یک ماهی از آشناییم با صدف میگذشت صدف واسم خیلی خاص بود یه دختر با ظاهری ساده اما مغرور و خواستنی من از بچگی به خاطر تمایل بردگیم عاشق دختر های مغرور بودم شاید باورتون نشه اما ما ها به دلیل یه سری فعل و انفعالات ژنتیکی تنها با تحقیر شدن جنسی زیر پای خانم ها ارضا میشیم و منم مثه بقیه اینجوری بودم از پدر بزرگم بپبه پدرم یه مغازه فرش فروشی تو خیابون شانزده متری امیری و یه خونه و یه املاکی تو یوسف آباد رسیده بود و پدرمم به دلیل آلزایمر همشو به من واگزار کرده بود وضع مالی خوبی داشتیم به نسبت اقوام شاید یکی از دلایلی که صدف جذبم شده بود همین بود من شرایط جنسیم و بهش توضیح داده بودم و اونم قبول کرده بود هفته ای دو هفتصد هزارتومن بهش میدادم به علاوه تمام خرجا مثه سینما رستوران خریداش و چیزای دیگه و اونم خوب کارشو بلد بود میدونست من چی میخوام اون روز از سرکار اومده بود و مانتوی و کفش های اداریش دیوونم میکرد تا اومد تو جلوش زانو زدم گفت در خدمتتونم ارباب صدف نشست روی مبل و کفشاشو در آورد کف پاشو چسبوند رو صورتم جوراب نازک و مشکیش با بوی پاهای زنونش تو دماغم میرفت گفت بووووو بکش برده ی حقیر من پاهای اربابتو بو بکش منم با تمام وجود بو میکشیدم با شصت پاش با لبام بازی میکرد گفت حالا بخواب برده منم خوابیدم و کف پاشو با جوراب گذاشت رو صورتم وایی پاهای یک زن مغرور دیوونم میکرد داشتم مثه سگ تحقیر میشدمو لذت میبردم جوراباشو در آورد پاهای داغ و گندمیشو گذاشت رو صورتم و گفت لیس بزن حیووون منم زبونم میکشیدم کف پاش و چرک پاشو میخوردم واییی چه طعمی داشت میخوردم و میک میزدمو لیس میزدم پاهای خوردنی و خوشمزه ی ارباب صدفو انگشتای پاشو که لاک قرمز داشت میکرد تو دهنم و دونه دونه همشو میک زدم پاشنه پاشو میخوردم و پاشو تو دهنم عقب جلو میکرد با پاش به صورتم چک میزد با پاهاش با لبام بازی میکرد و یوهو پاشو میکرد تو دهنمو میگفت بخووور پاهامو و منم میخوردم یه چک زد تو صورتم و منو برد لب کونش و گوز داد تو صورتم و دهنم و گفت بخووور گوزمو منو خوابوند یه تف سفید انداخت رو پاش و گفت بخورش منم تفشو خوردم از رو پاش و بعد خرش شدم و سوارم شد چرخوندمشو یه ذره سوراخ کونمو انگشت کرد با وازلین و دو انگشتی و آخرم چار انگشتی که میگفت خوشت میاد به یه زن کون بدی هان منم میگفتم بله ارباب و کف پاشو دوباره گذاشت رو صورتم من لیس میزدم و اون برام جق زد تا ارضا شدم اون روز واقعا لذت بخش ترین روز زندگی من بود و بازم این کارهارو با هم کردیم الان تقریبا یک سالی هست نامزدیم اموالمو فروختم و باهاش رفتیم رشت زادگاهش واسه فرار از آب و هوا و یه خونه ی ویلایی گرفتیم و براش ماشین هم گرفتم و حتی جونمم واسش میدم عاشقشم و دیوانه وار میپرستمش و دارم کمکش میکنم که تا فوق لیسانس بخونه و میخوام تو زندگی به نوک قله برسونم عشقمو ممنون که وقت گذاشتید و خوندید دوستان فحش ندید لطفا چون هرکس یه گرایش جنسی داره و به خودش مربوطه نوشته
0 views
Date: September 30, 2019