دختر را اگه نکنی می پره

0 views
0%

قبل از نوشتن این خاطره می خواهم یک توضیح کوچکی بدهم دوستان گل آخه مگه مجبور هستید دروغ بگویید کسی که سکس واقعی داشته باشد به محض خواندن داستان ها می فهمد که چه کسی راست می گوید من بیشتر داستان ها را نمیخونم چون می فهمم که واقعا دروغ هستند نمیدونم چه تور دختر و زن های داستان ها اینقدر راحت تور می شوند و تن به سکس می دهند و چقدر شخصیت داستان ها سن پایین هستند سکس با فامیل ها چقدر راحت انجام می شود من خودم یک دختر دایی داشتم که مثل سگ تو کفم بود که من هم مثل خر بهش پیشنهاد عروسی دادم و جواب رد را کف دستم نهاد و یک دختر خاله داشتم که اون هم همش پا می داد ولی وقتی می خواستم باهاش سکس کنم نذاشت و آبرومنو برد من اصلا فکر نمی کردم روزی بشینم و داستان سکسی بنویسم اما در ادامه توضیح می دهم من کیبورد فارسی ندارم و اولین داستان می نویسم اگه کم و کسری هست به بزرگی خودتون ببخشید این داستان واقعی و تنها اسم خودم مستعار می باشد در ادامه هر چه قدر هم دوست داشتید فوش بدید چون حقیقتا با اشتباهاتی که کردم خودم را لایق می دونم اما اگه تونستید راهنمایی کنید شاید بتونم دوباره به زندگی برگردم چون این روز ها اصلا حالم خوب نیست سال ۸۷ بود و من ۲۴ سال سن داشتم هم کار می کردم و هم دانشگاه درس می خوندم خونه مجردی و ماشین هم داشتم هیچ کم و کسری تو زندگی نداشتم همه هم میگفتند که تیپت عالیه اما خودم زیاد راضی نبودم با یک دختر به اسم مژگان تو چت روم یاهو مسنجر آشنا شدم خیلی سریع به من شماره داد و من با ماشین جلو در دانشگاه آزاد ا و را چندین بار سوار کردم و تو شهر می چرخوندم حقیقتاً من از اون سرتر بودم اما چون تنها بودم بدم نمیومد باهاش دوست بشم بعد از چند روز ا و را به جاهای خلوت می بردم و از ا و بوس می گرفتم اما اون هیچ عکس العملی نداشت من یک روز این مژگان را به خونه دعوت کردم و اون هم قبول کرد من اولین بارم بود نه اسپری زدم و نه ترامادول خوردم اون روز را سر کار نرفتم قرار بود ساعت ۲ بیاید که من حمام کردم و وسایل خوراکی گرفتم که ساعت یک زنگ زد گفت نمیاد و این حرفش منو خیلی عصبانی کرد و من به خواب پناه بوردم که ساعت ۲ زنگ زد و گفت سر قرار هستم با ماشین دنبالش رفتم و اونو به خونه آوردم براش میوه گذشتم اصلا نخورد فیلم سوپر گذشتم اصلا توجهی نکرد من کیرم شق شده بود از پشت چسبیدم بهش و اونو به اتاق خواب بردم اول یک کم مقاومت می کرد بعد هم خیلی راحت خودش شلوار و شورتش را در آورد من با اون حال می کردم و همه جاشو میخوردم اما اون اصلا انگار نه انگار اما من نمیدونم چرا هر کاری کردم نتونستم اونو از کون بکنم و چون هم باکره بود نمیتونستم از جلو اونو بکنم دو بار براش لاپائی زدم و دو بار ارضا شدم مژگان سریع لباساش را پوشید و گفت من را به دانشگاه برسون و هنگام خداحافظی گفتم که انشاالله دفعه بعد همدیگر را می بینیم که گفت دفعه بعدی در کار نیست من هم چند روز بهش زنگ زدم اما اصلا جوابم را نداد و گفت که من با یک نفر دیگه هستم و تو هم مزاحم ما نشو من بعدا با یک دوست آشنا شدم و با هم هفته سه بار سکس پولی می کردیم و با زنان و دختران زیادی بودم و خودتون میدونید که سکس پولی لذت زیادی هم ندارد و نیازی به توضیح هم ندارد ولی همش غصه میخورم که چرا اون روز نتونستم یک دست حسابی مژگان را از عقب بکنم من تا تابستان سال ۸۸ از زندگی واقعاً لذت می بردم و حسابی حال می کردم تا اینکه از ایران خارج شدم و خودم را بدبخت کردم الان تو اروپا نه کار می کنم نه درس می خوونم همش شده مشروب سیگار اینترنت خواب تنها و افسرده هم هستم حوصله ماشین و تفریح را هم ندارم یک سال اول یک کم خوب بود زبان می خوندم و با دو زن هم سکس کردم که زیاد به من لذت نمی داد اما دو ساله هیچ رابطه ای نداشتم همش در خاطره و رویا زندگی می کنم اینجا خیلی نژاد پرست هستند و مثل سگ هم به آدم نگاه نمی کنند هر چقدر هم پولدار و خوشتیپ باشی اما چون خارجی هستی و زبان بلد نیستی نمیتونی دختر تور کنی دیسکو راهت نمی دهند اگه هم بتوونی داخل بشی دخترا بهت پا نمیدند برام دعا کنید به زندگی قبلیم باز گردم الان هم ساعت ۶ ۱۵ صبح است و من با وجود تمام مشکلات کیف پول و مدارکم را گم کردم و نمی تونم بخوابم دوستون دارم و آرزو می کنم روزی پیشتون برگردم نوشته

Date: October 7, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *