دختر عمه رویایی

0 views
0%

سلام اسم من شایانه و 18 سالمه تک فرزند هستم و تنها کسی که از بچگی منو از تنهایی در میاورد دختر عمم بود که اسمش سمیراست و 30 سالشه سمیرا دختر تنها عمه من عمه زهره است عمه زهره شوهرش بیست سال پیش فوت میکنه و از اون موقع دیگه ازدواج نکرد 65 سالشه و این سمیراست که همیشه کنارشه و هواش رو داره و کاراش رو انجام میده و به همین دلیل سمیرا ازدواج نمیکنه و میگه میخوام با مامانم باشم چون تنهاست عمم یه پسر بزرگتر داره که 37سالشه اسمش سعیده و با مادر و خواهرش قطع رابطه کرده و رفت آمد نداره با عمم و چون من تک فرزندم و از بچگی سمیرا یجورایی خواهر بزرگ من بوده بیشتر اوقات خونه عمه زهره بودم خانواده تقریبا مذهبی هستیم اما عمم و دختر عمم زیاد مذهبی نیستن البته جلو پدرم رعایت میکنن اما چون من تقریبا جزوی از خودشون میدونن خیلی با من راحتند حتی شده من عمه زهره 65 سالم رو شده فقط با شرت دیدم و سینه هاش لخت بود و سمیرا هم شده که من با لباس زیر دیدمش یعنی جلو من و عمه لباساش رو عوض میکنه کلا خیلی خیلی راحت بودن حتی یه بار سمیرا با عمم دعواش شد و به هم فحش های رکیک میدادن و وقتی باهم صحبت میکردیم پرده ای در حرفامون وجود نداشت مثلا یدفعه سینه عمم کبود شده بود دراورد نشون داد یا یدفعه زیر ناف سمیرا قارچ شده بود که جلو من بهش پماد میزد یعنی شلوارش رو تا لبه کسش میداد پایین و شروع به کرم زدن میکرد حتی خوده من یه دفعه یکی از تخمام از اون یکی بزرگتر شده بود که البته شرتم رو درنیاوردم و گفتم میرم دکتر نشون میدم ولی سمیرا خیلی اسرار کرد گفت مگه ما با دکتر چه فرقی داریم این حرفا رو نداریم گفتم نمیخوام زشته چون پشمام رو نزدم حالتون بد میشه که عمم و دختر عمم خندیدن و بالاخره بیخیال شدن اینارو گفتم که در جریان باشید چقدر راحتیم و از کجا شروع شد که من حسم به سمیرا عوض شد دقیقا یادمه 15 سالم بود که اولین جقم رو زدم و فرداش میخواستیم بریم مسافرت یه دوهفته ای رو از شهر و فک فامیل دور بودیم وقتی برگشتیم بعد از دو سه روز رفتم خونه عمه زهره و یادمه سمیرا آرایش کرده بود و داشت موهاش رو شونه میکرد نمیدونم چرا یه احساسی به من دست داد انگار اون سمیرا همیشگی نبود قبلا هم آرایش میکرد اما ایندفعه انگار برای من آرایش کرده بود حال عجیبی داشتم دوست داشتم همه بدنش رو بوس کنم و توی چمشماش خیره بشم واقعا نمیدونستم چی شده اما هر چی که بود جلو خودمو گرفتم و نذاشتم کسی متوجه این حالم بشه اما تا موقع خواب همش صورت سمیرا جلوی چشمام بود چند روزی گذشت و فهمیدم که بخاطر سن بلوغ و حشر بوده که وقتی جنس مخالف رو میبینی یجوری میشی مخصوصا کسی که جلوت رعایت هم نمیکنه یه دو سالی گذشت اما دیگه طاقتم تموم شده بود حوصله دختر بازی هم ندارم و مکان مناسب هم برای اینکارا ندارم و تنها گزینه خوبی که جلوم بود سمیرا بود یه دختر خوب که مکانم داره و 30 سالشه و تو اونجایی که میدونم به اون صورت که هر روز با یه پسر باشه نیست دوست پسر داره اما تو این 30 سالش من میدونم که 5تا دوست پسر بیشتر نداشته به همینطور من هم گزینه خوبی هم براش یه سکس بی دردسر میتونه با من داشته باشه و فقط باید خودمو جوری نشون بدم که به من اعتماد کنه اما چطوری چونکه با من خیلی خیلی راحته سخت میتونم منظورمو بهش برسونم که میخوام باهات سکس کنم یعنی هر چقدر هم درمورد کص و کون و کیر هم صحبت کنیم برامون یچیز عادیه باید شوخی بدنی های بیشتری باهاش کنم اخه گاهی از جلوم رد میشد بعضی وقتا سره کیرم رو یواشی فشار میداد و به شوخی میگرفت منم هم همونطوری نوک سینش رو میگرفتم یا در کونش ضربه میزدم اما تاحالا نه به کصش دست زده بودم نه انگشتش کرده بودم ولی ایندفعه باید اینکار و بکنم و رومو بهش بیشتر باز کنم تا بتونم کاری بکنم منتظر بودم تا دوباره باهام شوخی بکنه و کیرمو فشار بده تا کسش رو با انگشتم سوراخ کنم تو آشپزخونه وایساده بودم و به اپن تکیه داده بودم و عمه زهره هم داشت غذا درست میکرد و صحبت میکردیم سمیرا اومد بره سمت یخچال که باید از جلو من رد میشد و طبق عادت کیرمو شارژ کرد منم انگشت وسطم رو انداختم زیر کسش و شصتم رو هم بالا کسش و فشار دادم مالیدم رو کسش که یکم جا خورد ولی ناراحت نشد و بدون صدا با دستاش اشاره کرد که بعدا به حسابت میرسم جلو عمه نه بعدا بهت میگم منم خندیدم و رفت بعد ناهار طبق معمول عمه زهره رفت تو اتاقش خوابید و خیلی سریع هم صدای خروپف عمه بلند شد منم داشتم تلوزیون میدیدم سمیه هم از دستشویی اومد رفت تو اتاق خودش منم دستشویی داشتم رفتم شماره یک سریع کارمو انجام دادم در دستشویی رو باز کردم و برگشتم ببندم یدفعه دیدم شلوار و شرتم با هم تا مچ پام کشیده شد پایین نتونستم دولا بشم بکشم بالا باید برمیگشتم که سرم نخوره تو در دستشویی تا برگشتم دیدم سمیرا خانوم زبونش رو دراورده و با دستش به کیره من اشاره میکنه و هر هر میخنده سریع شلوار کشیدم بالا گفتم اینطوریه گفت اره داداش اینطوریه گفتم باش سطح شوخی من یه لول رفت بالا مواظب خودت باش گفت باشه فقط با شوخی های من گریه نکنی ها هیچی نگفتم فقط شصتم رو بلند کردم براش و داشتم فکر میکردم چیکارش کنم که رام بشه فقط عزمم رو جزم کرده بودم جوری شوخی کنم که خودش بگه بیا منو بکن یدفعه رو به شکم خوابیده بودم داشتم با گوشیم ور میرفتم شصت پاش رو از شلوار که پام بود فشار داد به سوراخ کونم من سریع برگشتم گفتم عع تویی چه شصت نرمی داری قربونش برم گفت همین شصت نرم داشت کونت رو پاره میکرد دیگه منتظر جواب نموند و رفت یه دفعه داشتیم سه تایی میرفتیم بیرون عمه تو اتاق خودش بود داشت لباس عوض میکرد من و سمیرا هم تو اتاق سمیرا لباساش رو دراورد داشت با لباس زیر دنبال لباس های بیرون میگشت منم با شرت وایساده بودم سیخ کرده بودم دولا شد از توس کشو پایین میز توالت چیزی برداره از پشت چسبیدم بهش فشار دادم به کونش مثله برق گرفته ها بلند شد سیخ وایساد گفت شایان دهنت رو میگام کسکش چقدر داغ بود انتظار نداشتم حرفش به اینجا برسه که بگه چقدر داغ بود معلوم شد ناراحت نشده و فکر میکردم نقشم کم کم داره عملی میشه صبح تو حالت خواب و بیداری احساس کردم کیر خایه ام داره هوا میخوره به هر زوری بود با اینکه خوابم میومد بلند شدم دیدم شلوار شرت پام نیست یکم گیج بودم اولش نفهمیدم قضیه چیه اما یکم که هوشیار تر شدم فهمیدم از شوخی های سمیراست تو اتاق که نبود صداش کردم جواب نداد عمه زهره رو صدا کردم اونم جواب نداد بلند شدم پتو رو کشیدم دور کمرم رفتم از اتاق بیرون دیدم خونه نیستن رفتن بیرون دنبال شلوار شرتم گشتم نبود رفتم سراغ کشو لباسام اونجا هم هیج شلوار یا شرتی نبود لباسام رو قایم کرده بود گوشیم رو برداشتم شماره سمیرا رو گرفتم جواب داد سلام زیبا خفته چه عجب یادی از ما کردی گفتم بسه مسخره بازی در نیار لباسام کجاست گفت جرا عصبانی میشی قربون دولت برم گفتم خب عصبانی نشم چیکار کنم شاید یه کار واجب پیش اومد باید میرفتم بیرون شاید تو عمه هر لحظه بیایین خونه چه غلطی کنم گفت جوش نیار حالا که هیچکدوم از این اتفاقا نیافتاده گفتم حتما باید بیافته تا بفهمی شوخیت تخمیه گفت شوخیم تخمی نیست فقط لولش رفته بالا گفتم چرت نگو شلوارم کجاست جوابم رو نداد قطع کرد حالا من مونده بودم واقعا باید چیکار کنم فقط همون پتو رو دوره خودم پیچیده بودم که راه رفتنم رو هم سخت میکرد پتو رو گذاشتم نزدیکم که یوقت صدای اومدنشون اومد و کلید انداختن به در سریع خودمو بپوشونم صبحونه رو خوردم نشستم رو مبل و پتو رو انداختم رو پام و داشتم تلوزیون میدیدم صدای در باز کردن اومد بلند شدم پتو رو پیچیدم به خودم دیدم انگار سمیرا تنهاست با جدیت و کمی عصبانیت و ناراحتی گفتم عمه کجاست اونم با خنده و حالت مسخره گفت دید اوضاع پسه قرار جنگ بشه بینمون ناهار و عصرونه خونه یکی از دوستاشه و ادامه داد پتو چیه دورت بستی پتو رو کیری کردی گفتم شانس اوردی عمه نیسته وگرنه جلو عمه لختت میکردم اخه این شوخیه اومد جلو گفت جوجه اندازه دهنت حرف بزن مثلا میخوای جیکار کنی اینو گفت خیلی بی هوا منو هول داد عقب و پاش رو گذاشته بود رو پتو من پرت شدم عقب و پتو از دورم باز شد با لحن مسخره و کمی خنده گفت دیدی من لختت کردم پلشت منم کفری شده بودم اونم یه لباسی تنش بود که فقط باید پارش میکردی تا لخت بشه مانتو و شلوار پارچه ای دیدم الان موقعش نیست کشیدم عقب رفتم تو اتاق سریع و یه دامن بلند داشت اونو پوشیدم وقتی سمیرا منو دید از خنده قرمز کرد گفتم بیا دلت خنک شد همین و میخواستی بخند راحت باش اشکال نداره فقط دلش رو چسبیده بود میخندید البته خودمم خوشم اومد بود چون کیرم توش خیلی راحت بود نشسته بودم منتظر یه موقعیت درست حسابی تا تلافی کنم یه نقشه به ذهنم رسید که تا وقتی این دامنه پامه باید کیرم شق باشه و همش چشمش بخوره به این تا اینکه هوس کنه به هر زوری بود شق کردم رفتم تو آشپزخونه که داشت غدا درست میکرد منم کیرم حسابی شق شده بود اولش اصلا متوجه نشد و فقط مزه پرونی میکرد میگفت دستشویی میره بلدی چیکار کنی گفتم سرش از بالا در میارم راحت کارمو انجام میدم واسه شما که سر نداره بلدی چیکار کنی که نگاش به کیرم جلب شد گفت همیشه همینجوریه یا چون شرت نداره داره یه نفس راحت میکشه گفتم هر وقت لازم باشه اینطوریه یدفعه گرفت تو دستش محکم فشار داد و بعد ولش کرد گفت بازم که داغه گفتم من همیشه داغم بعد واسه اینکه تابلو نکنم دلم میخواد اینطوری باشم یا خوشم اومده از این وضعیت گفتم حالا شلوار مارو نمیخوای بدی تا از این فلاکت در بیام گفت باشه بیا بهت بدم رفت در کمد رو باز کرد دستش رو دراز کرد از پشت رختخواب ها لباسام رو بده از پشت چسبیدم به کونش و کیره شقم رو بهش فشارش دادم و با دستام فشارش میدادم به رختخواب ها گفتم حالا چی حالا کی تسلیمه گفت خدا لعنتت کنه چه گوهی خوردم با تو دیوث شوخی کردم گوخوردم من تسلیمم گفتم باشه قول بده دختر خوبی میشی و ازش فاصله گرفتم گفت خیلی نامردی کردی گفتم نه که تو جوانمردی کردی لباسام رو در اوردی بعد لباسام رو انداخت جلوم گفت بیا بپوس منتظر بودم از اتاق بره بیرون ولی نرفت دوباره گفت بپوش دیگه منم دامن رو دراوردم کیرم کاملا شق بود اومد گرفت دستش گفت خوب چیزی داری از نصف دوست پسرا من بزرگتره همینطور خیره شده بود به کیرم و چیزی نمیگفت و منم چیزی نمیگفتم تا اینکه کیرم رو ول کرد و رفت بیرون خیلی حشری شده بودم نمیدونستم چیکار کنم انگار اونم دلش میحواست ولی مردد بود شلوارم رو پوشیدم از اناق رفتم بیرون چند دقیقه بعد ناهار رو خوردیم بعد ناهار جلو تلوزیون خوابیده بودم اونم تقریبا با فاصله کنارم دراز کشیده بود که پشتش بهم بود و داشت با گوشیش کار میکرد و کونش قلبمه داشت خودنمایی میکرد منم شق کرده بودم اروم اروم رفتم از پشت تمام بدنم رو چسبوندم بهش و بغلش کردم گفتم به کی داری پیام میدی هیچی نگفت و به پیام دادن ادامه داد کمی جسورتر شده بودم و کیرم فشار میدادم به کونش و کل بدنم داغ کرده بود دوباره رفتم زیر گوشش با صدای کمی لرزون گفتم نمیخوای گوشی رو بذاری کنار بعد از چند لحظه گوشی رو انداخت یه طرف و صاف رو کمرش خوابید و تو چشمای من زل زد منم همینطور نگاش میکردم و اروم رفتم روش و کیرم رو فشار میدادم به کسش اون هم دستش رو به طرف گردنم اورد و سرم رو برد پایین که باهاش لب بگیرم بلد نبودم چیکار کنم اما حس خوبی داشتم احساس کردم بدنامون داره یکی میشه دونفر داریم به یک نفر تبدیل میشیم لب گرفتنمون خیلی طول کشید تقریبا لبم بی حس شده بود تو چشماش نگاه کردم و از روش بلند شدم اونم روبروم نشست تیشرتش رو دادم بالا بعد خودش دراورد و سوتینش رو باز کرد و تیشرت منو زد بالا و از تنم دراورد و خوابید رو زمین و دستای منو کشید که برم روش سینمو به سینش چسبوندم و بغلش کردم و به خودم فشارش میدارم و بدنش رو با دستام فشار میدادم و گردنش رو کمی گاز میگرفتم بعد از چندتا لب دادن اروم اروم رفتم پایین از زیر گردنش شروع کردم بوسیدن تا به بالای کسش رسیدم کونش رو از زمین بلند کرد و شلوارک و شرتش رو با هم از پاش دراوردم و هنگام دراوردن پاش رو اورد بالا مچ پاش رو بوس کردم بعد پشت زانوش رو بوس کردم بعد بین ران پاش رو بوسیدم و خودش سرم رو گرفت و به کسش فشار داد کمی زبون زدم که صدای آهش بلند شد و سرم رو محکم تر فشار میداد کمی که اروم تر شد بلند شدم و شلوارم رو دراوردم و به همون حالت افتادم روش و شروع به عشق بازی با لب هامون کردیم و صورتمون رو به هم میمالیدیم سینه هامون رو بهم فشار میدادیم و کیرم رو به کسش میمالیدم و فشار میدادم طاقتمون تموم شده بود خودش کیرمو کرد تو کسش حس جدیدی بود کیرم تو به جای خیس و گرم بود شروع کردم تلمبه زدن و بغلش میکردم و بازوهاش رو فشار میدادم و کتف هاش رو با دندونم فشار میدادم حالم دست خودم نبود سعی میکردم ازش جدا نشم و بیشترین تماس بدنی رو باهاش داشته باشم هم صدای آه ناله اون بلند شده بود هم صدای من صدای اون داشت به جیغ تبدیل میشد و منم دیگه کنترلم رو از دست داده بودم و ضرباتم رو شدید تر کرده بودم پاهاش رو از پشت به کمرم فشار میداد و دستاش رو از زیر بغلم برده بود و پشت سر و گردنم رو به خودش فشار میداد و چنگ میزد صدای من هم بلند شده بود اما صدای اون از من بلندتر بود دستام به بازهاش قفل شد پاهام داشت توان خودش رو از دست میداد و سرم رو به گردنش فشار میدادم ضربات تلمبه ام دیگه دست من نبود و فشار پاهاش داشت منو از خودش جدا ناپذیر میکرد که تمام بدنم بی حس شد و ارضا شدم هر دو خیس عرق بودیم و هر دو نفس نفس میزدیم لب های همدیگر رو بوس کردیم و کنارش دراز کشیدم و اونم سرش رو گذاشت رو سینم و چند دقیقه ای استراحت کردیم و این بود فانتزی من با دختر عمم که از تراوشات ذهنم بود علاقه خاصی به نوشتن داستان سکسی دارم اگه خوشتون اوند بازم بنویسم نوشته بی

Date: August 26, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *