دختر عمو مرضیه کون گنده هیکلی

0 views
0%

امیدهستم 18سالمه این داستان برمیگرده ب 1سال پیش ی دختر عمو دارم ب اسم مرضیه مرضیه خانوم ی داداش هم داره ک 18سالشه هم سن خودمه از مرضیه بگم ی دختر21ساله قدش متوسط کونش بزرگ یکم هیکلی هست سینه هاش هم متوسط راستی اسم داداشش هم مجیده بریم سراغ داستان ی روز حوصلم سر رفته بود یعنی نمیدونستم باید چکار کنم هوا هم گرم بود پای کامپیوتر نشسته بودم یهو دیدم مجید زنگ زد گفت سلام خوبی بعد از احوال پرسی گفت با بچه ها قراره بریم بیرون میای منم گفتم اره میام بهش گفتم ساعت چند گفت ساعت3 منم گفتم باشه ساعت 2بود فیلم میدیدم ک 3شد خلاصه زدم بیرون مجید با چندتا از بچه ها اومدن رفتیم مرغ گرفتیم نوشابه از این چیزا گرفتیم بعد تو این هوا گرم قرار بود با بچه ها بریم خونه یکی از دوست مجید بعد بهم خورد منم ب مجید گفتم حالا ک قرار بهم خورد ما جایی نداریم تو این هوا گرمی بریم ب مجید گفتم بیا بریم خونه خودتون گفت باشه خلاصه رفتیم با بچه ها خونه مجید اینا هیچکس خونه مجید نبود فقط خواهرش بود خوابیده بود ماهم بساطو انداختیم ک کباب کنیم ما با خودم4نفر بودیم خلاصه خواستیم کباب کنیم ک زغال کم داشتیم مجید گفت بچها نیاز ب زغال داریم کسی میاد بریم منم گفتم مجید من نمیشه بیام بخاطر گراما بهش گفتم من خیلی ب گرمایی هستم یعنی اگه گرما بزنه تو سرم دیگه تا24ساعت خونه دراز باید بکشم خلاصه مجید رفت2تا از بچها باهاش رفتن مغازه هم ی مقدار دور بود ب من گفتن ما میریم نیم ساعت دیگه برمیگردیم گفتم چرا نیم ساعت مجید گفت شاید مغازه ها بسته باشن بریم از ی جای دیگه بخریم گفتم اها پس باشه برین خلاصه رفتن من تنها بودم پیش بساط یکم وایسادم پیش بساط دیدم خواهر مجید اومد بیرون اومد پیشم گفت سلام مجید کجاست گفتم الان میاد رفته تا بیرون گفتم مرضیه چایی چیزی ندارین بخورم گفت چرا بیا الان برات میریزم با ی پیرهن نازک اومد پیشم کیرم شق شده بود دیگه نمیتونستم چکار کنم سینه هاش معلوم بود چایی خوردم مرضیه گفت پس مجید کی میاد گفتم الان میاد خیلی دیر کردن گفتم چطور مگه کاری چیزی داری گفت میخواستم بدم گوشینو درست کنه گفتم چ مشکلی داره اونم مرضیه گفت هنگ میکنه گفتم بده ببینم خلاصه گوشیشو گرفتم رفتم تو گالری ب نمونه این ک یعنی تو تنظیمات هستم فیلم سکسی50یا60داشت عکس سکسی هم داشت اصلا دهنم باز موند گفتم اینا چیه منم بهش گفتم باید فلش بشه اونم گفت بازگشت کارخانه کنم گفتم بده گفت وایسا فایلامو بزارم تو رم رفت تو اتاق ک رمو دربیاره رفتم تو اتاقش وایساده بود سرپا منم خواستم برم پیشش یهو کیرم خورد بهش منم گفتم ببخشید گفت اشکالی نداره گفت میخوای ادامه بدی گفتم رمو دربیار گفت دیوانه همون چیزو گفتم کدوم چیز گفت ک زدی بهم گفتم ببخشید معذرت میخوام گفت بیا دیگه گفتم میترستم مجید بفهمه گفت ن گفتم پس شلوارتو دربیار گفت سرپا گفتم باشه اونم گفت هواستو بده نزاری تو کوسم منم گفتم باشه شلوارشو اورد پایین یعنی عجبببببب کونی سفیدی داشت کیرمو کردم تو کونش گفت اخخخخخ یواش بکن منم گفتم چشم اون گفت ابتو بریز رو سینه هم منم گفتم باشه 5دقیقه تلمبه زدم تا ابم اومد پیراهنشو زد بالا ابم ریخت رو سینه هاش بخدا این داستان واقعیه حتی اتو هم ازش داشتم نوشته

Date: August 23, 2018

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *