینجا بود که دیلیله دو نفری اومدنمون بیرون از طرف خالم موجه بود چون گفته بود که سمانه میخواد بره یه چرخی تو پارک بزنه ولی چون هم شبه و از اون طرفم که از تاریکی میترسه و فلان بمان تو باهاش باش خاله جان بیچاره خالم نمیدونست که گرگ این جنگل تنها منم ههههههههههههههههههههههه میگفتم دیدم رفته تو حس لبایی ناخواسته اومد سمته گونه هام که انقدر لطیف بود منو با لمس کردنه گونه هام اتیش زد منم رفتم تو کار بوس بازی دیگه شروع شده بود انگاری وقتش منم گفتم خیلی خیلی دوست دارم داشتم ولی تو باورت نبود و خلاصه از این کس و شعرایه رایج که خودتونم علامش هستیت ولی الان کم شده اونم در جواب گفت من اگر بهت محل نمیدادم چون تو اوایل یه بار دستم و پس زدی اره یادم داشت میومد من یه بار همچین کاری رو در حقش کرده بود ولی خوب اون بار بچه بود انقدر تر گل ور گل یا کس نشده بود که کم کم وقتایه رفتن بود هورا مخ زدم در حده لالیگا اینا گذشت تا اینکه یه روز تل خونه به صدا در اومد که من ور داشتم اتفاقا گوشی رو خالم بود گفت علی امروز وقت داری بیایا خونمون گفتم چطور شک کردم گفتم حتما لو داداه که چه حرفایی تو پارک بینمو ن رد و بدل شده که دیدم نه خدا رو شکر یه نفسه راحتی کشیدم گفت بیای خونمون به سمانه گیتار یاد بدی و تو که درس ت خوبه بعدش ریاضی بهش یاد بدی ضعیف شده تودرسه ریاضی از این حرفا باز شک کردم نکنه مچ گیری باشه من تنها با دخترش گفت نمیخوام کسی دیگه بیاد بهش یاد بده نمیشه غریبه رو راه داد و کلاسم که بیشترش الان خصوصی شده خوب راست میگفت بیشتره کلاسا ام که الان استادش مرده گفتم باشه بعد ظهر روونه خونشون شدم وقتی رسیدم خالم اماده بیرون رفتن بود گفت من دارم میرم بیرون گفتم کجا گفت دارم میرم بیمارستان عیادت اقا وحید اومده دنبالم پدر سمانه از سره کار منم که حوصله صدایه این گیتار و ندارم و بهت دیگه سفارش نکنم مواظبه خودتون باشید تا از جلو دره راهرو رف منم گفتم به به بهتر از این نمیشه وقتی کفشامو در اوردم رفتم تو حال دیدم یدونه از اون لباس خوشگلاش و پوشیده یدونه شلوار جین تنگ با یه تاپ سیاه خانم میخواسته مامانیش از خونه بره بیرون بعد خودش و نشون بده جوووووووووووووون به به گفتم چطوری خوبی گفت اره تو چطوری و از این حرفا که بهتر از این دیگه نمیشد دستم و گرفت گفت بیا بریم تو اتاق رفتیم گفت لباست و در نمیاری علی گفتم اها حواسم نبود گیتارش و برداشتم که بهش اکوردارو یاد بدم یه نیم ساعتی که گذشت تموم شد کاره گیتار باید مشغول ریاضی یاد دادن میشدم که داشتم جزوش و میخوندم که سرم و بالا کردم دیدم زول زده به من با یه لذتی منو نگاه میکنه که گفتم چیه گفت خیلی دوست دارم دستم و کشیدم رو لباش اماده بود از پشته گردنش گرفتم شروع کردم به لب گرفتن اون از موهام گرفته بود باهام به پیش میودم همون طور که رو تختش بودیم خوابیدیم وقتش بود پیش روی به سمته پایین تنه باشه از لپ های کونش گرفتم فشار میدادم اون از کمرم گرفته بود فشار میداد تاپش و به ارومی در اوردم دیدم هیچی زیرش نیست دو تا سینه یه تپل سفید که نوکشم از رو تاپ مشخص شده بود زد بیرون نوکش صورتی بود شروع کردم به خوردن نوکش حتی گازیم گرفتم که یه جیغ کوچولو زد اهههههههههههههه اخخخخخخخخخخخ که میگفتم جون بگو میخوام بشنوم هی میخوردم به اه اه انداخته بودمش و بوس بارون کردنه شکمو وسطه سینشو پیشونشواغاز کردم که هی داغ ترش میکرد وقتی به شلوارش رسید دو تایی باهم شلوار و در اوردیم شروع کردم از کس خوردن با چو چولش ور میرفتم خیس کرده بود بدجوری که منو هول داد رو تخت به طوره وحشیانه با عجله شلوارم و در اورد کیرم و گرفت تو دستاش باهاش ور میرفت بالا پایین میکرد حشریم میکرد بدجوری بعد دوره لباش میکشید بهش گفتم فیلم سکسی زیاد میدیدیا گفت میخوای بزارم برات تو کامپیوترم دارم گفتم بزار یدونه از اون وحشیاشو گذاشت قضیه با گذاشتنه فیلمه اتیشی تر شد ساک زدنش انگاری ساکر حرفه ای بوده بدجور منو اغوا میکرد بعد همون جوری که خوابیده بودم کیرم و گرفت کرد تو کونش یه جیغی زد که دلم براش سوخت جر خوردم اخخخخخخ اینا رو میگفت من دل سوزیم اب میرفت بالا پایین میکرد منم هی از سینه هاش میگرفتم میخوردم اونم با دستاش کلمو میگرت به طرفه خودش ازم لب میگرفت میگفت عاشقتم بعد نوبت به تلمبه زدن شد انقدر تلمبه زدم که وقتی کیرم در اوردم سوارخش قرمز و متورم شده بود با انگشت دوره سوارخش بازی میکردم میکردم تو دهنش انگشتم وبعد دست میزدم به کسش سیلی میزدم بعد شروع کرد به ساک زدنه دوباره که ابم اومد سری گذاشت تو دهنش ابم و خورد ولی باز تو دهنش مثل شکولات قلقلگش میداد اخر یه یه ربعی خوابیدیم بقل هم گهگاهی از هم لب میگرفتیم من که خسته بودم اونو نمیدونم اخه یه 45 دقیقه این حدودا بود داشتیم حال میکردیم گفتم الاناس که گندش در بیاد خالم بیادش ولی شانس خوب بود سمانه گفت من میرم حموم تو منتظر میمونی یا بیا اصلا دو نفری با هم بریم حموم گفتم نه مادرت میاد بد میشه از حموم که اومد لخت با حوله اومد پیشم خودش و خشک کنه من باز نمیدونم ولی حشری بودم خوابوندمش رو تختش لخت از حوم اومده بود لطیف شده بود پوستش بویه مطبوعی بدنش گرفته بود که حشری ترم میکرد اون اروم خوابیده بود منم ماساز میدادم بدنشو با کسو کونش ور میرفتم بوسش میکردم داشت خوابش کم کم میبرد که تلفنه خونشون زنگ خورد مادرش بود بهش گفته بود تا یه یه ساعت دیگه خونن زیره چایی و روشن کنه پدرش خستست از این حرفا من گفتم دیگه باید برم مادرت اینا بیاین ببینن زیاد موندم شک میکنن وضعه ظاهریمم که ریخته بهم گفت عزیزم باشه برو هر چند میخوام بیشتر پیشم باشی بدجور بالا زده بود لب اخر همین که لخت رو تخت بود از گردنمم که گرفته بود گرفت ول نمیکرد گردنمو که خودم دستاش و باز کردم از دوره گردنم و منم یدونه باز لب از لبایه نازه کوچولوش گرفتم حرفه اخرشم زد که عاشقمه دوسم داره منم گفت منم همین طور هههههههههههههههههههههههههه اخر حال بود بهتر از این نمیشد از این به بعد دوشنبه ها روزه مورد علاقه منه الان دختر خالم دوست دخترمه هم دختر خالم وبوس بازیایه موقع همراهیش از دبیرستان تا خونشون برام لذت بخش ترین کار تو هفتست ممنون از اینکه تاپایه داستانه من نشستید و خوندینش قضاوت و نظر دادن و میزارم پایه خودتون هر چند میدونم از فحشاتون منو مستثنی نمیکنید ههههههههههههههههههههه نوشته
0 views
Date: August 16, 2018